تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

تفسیر صمد در روایات‏

مطالبی درباره ویژگی صمد بیان کردیم. اینک چند روایت از کتاب معانی‏الاخبار(258) مرحوم صدوق باب معنی الصمد(259) ذکر می‏کنیم و پس از آن، مباحث پایانی خویش درباره سوره توحید را پی می‏گیریم:
1. در روایتی داود بن قاسم جعفری از امام باقر علیه‏السلام درباره معنای مسجد می‏پرسد؛ امام در پاسخ می‏فرمایند:
السید المصمود الیه فی القلیل و الکثیر؛
بزرگی که در هر کم و زیادی به او توجه می‏شود.
گفتیم که یکی از معانی لغوی ماده صمد، قصد و توجه است، و گفته شد که صمد الیه یعنی به او توجه کرد و او را قصد نمود. با توجه به این معنا، در روایت فوق، صمد به معنای مصمود که صفت مشبهه به معنای اسم مفعول است بیان شده. بر این اساس معنای روایت این است که خداوند صمد می‏باشد؛ چون همه موجودات و از جمله انسان‏ها در تأمین نیازهای کوچک و بزرگ خود به او محتاج هستند و به او روی می‏آورند و تنها اوست که نیازهای دیگران را تأمین می‏کند.
2. امام باقر علیه‏السلام از امام سجاد علیه‏السلام و ایشان از امام حسین علیه‏السلام نقل می‏کنند که حضرت درباره معانی صمد فرمودند:
الصمد الذی لا جوف له، و الصمد الذی قد انتهی سؤدده، و الصمد الذی لا یاکل و لا یشرب، و الصمد الذی لا ینام، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال.
در روایت فوق امام حسین علیه‏السلام پنج معنا برای صمد بر می‏شمارند. در آغاز ما به این سوال پاسخ می‏دهیم که چرا آن حضرت پنج معنا و به عبارتی پنج تفسیر برای صمد برشمردند؛ آنگاه به توضیح اجمالی معانی مذکورپردازیم.
در پاسخ به سوال مذکور باید گفت: معناهایی که آن حضرت برای صمد برشمرده‏اند، در واقع لوازم آن واژه محسوب می شوند و حضرت به هیچ وجه، در صدد بیان تعریف حدی صمد نبوده‏اند. علمای منطق گفته‏اند که تعریف حقیقی از جنس و فصل تشکیل یافته است؛ اما نوعا در تعریف به جای فصل حقیقی، لوازم ذکر می‏شود و از طریق ذکر ذاتیات و لوازم، ماهیت آن تبیین می‏گردد؛ برخی نیز معتقدند که نمی‏توان تعریف حقیقی ارائه داد؛ چون فصل حقیقی قابل شناسایی نیست و آنچه به عنوان فصل ذکر می‏شود، در واقع از لوازم ماهیت است، نه فصل حقیقی. مخصوصا در مفاهیم وجودی که از قبیل ماهیات نیستند. پس وقتی یک چیز چند لازم داشته باشد و هر کدام از آنها مستق از یکدیگر بوده و قابل تلفیق در هم نباشند، هنگام تعریف هر بار با یکی از آن لوازم تعریف می‏گردد؛ چنان که آن حضرت در روایت فوق، پنج تعریف و تفسیر برای صمد ذکر کرده‏اند و در هر یک از آنها یکی از لوازم صمد را بر شمرده‏اند.
اکنون فرازهای روایت را بررسی می‏کنیم:
الف) الصمد الذی لا جوف له؛
صمد آن موجودی است که میان تهی نیست و در وجودش خلأیی نمی‏باشد.
گفتیم که در کتاب‏های لغت، نیز این معنا برای صمد ذکر شده، و تبیین فلسفی اطلاق صمد بدین معنا بر خداوند، این است که جهت عدمی در وجود خداوند نیست؛ از این رو خداوند به دیگران نیازی ندارد.
ب) الصمد الذی قد انتهی سؤدده؛
صمد آن موجودی است که شرف، بزرگی و سروری او به بالاترین درجه رسیده است.
