گفتیم که از جمله راههای توجه به خداوند و شناخت او، توجه به صفات اوست؛ از این رو در نماز ذکرهایی امده که باعث توجه به خداوند میشوند. آن اذکار در تسبیحات چهارگانه؛ سبحان الله، الحمد لله، لا اله الا الله و الله اکبر خلاصه میشوند. البته در نماز میتوان از ذکرهایی چون شکر لله نیز استفاده کرد؛ اما آنها جزء نماز به شمار نمیآیند.
در بین ذکرهایی که در نماز باید خوانده شود، بر الله اکبر بیشتر تاکید شده است و میتوان گفت که الله اکبر، ذکر محوری نماز است. این ذکر هم قبل از نماز - در اذان و اقامه - هم در طلیعه آن، هم در بین نماز و هم پس از نماز خوانده می شود. در این ذکر، صفت اکبر محور قرار گرفته است و ما از طریق این صفت میخواهیم خداوند را بشناسیم؛ به همین دلیل بایسته است که در مفهوم اکبر بیشتر دقت کنیم؛ اما این مفهوم چگونه شناخته میشود؟ و اساسا ما مفاهیم را چگونه درک میکنیم؟
در پاسخ به پرسش فوق، باید گفت که معمولا شناختهای آگاهانه انسان، از طریق حواس ظاهری و باطنی حاصلشوند: ما با دیدن، شنیدن، لمس کردن و چشیدن به پدیدههای ظاهری و مادی که با حواس ظاهری قابل درک هستند، علم پیدا میکنیم. همچنین احساسات باطنی؛ چون غم، شادی، ترس و امید، به وسیله حواس باطنی و با علم حضوری درک میشوند. روشن است که منظور ما در این جا تحصیل معرفت آگاهانه است، نه معرفت ناآگاهانه. چنان که گفتیم، ما به خداوند معرفت ناآگاهانه داریم که این معرفت بر جای مانده از عالم میثاق است و از قبیل علم حصولی آگاهانه نیست.
پس از آنکه از طریق حواس، معرفتهایی برای ما حاصل شد، ذهن به واسطه تواناییها و قدرت تجزیه و تحلیلی که دارد، میتواند از معلومات حسی مفاهیمی را انتزاع کند. این مفاهیم در زمره مدرکات حسی ما به شمار نمیآیند و با عمومیتی که دارند، امور غیر مادی و نامحسوس را هم شامل میشوند؛ نظیر مفهوم کمال و شدت که در اثر مقایسهای که ذهن روی مدرکات خارجی و محسوس انجام داده، انتزاع شده؛ اما دایره صدق آنها محدود به محسوسات نیست.
همچنین، مفهوم بزرگی و کوچکی از مفاهیم نسبی و اضافی هستند. بزرگی و کوچکی از امور محسوس نیستند که بتوان آنها را مشاهده کرد، بلکه پس از آنکه مقایسهای بین دو چیز انجام گرفت، دو مفهوم متضایف کوچک و بزرگ انتزاع میشوند؛ آنگاه در مقایسهای دیگر چیزی را که به مفهوم بزرگ متصف شده، با چیزی که حجم بیشتری دارد مقایسه میکنیم و آن را با مفهوم بزرگتر توصیف مینماییم.
در حقیقت مفهوم بزرگتر در اثر عروض اضافه ثانوی بر اضافه اولی به دست میآید.
مفاهیم کوچک و بزرگ و بزرگتر، از امور مادی و محسوس انتزاع شدهاند؛ اما با تعمیم و تجریدی که ذهن درباره آنها انجام میدهد، بر اشیای نامحسوسی نیز قابل صدق میباشند. البته این که چگونه ما از عالم محسوسات به معانی انتزاعی و مفاهیم غیر مادی و غیر حسی منتقل میشویم و فرآیند انتزاع مفاهیم از امور محسوس چیست، از مباحث فلسفی پیچیدهای است که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است، گرچه نحوه انتزاع مفاهیم، برای ما ناشناخته باشد، همه ما مفاهیم انتزاعی را میشناسیم و تجربه ثابت کرده که ما با مقایسه بین دو جسم مادی، مفهوم بزرگتر را انتزاع و بر یکی از آن دو اطلاق میکنیم. گاهی این مقایسه را در امور معنوی و غیر مادی انجام میدهیم و شخصی را به لحاظ روحی و معنوی بزرگ مینامی و منظورمان بزرگی او در جهات مادی نیست، بلکه بزرگی معنوی وی مدنظر ما است. چنان که درباره دو صفت نسبی و اضافی بالا و پایین، گاهی دو امر محسوس مثل سقف و کف اتاق را با یکدیگر مقایسه میکنیم و میگوییم یکی کف و پایین و دیگری فوق و بالاست. گاهی نیز این مقایسه را در امور معنوی انجام میدهیم و علو و رفعت معنوی را اراده میکنیم.
