با توجه به اینکه خداوند دارای تجرد مطلق است، حاضرترین حقیقت در عالم، خدا است و از این جهت از هر چیزی به موجودات نزدیکتر است، حتی از خودِ موجود به خودش و به همین معنا قرآن در توصیف نزدیکی خدا به انسانها میفرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(187) حقیقتاً ما انسان را خلق کردیم و از وسوسههایی که در درون او میگذرد آگاهیم و ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم. این آیه متذکر نزدیکی حق و نزدیکی ملکوتیان است نسبت به ما، آن هم در نهایت نزدیکی که برای ما متصور است و حقیقتاً ما متوجه این حضور در ذات خود هستیم. به همین جهت در خطرات، بیش از آنکه به قدرت خودمان فکر کنیم به خدا نظر داریم و به او متوسل میشویم و علت این که در شرایط عادی متوجه نیستیم که چنین توجهی را در ذات خود نسبت به حضور خداوند و فرشتگان داریم، حجابی است که اسبابهای دنیایی به وجود آوردهاند. وگرنه اینطور نیست که خداوند در هنگام غفلتِ ما به تمام و کمال در صحنه نباشد. آری عوامل دنیایی ما را از علم حضوری به وجود خداوند غافل کرده و در نتیجه علمی به علم خود نداریم، نه اینکه جان ما علم حضوری به حق نداشته باشد بلکه عوامل غفلتزا ما را از این علم غافل کرده، گاهی آنقدر که بدن خود را جدّی میگیریم ذات خود را جدّی نمیگیریم. گفت:
گاو را باورکند بهر خدایی عامیان
نوح را باور ندارد از پی پیغمبری
آیا از این عجیبتر میشود که بشر، «نوح» را با آن همه صفا و معنویت به پیغمبری قبول ندارد، اما گاو را به عنوان خدا قبول میکند! غفلتها که زیاد شود اصیلترین علم را که علم حضوری به حق است، احساس نمیکنیم ولی میدانیم امروز طلا چقدر گران شده است. واقعیترین واقعیات، خود ما هستیم و از ما واقعیتر خداوند است و اگر این دو واقعیت فراموش شود بشر به هر چه نظر کند به معدومات نظر کرده و به ناکجاآباد میرسد. به فرمایش آیتالله حسنزاده«حفظهالله»: الهی! همه میگویند: «خدا کو؟!» من میگویم: «جز خدا کو؟!»
آری، واقعیترین واقعیات، خداست ولی با این که او حضور محض است چون ما نمیتوانیم به «وجود» نظر کنیم نمیتوانیم او را بیابیم مگر اینکه با نظر به «وجودِ» خود چشم «وجودبین» پیدا کنیم و به همین جهت تأکید میشود متوجه باشید انسان فقط «هست» با رسیدن به چنین فهمی، میتوانیم نظر به وجود مطلق بیندازیم. عرفا «وجه الله» را به «وجود» برگرداندهاند، چنانچه حضرت علی(ع) در تفسیر وجهالله میفرمایند: «هذا الوجودُ کُلُّه وجهُ الله»(188) این وجود همان وجه الله است.گفت:
دوربینانِ بارگاه اَلَسْت
بیش از این پی نبردهاند که هست
یعنی؛ «وجود»، ظهور و تجلی اعظم هویت غیب است وحق؛ موجودی است که آنچه هست و آنچه باید باشد در او متحد است. هنر ما در این است که بتوانیم از هر چیز به وجه «وجودی» آن چیز نظر کنیم تا بتوانیم به عالم مجردات نظر کنیم. «ماهیات» جنبههای وجودی اشیاء نیستند، نمایانندهی حدّ اشیاء میباشند و جنبهی عدمی آنها را مشخص میکنند، خاک و سنگ و چوب و آهنِ، تنها مرتبهای از وجود هستند که به شکلهای مختلف در آمدهاند، چشمِ وجود بین همهی آنها را مرتبهای از وجود میبیند آن هم پائینترین مرتبه که ماده در آن مرتبه قرار دارد.
ماده یکی از مراتب عالم وجود است، مرتبهی بالاتر از عالم ماده، عالم مجردات است با شدّت و ضعف و حالت تشکیکی که در عالم مجردات هست. نفس ناطقهی انسان نسبت به بدن او در مرتبهی وجودی بالاتری قرار دارد همانطور که خداوند به عنوان مطلق وجود در بالاترین مرتبهی وجود مستقر است و منشأ همهی مراتب پائینترِ وجود، خداوند است. آری جز وجود چیزی در عالم نیست انسان باید با چشم دل به «وجود» نظر کند تا با واقعیات عالم مرتبط شود.
مسلّم قیامت نسبت به دنیا در درجهی شدیدتری مستقر است و به همین جهت در مقام تجرد قرار دارد و مقدم بر عالم ماده است و حضرت امام رضا(ع) میفرمایند: «هرکس منکر خلقت فعلی بهشت و جهنم شود، پیامبر و ما را تکذیب کرده و در ذیل ولایت ما قرار ندارد»(189) ولی با اینکه قیامت به عنوان حقیقتی مجرد هماکنون همهاش همهجا هست، چون چشم وجود بین نداریم، آن را نمیبینیم در حالیکه وجود مقدس پیامبر(ص) میفرمایند: «الآنَ قیامَتِی قَائِمٌ»(190) همین حالا قیامت من قائم است و دارم آن را میبینم و امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا»(191) اگر پردهها عقب برود، دربارهی قیامت چیزی بر یقین من اضافه نمیشود.