مطالبی درباره ویژگی صمد بیان کردیم. اینک چند روایت از کتاب معانیالاخبار(258) مرحوم صدوق باب معنی الصمد(259) ذکر میکنیم و پس از آن، مباحث پایانی خویش درباره سوره توحید را پی میگیریم:
1. در روایتی داود بن قاسم جعفری از امام باقر علیهالسلام درباره معنای مسجد میپرسد؛ امام در پاسخ میفرمایند:
السید المصمود الیه فی القلیل و الکثیر؛
بزرگی که در هر کم و زیادی به او توجه میشود.
گفتیم که یکی از معانی لغوی ماده صمد، قصد و توجه است، و گفته شد که صمد الیه یعنی به او توجه کرد و او را قصد نمود. با توجه به این معنا، در روایت فوق، صمد به معنای مصمود که صفت مشبهه به معنای اسم مفعول است بیان شده. بر این اساس معنای روایت این است که خداوند صمد میباشد؛ چون همه موجودات و از جمله انسانها در تأمین نیازهای کوچک و بزرگ خود به او محتاج هستند و به او روی میآورند و تنها اوست که نیازهای دیگران را تأمین میکند.
2. امام باقر علیهالسلام از امام سجاد علیهالسلام و ایشان از امام حسین علیهالسلام نقل میکنند که حضرت درباره معانی صمد فرمودند:
الصمد الذی لا جوف له، و الصمد الذی قد انتهی سؤدده، و الصمد الذی لا یاکل و لا یشرب، و الصمد الذی لا ینام، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال.
در روایت فوق امام حسین علیهالسلام پنج معنا برای صمد بر میشمارند. در آغاز ما به این سوال پاسخ میدهیم که چرا آن حضرت پنج معنا و به عبارتی پنج تفسیر برای صمد برشمردند؛ آنگاه به توضیح اجمالی معانی مذکورپردازیم.
در پاسخ به سوال مذکور باید گفت: معناهایی که آن حضرت برای صمد برشمردهاند، در واقع لوازم آن واژه محسوب می شوند و حضرت به هیچ وجه، در صدد بیان تعریف حدی صمد نبودهاند. علمای منطق گفتهاند که تعریف حقیقی از جنس و فصل تشکیل یافته است؛ اما نوعا در تعریف به جای فصل حقیقی، لوازم ذکر میشود و از طریق ذکر ذاتیات و لوازم، ماهیت آن تبیین میگردد؛ برخی نیز معتقدند که نمیتوان تعریف حقیقی ارائه داد؛ چون فصل حقیقی قابل شناسایی نیست و آنچه به عنوان فصل ذکر میشود، در واقع از لوازم ماهیت است، نه فصل حقیقی. مخصوصا در مفاهیم وجودی که از قبیل ماهیات نیستند. پس وقتی یک چیز چند لازم داشته باشد و هر کدام از آنها مستق از یکدیگر بوده و قابل تلفیق در هم نباشند، هنگام تعریف هر بار با یکی از آن لوازم تعریف میگردد؛ چنان که آن حضرت در روایت فوق، پنج تعریف و تفسیر برای صمد ذکر کردهاند و در هر یک از آنها یکی از لوازم صمد را بر شمردهاند.
اکنون فرازهای روایت را بررسی میکنیم:
الف) الصمد الذی لا جوف له؛
صمد آن موجودی است که میان تهی نیست و در وجودش خلأیی نمیباشد.
گفتیم که در کتابهای لغت، نیز این معنا برای صمد ذکر شده، و تبیین فلسفی اطلاق صمد بدین معنا بر خداوند، این است که جهت عدمی در وجود خداوند نیست؛ از این رو خداوند به دیگران نیازی ندارد.
ب) الصمد الذی قد انتهی سؤدده؛
صمد آن موجودی است که شرف، بزرگی و سروری او به بالاترین درجه رسیده است.