وقتی قرآن درباره خداوند میفرماید:
هو الغنی الحمید؛(10)
و خداست والا و بزرگ
یا میفرماید: الکبیر المتعال؛(11)
بزرگ و برتر است
به هیچ وجه منظور بزرگی مادی نیست، بلکه این بلندمرتبگی از مفاهیم معنوی است؛ چون این مفاهیم به جز مصادیق مادی، مصداقهای معنوی نیز دارد.
حاصل آنکه مفاهیمی چون بزرگی و بالایی ابتدا در عالم محسوسات برای ما درک میشوند و بعد از تجرید و تعمیم، آن مفاهیم را برای امور معنوی نیز محدودیت دارند، وقتی بر امور معنوی و از جمله خداوند اطلاق میشوند، باید از خواص مادی تنزیه شوند.
به طور کلی آنچه را درک میکنیم، محدود است و ذهن ما آمادگی درک نامحدود را ندارد. پس وقتی از نامحدود بودن موجودی سخن میگوییم، بدان معنا نیست که حقیقت نامحدود بودن را شناختهایم، بلکه با ترکیب کردن مفهوم نفی (نا) و محدود به امری که حقیقتش را نشناختهایم، اشاره میکنیم. چنان که وقتی موجودی را به نامتناهی توصیف میکنیم، حقیقت نامتناهی برای ما شناخته شده نیست، بلکه پس از درک مفهوم متناهی و مفهوم نا آن دو را با هم ترکیب میکنیم و به این وسیله، از نامتناهی بودن خداوند خبر میدهیم.
علم ما بسیار محدود است و در مقابل علم مطلق خداوند چیزی به شمار نمیآید و چنان که قرآن کریم میفرماید، بهره کمی از علم الهی نصیب ما شده است:
و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا؛(12)
آنچه را ما درک میکنیم، محدود و همراه با نقص، عیب و ضعف است؛
اما خداوند این امکان را به ما داده است که با ترکیب کلمه نفی و تنزیه با یکی از مفاهیم محدود، او را از آن نقصها و محدودیتها منزه بدانیم؛ مثلا بگوییم خداوند موجودی است که فقر و جهل ندارد و از هر نقصی منزه است، یا بگوییم خداوند علم نامحدود دارد. اگر جز این بود، راهی برای بیان صفات خداوند نداشتیم.
بنابراین، معرفتهای آغازین ما آکنده از نقایصند، محدودیتها و نقایصی که خداوند از آنها منزه میباشد. حتی علم ما، از طریق دیدن، شنیدن و سایر حواس محدود به دست آمده و نمیتوان چنین علم محدود و ضعیفی را به خداوند نسبت داد. شاید سرّ این که قرآن کریم تکبیر و تهلیل خداوند را به موجودات نسبت نداده و تسبیح وی را به همه موجودات نسبت داده است و فرموده:
سبح لله ما فی السموات و الارض؛(13)
آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را به پاکی میستایند.
این است که اولین مرتبه معرفت خداوند که برای هر موجودی حاصل میشود، تنزیه او از نقایص است؛ آنگاه با تنزیه و رفع نقایص از خداوند، این زمینه پدید میآید که خداوند را موجود کاملی بدانیم که مصادیق صفات کامل در وجود او جمع شده و از این جهت که ما یقین داریم او کمال بینهایت است و همه ویژگیهای مثبت را دارد، وی را به اکبر متصف میکنیم؛ گرچه نه حقیقت خداوند برای ما عیان شده و نه حقیقت صفات کمالیه او.
