وی جامعه را حقیقتی اصیل و منشأ ارزشها میشمارد و انسان را ملزم به پرستش و تبعیت محض از آن میداند. و اخلاق و دین را از نمودهای اجتماعی، واژه منشأ آنها را جامعه میشناسد و معتقد است که مقام خدایی چیزی جز تغییر صورت جامعه نیست که در اندیشه انسان، شکل تمثیلی پیدا کرده است و از این قرار، میان خدا و جامعه یکی را باید برگزید... و مذهب، چیزی جز پرستش جامعه نیست.(127)
او معتقد است: اگر بپذیریم که پرستش مذهبی، همان پرستش جامعه است، در واقع موضوعی را پذیرفتهایم که دارای واقعیتی اصیل است. چه چیز واقعیتر از خود نیروی اجتماع است؛ مذهب، تجربهای پایندهتر و عمیقتر از آن است که با واقعیتی اصیل تطبیق نکند.(128)
اگر مشاهده میشود که عدهای کمتر از ارزشهای اسلامی دم میزنند و مرتب از خواست جامعه سخن میگویند و شعارهایشان آکنده از اصالت جامعه و ضرورت پیروی از خواست مردم و مشروعیت خواست آنآن است، بعید نیست که تحت تاثیر تفکرات الحادی امثال دورکیم قرار گرفته و به نوعی گرفتار جامعه پرستی شده باشند.
روشن شد که نوع رفتارهای انسان خالی از پرستش و سرسپردگی نیست: کسی که گرسنه میشود، احساس گرسنگی او را تحت فشار قرار میدهد و تقریبا اختیار را از وی سلب میکند و او را به تهیه غذا وادار میکند. در این صورت ااگر انگیزه اصلی وی برای تهیه غذا و رفع گرسنگی همان احساس گرسنگی باشد، بدون توجه به جوانب دیگر با همه وجود در برابر این غریزه خاضع و تسلیم میگردد و این تسلیم شدن، نوعی پرستش آن غریزه است.
همچنین کسی که غریزه جنسی در وی فعال شده و او را تحت فشار قرار داده اگر بیاختیار در پی ارضای غریزه جنسی باشد و چیزی جز ارضای آن و لذت جنسی برایش مطرح نباشد - بدان جهت که در برابر آن غریزه تسلیم و خاضع شده - آن را معبود خود ساخته است.
وقتی انسان میتواند مدعی شود که همیشه خدا را عبادت میکند و این ادعا در حق او دارای اطلاق زمانی است، که جز اطاعت خدا و تأمین رضای او هدف دیگری در زندگی نداشته باشد. چنین کسی وقتی صبح چشم میگشاید، در اندیشه انجام وظیفه خود در برابر خداست. او از آن جهت که خدا وی را به حفظ سلامت و تداوم زندگی مکلف کرده، غذا میخورد و هدفش این است که با تأمین نیازهای غذایی بدن، توان کافی برای ادای تکالیف الهی داشته باشد.
همچنین اگر برای کسب درآمد تلاش میکند، هدفش این است که از آن طریق، مسیر عمل به دستورات الهی را هموار سازد. چنین انسانی شب پس از پایان تلاش روزانه، برای رضای خدا و عمل به خواست او به استراحت میپردازد تا پس از کسب انرژی و رفع خستگی، دیگر روز تلاش و کوشش برای خدا را از سر گیرد؛ از این رو خواستهای جز کسب رضای خدا ندارد بو چون هدفش در زندگی خداست، سراسر زندگی را به عبادت خدا مشغول است؛ و چون حقیقت عبادت عمل به خواست ور ضای خداست، نه فقط اعمال قربی او، بلکه همه حرکات، سکنات، خواب، بیداری و حتی بخشی از رفتار او که ظاهر حیوانی دارد نیز، عبادت خدا محسوب میشوند.
خداوند بندگانی دارد که در همه فعالی تها و رفتار خویش، رضایت او را در نظر دارند و در قاموس زندگی آنان چیزی جز کسب رضای خدا و عمل به دستورات وی مطرح نیست. این دسته حتی به امید کسب رضای خدا و اطاعت او زندگی میکنند و آرزوی مرگ برای آنان شایستهتر از آن اتست که کاری را برای رضای غیر خدا انجام دهند.