همچنانکه عرض شد معرفت نفس یک معرفت حضوری است و انسان باید موضوع را در خودش تجربه و احساس کند، اگر بعضاً موضوع از طریق استدلال تبیین میشود با این رویکرد است که باز از آن طریق شما را به نفس خود ارجاع دهیم و شما از طریق علم حضوری آن را تجربه کنید. همچنین وقتی از قرآن برای اثبات بحث شاهدی میآوریم، نمیخواهیم بگوییم: «چون قرآن این موضوع را تأیید کرده شما بپذیرید» بلکه طرحِ موضوع میکنیم تا باز شما را به نفس خود ارجاع دهیم. به عنوان مثال؛ قرآن میفرماید: «اَللهُ یَتَـوَفَّیالاَنْفُسَ حینَ مَوْتِـها»(34) خداوند نفسها را هنگام مرگ تماماً میگیرد. «توفّی» از نظر لغت به معنی گرفتن چیزی است به طور تمام.(35) میفرماید نه تنها در مرگ تماماً جانها و نفسها را میگیریم، «وَ الَّتی لَمْتَمُتْ، فی مَنامِها» آن نفسی هم که نمرده در خوابِ او، تماماً او را میگیریم. نتیجه این میشود که در خواب و در مرگ تماماً انسانها گرفته میشوند. خودتان هم تجربهكردهاید که وقتی در حال خوابیدن هستید و عدهای اطراف شما نشستهاند همین كه خوابتان برد دیگر در میان آنها نیستید، بلكه خود را تماماً در جای دیگر مییابید، این به همین معنا است که خداوند میفرماید: در هنگام خواب هم تماماً شما را میگیرد و لذا این طور نیست که هنگام خواب احساس کنید کمی از روح شما در میان افرادی که اطراف شما هستند حاضر است و مقداری از حواستان به آنهایی باشد كه پهلویتان نشستهاند بلکه كاملاً در صحنهی دیگری هستید.(36) قرآن در آیهی فوق میفرماید: به خودت رجوعكن؛ ببین چگونه خداوند در خواب همهی تو را میگیرد و تو خود را كاملاً در جای دیگری مییابی. در ادامه آیه میفرماید: «فَیُمْسِكُ الَّتـی قَضَی عَلَیْهَـا الْمَوْتُ» آن نفسی كه تقدیر شده تا مرگ برایش جاری شود، گرفته میشود و برنمیگردد. «وَ یُرْسِـلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً» ولی آن نفسی که به عنوان خواب گرفته شده برای مدتی معین برمیگردد. در آخر آیه میفرماید: این موضوع برای گروهی که اهل تفکرند نشانههایی از حقیقت را در بر دارد.
آیهی مورد بحث معارف ارزندهای را به ما میآموزد ولی ما فقط در حد شاهد در رابطه با اصالتدادن به نفس ناطقه از آن استفاده میكنیم. زیرا میفرماید: خداوند در مرگ، همهی انسان را میگیرد، در صورتی كه از بدنِ او چیزی نمیگیرد. پس نتیجه میگیریم كه همهی انسان غیر از بدن اوست. از این طریق میتوان برهان آورد که در منظر قرآن حقیقت انسان ربطی به بدن او ندارد. چون در مورد خواب هم میفرماید: «اللّهُ یَتَوَفَّی اَلانْفُسَ» خدا هنگام خواب تماماً شما را میگیرد بدون آنکه از بدنتان چیزی کاسته شود، زیرا بدنتان را نگرفته و شما را گرفته، یعنی شما غیر از بدنتان هستید.
در تجربهی شخصی هم اگر به خودتان رجوعكنید؛ وقتی میخوابید باید از ارادهی خود آزاد شوید و خود را به دست خدا بدهید تا او شما را بگیرد و شما به خواب بروید، اگر بخواهید ارادهكنید تا بخوابید، همینکه اراده میکنید، هنوز بیدار هستید و بیداری خود را ادامه میدهید. مگر این که دراز بکشید و خود را در اختیار آن سنت الهی بگذارید که شما را میگیرد و به خواب میبرد. فردا صبح بیدار میشوید متوجه میشوید دیشب دقیقاً وقتی خوابیدید كه از هر ارادهای خالی بودید و جذب عالم خواب گشتید، به این معنی که شما را بدون اراده شما میخوابانند و بر همین اساس خدا میفرماید: «اَللّهُ یَتَـوَفَّیالاَنْفُسَ» خدا انسانها را میگیرد. نقش ما در همین حدّ است که اراده میکنیم به رختخواب برویم تا خداوند ما را بگیرد ولی خودمان نمیتوانیم از این عالم به عالم دیگر منتقل شویم. موضوعِ نقش خدا در جذب نفس و خوابیدن ما بحث خوبی است که در جاهای دیگر نیز قابل استفاده است مثلاً همینطور كه در مواقع خوابیدن تا خودمان اراده داریم نمیخوابیم، در بقیهی امور هم تا خود را به دست خدا ندهیم و به او توکل نکنیم نتیجه نمیگیریم.