خوب است این سؤال برایتان مطرح باشد که در هنگام خواب چه چیزی واقع میشود؟ آیا اینکه انسان میخوابد به معنی آن است که از صحنهی فعالیت و زندگی به حاشیه میرود و بیعمل میشود یا از عالمی به عالم دیگر منتقل میگردد؟ اگر متوجه باشیم ذات انسان مجرد است و مجرد فناپذیر نیست پس نمیشود در مرحلهای به حاشیه برود، همینطور که آب به عنوان ذاتی که عین تری است نمیشود در مرحلهای خشک باشد. نفس انسان که عامل حیات بدن است، خودش حیات محض است و تجلی حیات مطلق الهی است، پس نمیشود از نظر حیات و هوشیاری به حاشیه برود و چُرت بزند و یا بخوابد. مگر میشود آب که تری، جزء ذاتش است خشک شود تا بگوئیم حیات انسان که جزء ذات نفس ناطقه است از بین میرود؟ آری ممکن است آب بخار شود و به صورت بخار در هوا ادامهی وجود دهد ولی چون ذاتِ تری است معنی نمیدهد خشک شود. حیات، ذاتی انسان است ولی ذاتی بدن نیست، پس میشود انسان بدون بدن باشد و به حیات خود ادامه دهد. به همین جهت انسان هیچوقت نه میخوابد و نه چُرت میزند. انسان خلیفهی خدایی است که قرآن در موردش میفرماید: «لاتَأخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»(37) نه چرت میزند و نه میخوابد. همینطور كه بعداً روشن میشود انسان هیچوقت - به معنی نابودشدن- نمیمیرد بلکه میبیند که میمیرد. راستی اگر در هنگام خواب، روح خوابیده باشد پس هرگز نباید انسانِ خوابیده را صدا بزنیم و بیدار شود، آیا جز این است که وقتی شما را کسی در خواب صدا میزند جوابدهنده که روح است، بیدار میشود؟
بعضاً برایتان پیش آمده که وقتی تازه خوابیدهاید، در حالیکه هنوز به ظاهر بین خواب و بیداری هستید، خواب میبینید که پایتان لغزید و نزدیک بود از پلهها سقوط کنید، بیدار میشوید و دوباره میخوابید. یا خواب میبینید پایتان به چیزی برخورد کرد، نزدیک است زمین بخورید، بیدار میشوید و دوباره میخوابید. علت این امر آن است که چون نفس ناطقه میخواهد از بدنِ خود منصرف شود و به عالم دیگر برود باید انقطاع و کَندنی صورت بگیرد و لرزی واقع شود. این لرز در قوهی واهمه با صورت مأنوس خود، مثل لغزیدن یا سقوطکردن ظهور میکند و آن صورت در قوهی واهمهی ما ایجاد میشود. همینطور که برای انقطاع از بدن جهت خواب، فشاری و لرز در میان است و در بین مادران مشهور است که وقتی کودکان خود را میخوابانند میگویند: «لرزش را کرد، دیگر میخوابد». در موقع مرگ که انقطاع شدیدتر است و تدبیر نفسِ انسان در حدّی از بدن منقطع میشود که دیگر قلب هم تحرکی نخواهد داشت، فشار شدیدتر خواهد بود که به فشار سکرات مشهور است. عرض بنده در مثال فوق این است که ملاحظه کنید چگونه در ابتدای خواب در رختخواب نیستید و خود را روی پلهها مییابید و میلغزید، این یعنی وقتی میخوابید، تازه بیدار میشوید و به این طرف و آن طرف میروید. هر چند ممکن است بعضی از آنچه را در خواب میبینید به جهت آن که صحنههای مهمی نبودهاند یادتان برود، همینطور که در بیداری همهی آنچه را که میبینید در حافظهتان نمیماند مگر آن صحنههایی که مهم و مهیج باشند.
عرض شد انسان نه میخوابد و نه چرت میزند بلکه رابطه و نسبت او با بدنش تغییر میکند که ما این تغییر رابطه را به عنوان خواب یا چرت احساس میکنیم. اگر مَنِ انسان به شکلی از تن او فاصله بگیرد که یک لحظه در این عالم باشد و یک لحظه در آن عالم، میگوئیم چرت زد، با این که ممکن است در چرتزدن، خواب هم ببیند یعنی نفس انسان به عالم دیگری سیر کند ولی چیزی نمیگذرد که باز در این عالم حاضر میشود. مثل وقتی که رانندگی میکنید و در عین حال چرت میزنید و خواب هم میبینید، در این حال نفس انسان موقتاً از بدن خود منصرف شده ولی آنچنان نبوده كه سریعاً برنگردد. با اینکه آن لحظه كه چرت میزنید دقیقاً مثل آن وقتی است كه کاملاً خواب هستید، با این تفاوت که نفْس انسان به جهت تصوراتی که در خود دارد آماده برگشتِ سریع به بدن خود میباشد. مثل وقتیكه یك ساعتِ دیگر هواپیما حركت میكند، شما نیم ساعت میخوابید تا صدایتان بزنند، همینكه بعد از نیم ساعت یك كلمه به شما میگویند: «بلند شو»، سریعاً بلند می شوید در حالیکه در روزهای دیگر اینطور سریع بلند نمیشوید، چون در آن موقع روحتان آمادهی برگشت نیست. موضوع چرتزدن را عرض کردم تا معلوم شود در اصل موضوع فرقی با خواب ندارد و در هر حال ـ چه در موقع خواب و چه در موقع چرت ـ نفس انسان نمیخوابد و همواره بیدار است و به همین جهت نفس انسان را اصطلاحاً «حیِّ بن یَقظان» - یعنی زندهی فرزند بیدار- میگویند. وقتی برای نفسِ انسان روشن شد که حقیقت اوست، خواب و چرت معنی ندارد، میفهمیم در مرحلهی خواب با مرحلهی چرت، انتقال نفس از این دنیا به دنیای دیگر متفاوت است هرچند در هرحال نفس انسان به عالَم دیگری منتقل میشود.