وقتی عظمت و سروری خدا بینهایت بود و حاکمیت مطلق بر هستی داشت و هیچ کس در بزرگی و سیادت شریک او نبود، در عالم تکوین هیچ کاری بدون اراده و اذن او انجام نمیپذیرد و همه موجودات مطیع و تحت فرمان وی خواهند بود. انسان نیز اگر خواهان سعادت است، باید در حوزه اختیار و انتخاب خویش، مطیع دستورات و مقررات تشریعی خداوند باشد.
ج) الصمد الذی لا یاکل و لا یشرب؛
صمد آن موجودی است که نمیخورد و نمیآشامد.
نباتات و حیوانات برای این که زنده بمانند و رشد کنند، نیازمند آب و غذا هستند؛ نیاز به آب و غذا، نشانه خلأ و نقس آنهاست؛ اما خداوند غنی بالذات و دارای کمال بینهایت است و نقص و کمبودی ندارد که در صدد رفع آن برآید؛ بالطبع خداوند به آب و غذا نیز نیاز ندارد.
د) الصمد الذی لا ینام؛
صمد آن موجودی است که به خواب نمیرود.
انسان و حیوان که موجوداتی مادی محسوب میشوند، به جهت محدود بودن توان و قوا، ضعف بر آنها عارض میگردد. آنها برای تجدید قوا، رفع خستگی و کسالت و آرامش اعصاب و قوای ادراکی خود، نیازمند خواب هستند؛ اما خداوند که موجودی است مجرد و قدرت نامحدودی دارد، ضعفی به وجود او راه نمییابد، و نیازی به استراحت و خواب ندارد.
ه) الصمد الذی لم یزل و لا یزال؛
صمد موجودی است قدیم و ازلی و ابدی.
این معنا نیز لازمه غنای ذاتی خداوند، و به تعبیر فلسفی به معنای وجوب ذاتی وجود برای خداوند است. وقتی گفته میشود که خداوند واجب الوجود بالذات است، یعنی ضرورت وجود ذاتی اوست و مانند موجودات امکانی نسیت که وجود بر آنهاعارض میشود و برای تحقق خویش، نیازمند خداوند هستند که به آنها وجود ببخشد؛ از این رو حضرت در بیان خویش، خداوند را موجودی قدیم، سرمدی و به تعبیر دیگر، ازلی و ابدی بالذات معرفی میکنند.
3. در روایت مفصلی وهب بن وهب قریشی میگوید که از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: گروهی از فلسطین خدمت پدرم، امام باقر علیهالسلام، رسیدند و سوالهایی را مطرح کردند و پاسخ شنیدند، سپس درباره صمد سوال کردند.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
تفسیره فیه، الصمد خمسة احرف، فالألف دلیل علی انّیّته و هو قوله عز و جل: شهد الله انه لا اله الا هو(260) و ذلک تنبیه و اشارة الی الغائب عن درک الحواس؛
تفسیر صمد در خود آن کلمه نهفته است؛ چون الصمد از پنج حرف تشکیل شده است و الف آن، بر وجود، تحقق عینی و ذاتی خداوند دلالت دارد و این همان سخن خداوند است که فرمود: خداوند گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست. این نحو تحقق و وجود برای خداوند، به [تجرد وجود و ] غائب بودن خداوند از درک حواس اشاره دارد.
در این فراز از روایت، حضرت میفرمایند صمد از پنج حرف تشکیل شده که هر یک از آنها بر معنای خاصی دلالت دارد. ممکن است از این سخن حضرت توهم شود که صمد کلمهای اختصاری است که از حروف آغازین چند کلمه تشکیل شده؛ نظیر عنوان و کلمه اختصاری که بر شرکتها و موسسات اطلاق میشود و هر یک از حروف آن رمز و نمایانگر یک کلمه و اصطلاحی است که در عنوان طولانی و تفصیل آن شرکتها و موسسهها درج گردیده است؛ اما منظور حضرت این است که چندین معنا در کلمه صمد نهفته و هر یک از حروف آن به صورت رمزی به یکی از آن معانی بلند اشاره دارد.