اگر بخواهیم معنای اکبر در الله اکبر را بشناسیم و به بزرگی خداوند توجه پیدا کنیم، اول باید درباره بزرگی جسمانی بیندیشیم و سپس ذهنمان را از عالم جسمانی فراتر ببریم و به بزرگی معنوی معطوف سازیم و باور کنیم که بزرگی به امور جسمانی اختصاص ندارد، با زدودن شائبههای مادیت، نقص و محدودیت است که روح ما آمادگییابد تا از عالم ذهن به عالم دیگری که آن را قلب مینامند، منتقل شود و به اندازه ظرفیت، نورانیت و صفایش با مصداق این مفاهیم آشنا شود.
کسی که در عالم لفظ و مفهوم محبوس مانده، با کسی که به مصداق و حقیقتی فراتر از مفهوم دست یافته، فاصله زیادی دارد. برای تقریب به ذهن، اگر کسی درکی از شادی و غم نداشته باشد، وقتی لفظ شادی و غم تعریف میشود، تنها میتواند مفهومی مبهم از آنها را تصور کند؛ اما کسی که شادی و غم را حس کرده است، هنگام ذکر این دو واژه به مصداق غم و شادی و خاطرهای که از آن دو دارد، توجه پیدا میکند و در این صورت او شناخت روشنتری از غم و شادی خواهد داشت. همچنین کسی که حقیقت ترس را درک کرده و در جریان حادثهای ترسیده باشد، نسبت به کسی که اصلا نترسیده درک روشنتری از مفهوم ترس دارد.
با توجه به آنچه که گفتیم باید بکوشیم ذهن ما از الفاظ و مفاهیم به سوی مصادیق سیر کند، امام راحل قدس سرّه کرارا در کتاب چهل حدیث و سایر نوشتهها و سخنان خود تذکر میداند که بکوشید معانی را وارد قلب خود کنید تا در آن جا محقق و ثابت شوند. توصیه ایشان این بود که به مفاهیم الفاظ اکتفا نشود و سعی کنیم به مصادیق آنها توجه یابیم. پس اگر میخواهیم تصور درستی از بزرگی خدا داشته باشیم، سعی کنیم ذکر اللهاکبر را که مکرر در نماز و تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام و دعاها و تظاهرات سیاسی بر زبان میآوریم، از صمیم دل درک نماییم.
برخی تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی سریع و حتی بدون توجه به لفظ آن میگویند؛ مسلما چنین ذکری را با ذکر الله اکبر که حقیقت آن در قلب درک شده است و ذاکر با توجه کامل آن را بر زبان جاری میسازد، خیلی فرق دارد؛ چنان که بین حقیقت و واقعیت گنج با لفظ و مفهوم آن، فرق بسیاری است!
البته صرف تلفظ این اذکار و اکتفا به ذکر لفظی، بهتر از خودداری از اصل ذکر است؛ چون وقتی انسان در نماز و پس از آن، زبانش به ذکر خدا گویاست، بالاخره در مقام پرستش خدا برآمده و امر خدا را امتثال میکند؛ اما نباید به ذکر لفظی اکتفا کرد و باید حقیقت ذکر را درک نمود.
به کسی که تنها ذکر الله اکبر را بر زبان میآورد، ثواب میدهند؛ چون امر خداوند را اطاعت کرده است؛ اما این ذکر از حد لفظ فراتر نرفته. از ما خواستهاند که به حقایق این معارف برسیم، نه این که به الفاظ و مفاهیم اکتفا کنیم.
از آنجا که برای توجه به بزرگی خداوند، اول باید به بزرگی مادی توجه یابیم تا تدریجا ذهن آماده درک مفاهیم معنوی - از جمله بزرگی خداوند - شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سایر بزرگان دین توصیه کردهاند که درباره عظمت این عالم بیندیشید.
خوشبختانه امروز با توجه به اکتشافات و دستاوردهای علمی بشر درباره وسعت این عالم، کشهکشانها، فاصله چند میلیون سال نوری بین ستارگان و... میتوانیم درک بهتری از عظمت عالم داشته باشیم. هنگامی که عظمت این عالم را با خودمان میسنجیم، پی میبریم که ما چقدر حقیر و ناتوانیم؛ سپس با توجه به این حقیقت که عالم ماده با این وسعت و عظمت با یک امر الهی خلق شده است، عجز خود را از درک عظمت و کبریایی الهی بهتر میفهمیم، و در آن صورت است که اللهاکبر برای ما معنای روشنتری خواهد داشت و قلب ما برای آشنا شدن به حقیقت آن آمادهتر می شود.