وقتی عظمت و سروری خدا بی‏نهایت بود و حاکمیت مطلق بر هستی داشت و هیچ کس در بزرگی و سیادت شریک او نبود، در عالم تکوین هیچ کاری بدون اراده و اذن او انجام نمی‏پذیرد و همه موجودات مطیع و تحت فرمان وی خواهند بود. انسان نیز اگر خواهان سعادت است، باید در حوزه اختیار و انتخاب خویش، مطیع دستورات و مقررات تشریعی خداوند باشد.
ج) الصمد الذی لا یاکل و لا یشرب؛
صمد آن موجودی است که نمی‏خورد و نمی‏آشامد.
نباتات و حیوانات برای این که زنده بمانند و رشد کنند، نیازمند آب و غذا هستند؛ نیاز به آب و غذا، نشانه خلأ و نقس آنهاست؛ اما خداوند غنی بالذات و دارای کمال بی‏نهایت است و نقص و کمبودی ندارد که در صدد رفع آن برآید؛ بالطبع خداوند به آب و غذا نیز نیاز ندارد.
د) الصمد الذی لا ینام؛
صمد آن موجودی است که به خواب نمی‏رود.
انسان و حیوان که موجوداتی مادی محسوب می‏شوند، به جهت محدود بودن توان و قوا، ضعف بر آنها عارض می‏گردد. آنها برای تجدید قوا، رفع خستگی و کسالت و آرامش اعصاب و قوای ادراکی خود، نیازمند خواب هستند؛ اما خداوند که موجودی است مجرد و قدرت نامحدودی دارد، ضعفی به وجود او راه نمی‏یابد، و نیازی به استراحت و خواب ندارد.
ه) الصمد الذی لم یزل و لا یزال؛
صمد موجودی است قدیم و ازلی و ابدی.
این معنا نیز لازمه غنای ذاتی خداوند، و به تعبیر فلسفی به معنای وجوب ذاتی وجود برای خداوند است. وقتی گفته می‏شود که خداوند واجب الوجود بالذات است، یعنی ضرورت وجود ذاتی اوست و مانند موجودات امکانی نسیت که وجود بر آنهاعارض می‏شود و برای تحقق خویش، نیازمند خداوند هستند که به آنها وجود ببخشد؛ از این رو حضرت در بیان خویش، خداوند را موجودی قدیم، سرمدی و به تعبیر دیگر، ازلی و ابدی بالذات معرفی می‏کنند.
3. در روایت مفصلی وهب بن وهب قریشی می‏گوید که از امام صادق علیه‏السلام شنیدم که فرمود: گروهی از فلسطین خدمت پدرم، امام باقر علیه‏السلام، رسیدند و سوال‏هایی را مطرح کردند و پاسخ شنیدند، سپس درباره صمد سوال کردند.
امام باقر علیه‏السلام فرمود:
تفسیره فیه، الصمد خمسة احرف، فالألف دلیل علی انّیّته و هو قوله عز و جل: شهد الله انه لا اله الا هو(260) و ذلک تنبیه و اشارة الی الغائب عن درک الحواس؛
تفسیر صمد در خود آن کلمه نهفته است؛ چون الصمد از پنج حرف تشکیل شده است و الف آن، بر وجود، تحقق عینی و ذاتی خداوند دلالت دارد و این همان سخن خداوند است که فرمود: خداوند گواهی می‏دهد که جز او هیچ معبودی نیست. این نحو تحقق و وجود برای خداوند، به [تجرد وجود و ] غائب بودن خداوند از درک حواس اشاره دارد.
در این فراز از روایت، حضرت می‏فرمایند صمد از پنج حرف تشکیل شده که هر یک از آنها بر معنای خاصی دلالت دارد. ممکن است از این سخن حضرت توهم شود که صمد کلمه‏ای اختصاری است که از حروف آغازین چند کلمه تشکیل شده؛ نظیر عنوان و کلمه اختصاری که بر شرکتها و موسسات اطلاق می‏شود و هر یک از حروف آن رمز و نمایانگر یک کلمه و اصطلاحی است که در عنوان طولانی و تفصیل آن شرکت‏ها و موسسه‏ها درج گردیده است؛ اما منظور حضرت این است که چندین معنا در کلمه صمد نهفته و هر یک از حروف آن به صورت رمزی به یکی از آن معانی بلند اشاره دارد.