آن گاه حضرت فرمودند که الف در کلمه الصمد به انیت خداوند اشاره دارد. انیت، مصدر جعلی است و از کلمه ان که بر تاکید و تحقق دلالت میکند، اشتقاق یافته. این واژه که در برخی از روایات و همچنین در کتابهای فلسفی درباره خداوند استعمال شده، بر وجود محض و نامتناهی ذات خداوند دلالت دارد. همان وجود محض، مطلق و خالص از هر جهت عدمی که توحید ذاتی و صفاتی و مقام بساطت واجب تعالی و عینیت ذات و صفات الهی بیانگر آن میباشد.
بی تردید وجود و ذات الهی برای ما قابل درک نیست و هرگز آن وجود بینهایت و عاری از هر نقص و محدودیتی، در افق درک حسی ما قرار نمیگیرد. ما از طریق آیات و جلوههای آن ذات بیهمتا او را میشناسیم. در واقع خداوند غنی بالذات، از طریق آثار خود را به ما معرفی میکند و خودش بر وحدانیت و وجود بیهمتای خویش گواهی میدهد. این معنا هم در قرآن و از جمله آیهای که امام علیهالسلام به آن اشاره کردند ذکر شده و هم در روایات و دعاها بدان اشارت رفته است؛ از جمله امام سجاد علیهالسلام در مناجات خویش، راه انحصاری شناخت خداوند را معرفی کرده،فرمایند: بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لو لا انت لم ادر ما انت،(261)
خدایا، من تو را به [وسیله هدایت] تو شناختم و تو خود مرا به وجود خودت دلالت کردی و به سوی خود خواندی و اگر راهنمایی و دلالت تو نبود، من هرگز تو را نمیشناختم.
برخی در صدد بر آمدهاند که آیه: شهد الله انه لا اله الا هو را که در آن خداوند بر وحدانیت وجود و ذات خود گواهی میدهد، بر برهان صدیقین تطبیق دهند که در آن از طریق اصل وجود، وجود خداوند اثبات میشود.(262)
در فراز دوم روایت امام میفرمایند:
و اللام ذلیل علی الهیته بانه هو الله و الألف و اللام مدغمان لا یظهران علی اللسان و لا یقعان فی السمع و یظهران فی الکتابة دلیلان علی ان الهیته بلطفه خافیة لا تدرک بالحواس و لا تقع فی لسان واصف و لا أُذن سامع لان تفسیر الاله هو الذی أَله الخلق عن درک ماهیته و کیفیته بحس أو بوهم لا بل هو مبدع الأوهام و خالق الحواس؛
((لام [در الصمد] نشانگر الوهیت خداوند و بیانگر آن است که او الله است یعنی همان معبودی که شایسته پرستش و عبادت است و جز او کسی شایستگی پرستش ندارد و به هنگام تلفظ چون صاد از حروف شمسی است و همراه با کلمه قبل از خود خوانده میشود، الف و لام پیش از آن خوانده نمیشود الف و لام مخفی می مانند و نه بر زبان جاری میگردند و نه شنیده میشوند؛ اما در نوشتار ظاهر میگردند. این دلالت بر آن دارد که وجود و الوهیت خدا به جهت تجرد و لطافت، پنهان مانده و به وسیله حواس درک نمیشود و نه هیچ ستایشگر و وصفکنندهای میتواند او را توصیف کند و نه هیچ شنوندهای میتواند توصیف حقیقی او را بشنود؛ زیرا اله به کسی تفسیر میشود که خلق در درک حقیقت و چگونگی او به وسیله حس و وهم متحیر ماندهاند؛ چه این که او خود آفریننده وهم و حواس است [پس چگونه در افق درک وهم و حواس محدود قرار میگیرد].
