تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

پیوند عبادت با معرفت خدا

عبادت، رابطسه انسان با خداست و هر قدر این رابطه دو سویه بین انسان و خدا با آگاهی بیشتری همراه شود، ارزش و تاثیر بیشتری خواهد داشت. حرکات و اقوال در نماز، به خودی خود ارزشی برای انسان محسوب نمی‏گردد؛ کسی که بی هدف و بدون انگیزه رکوع و سجود می‏کند، ممکن است این کرنش را در برابر دیگ‏
ران نیز انجام دهد؛ حتی ممکن است کسی نماز و اذکار و قرائت آن را برای اغراض دنیوی و برای جلب توجه دیگران بخواند، که در این صورت نماز او عبادت محسوب نمی‏شود و ارزشی ندارد. قوام عبادت به درک، معرفت و توجه انسان به خداست. هر قدر انسان بر حقارت و بندگی خود واقف شود و عظمت، سیطره الهی و مالکیت او بر همه هستی را بیشتر درک کند و در هنگام عبادت بیشتر توجه خویش را بر این معانی متمرکز سازد، عبادت او ارزشمندتر خواهد بود، تا آنجا که ممکن است با درک فزون‏تر این حقایق و توجه کامل به مبدا هستی، عبادت انسان به درجه و مرتبه عبادت اولیای خاص خداوند برسد.
آنچه ما انجام می‏دهیم، در ظاهر عبادت است و البته مسقط تکلیف نیز هست. عبادت حقیقی هنگامی محقق می‏شود که در حد توان توجه ما به معانی و حقایق نهفته در هبادت معطوف گردد؛ به گونه‏ای آن حقایق در رفتار، سخنان و اندیشه‏های ما تبلور یابد.
در اینجا به نقش معرفت خدا در عبادت اشاره کردیم، اکنون این سوال مطرح می‏شود که ما چگونه خدا را می‏شناسیم و اصولا برداشت ما از شناخت خدا چیست؟
برای روشن شدن پاسخ سوال فوق، ضرورت دارد که قدری به ماهیت معرفت و شناخت ما از موجودات دیگر بپردازیم.
اصولا انسان هر موجودی را با صفات و عوارضی که در شعاع فهم یا حس او قرار گرفته می‏شناد و به واقع، به کنه و ذات آن موجود وقوف نمی‏یابد و شناخت وی منحصر به فهم و درک صفات و عوارض آن است؛ مثلا شناخت ما از دوستان به شناختی منحصر است که به قیافه، رنگ پوست، قد و قامت، رفتار و خلقیات و سایر عوارض و صفات او داریم و ذات او برای ما شناسایی نشده است. البته در این باره که ذات هر موجودی قابل شناخت اسو و علاوه بر شناخت حاصل از طریق صفات و عوارض، آیا علم حضوری و وقوف بر ذات موجود دیگری برای ما ممکن است یا نه، بحث‏های گسترده و دامنه‏داری از سوی فیلسوفان و عرفا طرح شده که از عهده بحث ما خارج است.
شناخت ما به موجوداتی که مشاهده می‏کنیم، در حد شناخت عوارض و صفات آنهاست که در شعاع احسان و مشاهده ما قرار می‏گیرند، نه فراتر از آن؛ اما شناخت موجودات و اشخاصی را که مشاهده نکرده‏ایم، از طریق نقل و گزارش صفات و عوارض آنها حاصل می‏گردد؛ مثلا در مورد شخصیتی چون ابن سینا، پس از آنکه درباره زمان تولد، ویژگی‏های شخصیتی، تحصیلات و سایر خصوصیات او مطالعه کردیم، به شخصیت وی پی می‏بریم و در واقع، آن صفات و ویژگی‏ها نمادی از شخصیت ابن سینا را برای ما ترسیم می‏کند و آنچه در مقام معرفی ان شخصیت بر زبان می‏آوریم، تنها نمادی از ویژگی‏هایی است که از او شناخته‏ایم؛ چون ما ذات اشیا و موجودات را نمی‏شناسیم و عناوین و سامی بیانگر ذات آنها نیست، بلکه عناوین اوصاف و صفات آنهاست.
گذشته از شناخت و معرفت امور حسی که مستقیما آنها را درک می‏کنیم یا از طریق نقل ویژگی‏ها بدان‏ها آگاهی‏یابیم، مسلما شناخت ما به امور مجرد و نامرئی محدودتر می‏شود؛ مثلا شناخت ما به امین وحی خدا، جبرئیل، منحصر در همین حد است که او واسطه ابلاغ آیات الهی به پیامبران می‏باشد؛ و گرنه علاوه بر این که شناخت ذات جبرئیل برای ما ممکن نیست، مشاهده او نیز برای ما میسور نمی‏باشد؛ - حتی چنان که در روایات آمده - پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله‏و سلم نیز تنها در پاره‏ای از موارد جبرئیل را به هنگام ابلاغ وحی خدا یا به صورت یاران خاص خود و یا در شمایل دیگری درک و رویت می‏کرد.
ما همین اندازه که جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل می‏شد و آیات خدا را به ایشان ابلاغ می‏کرد:
و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین؛(80)
و همانا این [قرآن ] فرو فرستاده پروردگار جهانیان است، که روح امین - جبرئیل - آن را فرود اورده است.
اما نه از ویژگی‏ها و حقیقت جبرئیل چیزی می‏دانیم و نه از ماهیت وحی اطلاع داریم، و نه از نحوه نزول جبرئیل بر قلب مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آگاهیم.