آن گاه حضرت فرمودند که الف در کلمه الصمد به انیت خداوند اشاره دارد. انیت، مصدر جعلی است و از کلمه ان که بر تاکید و تحقق دلالت می‏کند، اشتقاق یافته. این واژه که در برخی از روایات و همچنین در کتاب‏های فلسفی درباره خداوند استعمال شده، بر وجود محض و نامتناهی ذات خداوند دلالت دارد. همان وجود محض، مطلق و خالص از هر جهت عدمی که توحید ذاتی و صفاتی و مقام بساطت واجب تعالی و عینیت ذات و صفات الهی بیانگر آن می‏باشد.
بی تردید وجود و ذات الهی برای ما قابل درک نیست و هرگز آن وجود بی‏نهایت و عاری از هر نقص و محدودیتی، در افق درک حسی ما قرار نمی‏گیرد. ما از طریق آیات و جلوه‏های آن ذات بی‏همتا او را می‏شناسیم. در واقع خداوند غنی بالذات، از طریق آثار خود را به ما معرفی می‏کند و خودش بر وحدانیت و وجود بی‏همتای خویش گواهی می‏دهد. این معنا هم در قرآن و از جمله آیه‏ای که امام علیه‏السلام به آن اشاره کردند ذکر شده و هم در روایات و دعاها بدان اشارت رفته است؛ از جمله امام سجاد علیه‏السلام در مناجات خویش، راه انحصاری شناخت خداوند را معرفی کرده،فرمایند: بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لو لا انت لم ادر ما انت،(261)
خدایا، من تو را به [وسیله هدایت‏] تو شناختم و تو خود مرا به وجود خودت دلالت کردی و به سوی خود خواندی و اگر راهنمایی و دلالت تو نبود، من هرگز تو را نمی‏شناختم.
برخی در صدد بر آمده‏اند که آیه: شهد الله انه لا اله الا هو را که در آن خداوند بر وحدانیت وجود و ذات خود گواهی می‏دهد، بر برهان صدیقین تطبیق دهند که در آن از طریق اصل وجود، وجود خداوند اثبات می‏شود.(262)
در فراز دوم روایت امام می‏فرمایند:
و اللام ذلیل علی الهیته بانه هو الله و الألف و اللام مدغمان لا یظهران علی اللسان و لا یقعان فی السمع و یظهران فی الکتابة دلیلان علی ان الهیته بلطفه خافیة لا تدرک بالحواس و لا تقع فی لسان واصف و لا أُذن سامع لان تفسیر الاله هو الذی أَله الخلق عن درک ماهیته و کیفیته بحس أو بوهم لا بل هو مبدع الأوهام و خالق الحواس؛
((لام [در الصمد] نشانگر الوهیت خداوند و بیانگر آن است که او الله است یعنی همان معبودی که شایسته پرستش و عبادت است و جز او کسی شایستگی پرستش ندارد و به هنگام تلفظ چون صاد از حروف شمسی است و همراه با کلمه قبل از خود خوانده می‏شود، الف و لام پیش از آن خوانده نمی‏شود الف و لام مخفی می مانند و نه بر زبان جاری می‏گردند و نه شنیده می‏شوند؛ اما در نوشتار ظاهر می‏گردند. این دلالت بر آن دارد که وجود و الوهیت خدا به جهت تجرد و لطافت، پنهان مانده و به وسیله حواس درک نمی‏شود و نه هیچ ستایشگر و وصف‏کننده‏ای می‏تواند او را توصیف کند و نه هیچ شنونده‏ای می‏تواند توصیف حقیقی او را بشنود؛ زیرا اله به کسی تفسیر می‏شود که خلق در درک حقیقت و چگونگی او به وسیله حس و وهم متحیر مانده‏اند؛ چه این که او خود آفریننده وهم و حواس است [پس چگونه در افق درک وهم و حواس محدود قرار می‏گیرد].