درباره اله برخی گفتهاند که از ماده اله - به معنای تحیر و سرگردانی - گرفته شده و اطلاق این عنوان بر خداوند حاکی از آن است که حقیقت خداوند قابل درک نیست. امام علیهالسلام نیز در بیان خود به این مطلب اشاره دارند که وجود بسیط و نامحدود خداوند، از درک محدود ما پوشیده است و امکان ندارد که با حس و فهم محدود ما درک شود؛ چون چیزی حس میشود و با عقل درک میشود و حتی در وهم انسان راه مییابد که در محدوده حس، عقل و وهم قرار گیرد و به نوعی حس، عقل و وهم بر آن احاطه پیدا کنند، و چون آن سه محدود هستند، مدرک آنها نیز محدود خواهد بود؛ اما خداوند نامتناهی است و بر همه هستی احاطه دارد و خود خالق حواس، عقل و وهم است و امکان ندارد که در حصار حس و درک ما قرار گیرد.
و انما یظهر ذلک عند الکتابة دلیل علی ان الله سبحانه اظهر ربوبیة فی ابداع الخلق و ترکیب ازواجهم اللطیفة فی اجسادهم الکثیفة فاذا نظر عبد الی نفسه لم یر روحح کما أن لام الصمد لا تتبین و لا تدخل فی حاسة من الحواس المس فاذا نظر الی الکتابة ظهر له ما خفی و تحط فکرته بشیء یتصور له لأنه عز و جل خالق الصور فاذا نظر الی خلقه ثبت له أنه عز و جل خالقهم و مرکّب أرواحهم فی اجسادهم.
اما الف و لام در کتابت و نوشتن ظاهر میشود و این دلیل آن است که خداوند سبحان ربوبیت خویش را با آفرینش خلق و ترکیب ارواح لطیف با بدنهای متراکم از اجزا ظاهر ساخته است یعنی حقیقت ربوبیت الهی شناخته نمیشود؛ اما مخلوقات آثار و نشانههای ربوبیت الهی هستند و ما میتوانیم از طریق آنها به وجود خداوند پی ببریم. پس آنگاه که بنده خدا به خودش نظر میافکند، روحش را مشاهده نمیکند؛ چنان که لام در الصمد آشکار نمیگردد و با حواس درک نمیشود یعنی همچنان که روح انسان مخفی است و به وسیله حواس انسان درک نئمی شود اما آثار آن قابل مشاهده است، الوهیت خدا نیز قابل درک نمیباشد و ما از طریق آیات به مرتبه الوهیت خداوند هدایت میشویم. پس آنگاه که به نوشتار نگاه میشود، لام که از گوش و زبان پنهان و مخفی بود و تلفظ و شنیده نمیشد، آشکار میگردد. پس اگر بنده بخواهد در چیستی باری تعالی بیندیشد، متحیر و حیران می ماند و اندیشهاش به تصوری درباره حقیقت باری تعالی دست نمییابد چون هرگز معلول بر علت خویش احاطه نمییابد؛ چرا که خداوند خود خالق صورتهاست آنگاه چگونه اندیشه و تصورات مخلوق بر آن خالق بیهمتا احاطه پیدا میکند. بنده نمیتواند ذات خداوند را بشناسد و بر آن احاطه یابد اما وقتی به خلق خدا نظر میافکند، برای او ثابت میشود که خداوند آنها را خلق کرده و وجودشان را از روح و بدن ترکیب کرده است.
در فراز سوم روایت امام میفرمایند:
و اما الصاد فدلیل علی أنه عز و جل صادق و قوله صدق و کلامه صدق و دعا عباده الی اتباع الصدق بالصدق و وعد بالصدق دار الصدق؛
اما صاد نشانگر آن است که خداوند صادق است و کلامش حق و درست است و بندگانش را نیز به پیروی صادقانه از صدق و درستی دعوت کرده و خود نیز از روی حقیقت و صدق، مأمن صدق و حقیقت را وعده داده است.
