همه کسانی که به وجود الله قائل بودند، توحید درخالقیت را قبول داشتند و کسی یافت نمیشود که به وجود الله معتقد باشد؛ اما خدا را خالق جهان نداند یا شریکی برای خدا در خالقیت قرار دهد؛ اما بسیاری از کسانی که به وجود الله معتقد بودند و توحید در خالقیت را باور داشتند، توحید در ربوبیت را انکار میکردند و ربوبیت خدا برای عالم را قبول نداشتند و معتقد بودند که خدا عالم ماده را آفریده؛ ولی تدبیر امور عالم و دگرگونیهایی که در ماده و طبیعت پدید میآید، از عهده او خارج است. به طور کلی کسانی را که ربوبیت برای غیر خدا قائل بودند، میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: دسته اول: معتقد بودند که هر نوع و گروهی از مخلوقات، ربی دارند که آن رب صاحب اختیار ان نوع و گروه است و با استقلال تمام و بدون ارتباط با الله، به تدبیر و اداره نوعی خاص میپردازد. دسته دوم: برای هر شأنی از شئون موجودات ربی قائل بودند؛ مثلا برای هر یک از رزق و روزی، مرگ، تداوم حیات، عشق و محبت رب خاصی معرفی میکردند که مستقلا به تدبیر همان شأنی میپردازد که بر عهده او است. بر اساس این عقیده چون انسان دارای شئون فراوانی است، ارباب فراوانی نیز دارد که هر یک از ایشان شأنی از شئون او را تدبیر میکنند. دسته سوم: کسانی که عقیده آنان از دو دسته قابل به توحید نزدیکتر بود، و معتقد بودند خداوند همچنان که عالم را آفرید، اربابانی نیز قرار داد و اداره هر یک از بخشهای عالم را به یکی از آنان سپرد و به وی اجازه تصرف و تدبیر در آن بخش را واگذار کرد؛ نظیر مدیر کل یک اداره که برای هر یک از بخشهای اداره خود مسوولی میگمارد و اداره آن بخش را به او واگذارد.مبتنی بر همین اعتقاد، برخی از اعراب معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند و خداوند به سبب علاقهای که به آنان دارد و ارزشی که برایشان قائل است، تدبیر مجموعهای از عالم را به هر یک از دختران خود سپرده.
قرآن در این باره میگوید:
ان الذین لا یومنون بالاخرة لیمسون الملائکة تسمیة الانثی؛(99)
کسانی که به جهان آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر مینامند.
با توجه به چنین اعتقادی، آنها به ملائک تقرب میجستند و آنان را میپرستیدند و مجسمهها و بتهایی را به عنوان نمادی از فرشتگان عبادت میکردند و برای آنها هدیه و قربانی میفرستادند و عبادت آنان بدین منظور بود که از این طریق نظر فرشتگان را به سوی خود جلب کنند و آنان که مورد محبت خدا هستند نزد خدا برایشان وساطت کنند تا آنچه میخواهند برآورده شود.
خداوند از زبان آنان میفرماید:
و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی...؛(100)
و کسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفتهاند [به این بهانه که] ما آنها را جز برای این که ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمیپرستیم.
این گروه نیز مشرک بودند؛ چون ملائک را شریک خدا در ربوبیت قرار میدادند و به پندار باطل خود میکوشیدند که رضایت آنها را جلب کنند تا آنان واسطه تقرب و پذیرش آنها از سوی خداوند شوند.
برخی همین اعتقاد را درباره جنیان نیز داشتند و به جز فرشتگان، برای جنیان نیز ربوبیت قائل بودند؛ چنان که برخی درباره ارواح نیز چنین اعتقادی داشتند. در کل، همه این افراد در این عقیده مشترک بودند که جز خدا نیز، کسانی هستند که مستقلا ربوبیت دارند و به تدبیر شئون موجودات و اداره آنها میپردازند و به واسطه جایگاه و اعتباری که نزد خدا دارند، میتوانند کسانی را به سعادت برسانند یا به عذاب گرفتار کنند.
دسته چهارم: افلاطون و طرفداران او به مثل جمع مثال و عقول عرضی معتقد بودند که بین آنها رابطه علیت و معلولیت نیست؛ اما هر یک از عقول عرضی، در ازای یک نوع مادی قرار دارد که آن نوع را میپروراند و به تدبیر امور آن میپردازد. در واقع، عقول عرضی، انواع موجودات در عالم طبیعت را از این عقول، فرد مجردی از یک نوع مادی است و هر نوع مادی دارای یک فرد غیر مادی است که همه کمالات آن نوع را بالفعل دارد. این موجود مجرد با اهتمام و عنایتی که به افراد مادی نوع خود دارد، به تدبیر آنها میپردازد.
معتقدان به این نظریه هم به نوعی برای غیر خدا ربوبیت قائل هستند؛ اما روشن نیست که این عقیده از قبیل عقاید شرکآمیز کسانی باشد که برای غیر خدا ربوبیت استقلالی قائل هستند. پس نمیتوان آنان را منکر توحید در ربوبیت
دانست، بلکه بر اساس برخی از تقریرهایی که از نظریه آنها شده، به دست میآید که عقیده آنان در بابا ارباب انواع، نظیر عقیده ما درباره فرشتگان است.
ما معتقدیم که خداوند برای اداره عالم، واسطههایی دارد که به اذن خدا به تدبیر امور عالم میپردازند؛ مثلا خداوند حضرت میکائیل را مسوول زنده کردن و دمیدن روح در موجودات زنده قرار داده، یا حضرت جبرئیل، امین وحی خدا و مسوول رساندن وحی به پیامبران بوده است. به سایر فرشتگان نیز در تدبیر عالم وظایفی سپرده شده. خداوند در سوره نازعات به فرشتگانی که تدبیر برخی از امور و حوادث را بر عهده دارند، قسم میخورد؛ از جمله در آیه 5 به فرشتگانی اشاره میکند که تدبیر امور انسانها را بر عهده دارند و میفرماید: فالمدبرات امرا.
حال اگر افلاطونیان هم مقام تدبیری را که ما برای فرشتگان قائل هستیم برای ارباب انواع و عقول عرضی قائل بودهاند،نه فقط نظر آنها با توحید منافاتی ندارد، بلکه به یک معنا از لوازم توحید نیز به حساب میآید؛ اما اگر آنان معتقد بودهاند که عقول عرضی خودسرانه و با استقلال تمام و بدون اذن و اراده الهی به تدبیر انواع میپردازند؛ عقیده آنها شرکآمیز است و آنان نیز در شمار کسانی به شمار میروند که گرفتار شرک شده و اندیشههای شرکآمیز را تبلیغ می کردهاند.