درباره اله برخی گفته‏اند که از ماده اله - به معنای تحیر و سرگردانی - گرفته شده و اطلاق این عنوان بر خداوند حاکی از آن است که حقیقت خداوند قابل درک نیست. امام علیه‏السلام نیز در بیان خود به این مطلب اشاره دارند که وجود بسیط و نامحدود خداوند، از درک محدود ما پوشیده است و امکان ندارد که با حس و فهم محدود ما درک شود؛ چون چیزی حس می‏شود و با عقل درک می‏شود و حتی در وهم انسان راه می‏یابد که در محدوده حس، عقل و وهم قرار گیرد و به نوعی حس، عقل و وهم بر آن احاطه پیدا کنند، و چون آن سه محدود هستند، مدرک آنها نیز محدود خواهد بود؛ اما خداوند نامتناهی است و بر همه هستی احاطه دارد و خود خالق حواس، عقل و وهم است و امکان ندارد که در حصار حس و درک ما قرار گیرد.
و انما یظهر ذلک عند الکتابة دلیل علی ان الله سبحانه اظهر ربوبیة فی ابداع الخلق و ترکیب ازواجهم اللطیفة فی اجسادهم الکثیفة فاذا نظر عبد الی نفسه لم یر روحح کما أن لام الصمد لا تتبین و لا تدخل فی حاسة من الحواس المس فاذا نظر الی الکتابة ظهر له ما خفی و تحط فکرته بشی‏ء یتصور له لأنه عز و جل خالق الصور فاذا نظر الی خلقه ثبت له أنه عز و جل خالقهم و مرکّب أرواحهم فی اجسادهم.
اما الف و لام در کتابت و نوشتن ظاهر می‏شود و این دلیل آن است که خداوند سبحان ربوبیت خویش را با آفرینش خلق و ترکیب ارواح لطیف با بدن‏های متراکم از اجزا ظاهر ساخته است یعنی حقیقت ربوبیت الهی شناخته نمی‏شود؛ اما مخلوقات آثار و نشانه‏های ربوبیت الهی هستند و ما می‏توانیم از طریق آنها به وجود خداوند پی ببریم. پس آنگاه که بنده خدا به خودش نظر می‏افکند، روحش را مشاهده نمی‏کند؛ چنان که لام در الصمد آشکار نمی‏گردد و با حواس درک نمی‏شود یعنی همچنان که روح انسان مخفی است و به وسیله حواس انسان درک نئمی شود اما آثار آن قابل مشاهده است، الوهیت خدا نیز قابل درک نمی‏باشد و ما از طریق آیات به مرتبه الوهیت خداوند هدایت می‏شویم. پس آنگاه که به نوشتار نگاه می‏شود، لام که از گوش و زبان پنهان و مخفی بود و تلفظ و شنیده نمی‏شد، آشکار می‏گردد. پس اگر بنده بخواهد در چیستی باری تعالی بیندیشد، متحیر و حیران می ماند و اندیشه‏اش به تصوری درباره حقیقت باری تعالی دست نمی‏یابد چون هرگز معلول بر علت خویش احاطه نمی‏یابد؛ چرا که خداوند خود خالق صورت‏هاست آنگاه چگونه اندیشه و تصورات مخلوق بر آن خالق بی‏همتا احاطه پیدا می‏کند. بنده نمی‏تواند ذات خداوند را بشناسد و بر آن احاطه یابد اما وقتی به خلق خدا نظر می‏افکند، برای او ثابت می‏شود که خداوند آنها را خلق کرده و وجودشان را از روح و بدن ترکیب کرده است.
در فراز سوم روایت امام می‏فرمایند:
و اما الصاد فدلیل علی أنه عز و جل صادق و قوله صدق و کلامه صدق و دعا عباده الی اتباع الصدق بالصدق و وعد بالصدق دار الصدق؛
اما صاد نشانگر آن است که خداوند صادق است و کلامش حق و درست است و بندگانش را نیز به پیروی صادقانه از صدق و درستی دعوت کرده و خود نیز از روی حقیقت و صدق، مأمن صدق و حقیقت را وعده داده است.