پس صاد در الصمد اشاره به آن است که سخن خدا و وعده او، درست و مطابق با واقع است و ممکن نیست سخن و وعده حق مطلق مطابق با واقع نباشد: و من اصدق من الله حدیثا؛(263) و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟
خداوند که خود صادق است و سخن و وعدهاش از روی صدق و مطابق حق میباشد، بندگانش را به صدق و درستی دعوت میکند و به آنان که مسیر حق و راستی را بر میگزینند و در رفتار و گفتارشان صادق هستند، بهشت را وعدهدهد که مأمن و خاستگاه حق جویان، تقواپیشگان و راستکرداران است: ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛(264)
در حقیقت، تقواپیشگان در میان باغها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانایند.
حضرت در فراز چهارم و پنجم روایت میفرمایند:
و اما المیم فدلیل علی ملکه و انه الملک الحق لم یزل و لا یزال و لا یزول ملکه و اما الدال فدلیل علی دوام ملکه و انه عز و جل دائم تعالی عن الکون و الزوال بل هو عز و جل یکون الکائنات الذی کان بتکوینه کل کائن؛(265)
اما میم بیانگر ملک خاست و این که خداوند پادشاهی بر حق و ازلی و ابدی است و هیچ گاه سلطنت او زوال نمیپذیرد؛ اما دال بیانگر بقای سلطنت اوست و این که خداوند جاودانه و پیراسته از حدوث و کون و فساد است، بلکه خداوند خود موجودات حادث را آفریده و با آفرینش او هر موجودی تحقق مییابد.
کون در جمله تعالی عن الکون و الزوال، به معنای وجود مطلق نیست؛ چون شکی در وجود مطلق خدا و وجوب ذاتی وجود برای خداوند نیست، بلکه منظور از آن کون و تحقق، پیدایش امر حادث است.
در فلسفه نیز وقتی به عالم کون و فساد تعبیر میشود، منظور عالم ممکنات، حوادث و تحقق و کون و حدوثی است که هم سابقه عدم دارد و هم فساد و عدم بر آن عارض میشود.
چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم، معانی مزبور برای الصمد در روایاتی که بدان اشارت رفت، به هیچ وجه از اشتراک لفظی واژه صمد و وجود معانی مختلف برای آن حکایت نمیکند. بلکه صمد حقیقتی بسیط است و معنای بسیطی دارد که به چند معنا منحل میشود.
به تعبیر دیگر، صمد بیش از یک معنا ندارد، و آن کامل مطلق و غنی بالذات است که همه موجودات به او محتاج هستند. معانی به ظاهر متعددی که برای آن ذکر شده، لوازم آن معنای بسیط به شمار میآیند. صمد دارای یک حقیقت بسیط است که آثار و لوازمی دارد که از طریق این آثار است که انسان به وجود آن حقیقت بسیط هدایت میشود.
ذکر لوازم معنا در تعریف، از آن رو است که نوعا افراد حقایق را از طریق آثار و لوازمشان میشناسند و در تعریف و تبیین یک حقیقت، لوازم و آثار آن را بر میشمارند و چه بسا هر بار آن حقیقت را با یکی از لوازمش تعریف میکنند.
بر اساس آنچه گفته شد، به این نتیجه رسیدیم که جامعترین تعریف برای صمد، کمال مطلق و غنی بالذات است که همه موجودات به او محتاج هستند. لازمه این معنا و حقیقت بسیط، این است که ملک خداوند همیشگی باشد؛ چون اگر سلطنت خداوند زوال پذیرفت، نیاز همیشگی موجودات به او اثبات نمیشود و از آن جهت که او پس از زوال سلطنتش نیازی را برطرف نمیسازد، نمیتواند غنی مطلق باشد، بلکه خود فقیر و محتاج کسی خواهد بود که نقص زوال سلطنت را از ساحتش بزداید.