پس صاد در الصمد اشاره به آن است که سخن خدا و وعده او، درست و مطابق با واقع است و ممکن نیست سخن و وعده حق مطلق مطابق با واقع نباشد: و من اصدق من الله حدیثا؛(263) و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟
خداوند که خود صادق است و سخن و وعده‏اش از روی صدق و مطابق حق می‏باشد، بندگانش را به صدق و درستی دعوت می‏کند و به آنان که مسیر حق و راستی را بر می‏گزینند و در رفتار و گفتارشان صادق هستند، بهشت را وعده‏دهد که مأمن و خاستگاه حق جویان، تقواپیشگان و راست‏کرداران است: ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛(264)
در حقیقت، تقواپیشگان در میان باغ‏ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانایند.
حضرت در فراز چهارم و پنجم روایت می‏فرمایند:
و اما المیم فدلیل علی ملکه و انه الملک الحق لم یزل و لا یزال و لا یزول ملکه و اما الدال فدلیل علی دوام ملکه و انه عز و جل دائم تعالی عن الکون و الزوال بل هو عز و جل یکون الکائنات الذی کان بتکوینه کل کائن؛(265)
اما میم بیانگر ملک خاست و این که خداوند پادشاهی بر حق و ازلی و ابدی است و هیچ گاه سلطنت او زوال نمی‏پذیرد؛ اما دال بیانگر بقای سلطنت اوست و این که خداوند جاودانه و پیراسته از حدوث و کون و فساد است، بلکه خداوند خود موجودات حادث را آفریده و با آفرینش او هر موجودی تحقق می‏یابد.
کون در جمله تعالی عن الکون و الزوال، به معنای وجود مطلق نیست؛ چون شکی در وجود مطلق خدا و وجوب ذاتی وجود برای خداوند نیست، بلکه منظور از آن کون و تحقق، پیدایش امر حادث است.
در فلسفه نیز وقتی به عالم کون و فساد تعبیر می‏شود، منظور عالم ممکنات، حوادث و تحقق و کون و حدوثی است که هم سابقه عدم دارد و هم فساد و عدم بر آن عارض می‏شود.
چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم، معانی مزبور برای الصمد در روایاتی که بدان اشارت رفت، به هیچ وجه از اشتراک لفظی واژه صمد و وجود معانی مختلف برای آن حکایت نمی‏کند. بلکه صمد حقیقتی بسیط است و معنای بسیطی دارد که به چند معنا منحل می‏شود.
به تعبیر دیگر، صمد بیش از یک معنا ندارد، و آن کامل مطلق و غنی بالذات است که همه موجودات به او محتاج هستند. معانی به ظاهر متعددی که برای آن ذکر شده، لوازم آن معنای بسیط به شمار می‏آیند. صمد دارای یک حقیقت بسیط است که آثار و لوازمی دارد که از طریق این آثار است که انسان به وجود آن حقیقت بسیط هدایت می‏شود.
ذکر لوازم معنا در تعریف، از آن رو است که نوعا افراد حقایق را از طریق آثار و لوازمشان می‏شناسند و در تعریف و تبیین یک حقیقت، لوازم و آثار آن را بر می‏شمارند و چه بسا هر بار آن حقیقت را با یکی از لوازمش تعریف می‏کنند.
بر اساس آنچه گفته شد، به این نتیجه رسیدیم که جامع‏ترین تعریف برای صمد، کمال مطلق و غنی بالذات است که همه موجودات به او محتاج هستند. لازمه این معنا و حقیقت بسیط، این است که ملک خداوند همیشگی باشد؛ چون اگر سلطنت خداوند زوال پذیرفت، نیاز همیشگی موجودات به او اثبات نمی‏شود و از آن جهت که او پس از زوال سلطنتش نیازی را برطرف نمی‏سازد، نمی‏تواند غنی مطلق باشد، بلکه خود فقیر و محتاج کسی خواهد بود که نقص زوال سلطنت را از ساحتش بزداید.