تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

تبیین علمی عدم امکان شناخت ذات خداوند

بر این نکته تاکید کردیم که شناخت و توصیف حقیقت صفات الهی - از جمله وحدت ذات الهی - ممکن نیست و و نمی‏توان از طریق الفاظ و مفاهیم عقلی و ذهنی محدود، ذات نامتناهی هستی‏بخش را شناخت. شاید قبول این سخن برای برخی دشتوار باشد که چگونه نمی‏توان خدا و صفات او را شناخت؛ اما به این موضوع در جای‏جای روایات و از جمله نهج‏البلاغه اشاره شده است.
امیر مؤمنان علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند:
من وصفه فقد حده و من حده فقد عده و من عده فقد ابطل ازله؛(246)
کسی که خدا را توصیف کند، او را محدود کرده و هر کسی که او را محدود کند، او را به شماره درآورده و هر کسی که او را به شماره در آورد، ازلیت او را باطل کرده است.
خدا را نمی‏توان توصیف کرد؛ چون این توصیف با مقیاس‏های کمی انجام می‏پذیرد و هر حقیقتی که با واحدها و مقیاس‏های کمی شمارش شود، محدود م یگردد، و وقتی محدود شود، در فضا و زمان تعین پیدا می‏کند و نمی‏تواند قدیم باشد؛ زیرا ازل و ابد سرمد فوق زمان و مکان است؛ از این رو قابل تعداد و شمارش نیست. پس وحدت خدا، وحدت عددی نیست تا محدود و قابل افزایش باشد، بلکه وحدت صرف و محض است که هیچ تعدد و تکثری بر نمی‏دارد و ترکیب و تجزیه در آن راه ندارد.
این وحدت برای ما قابل درک نیست. وحدتی که در افق درک ما قرار می‏گیرد، وحدتی است که با آن شی‏ء یک پارچه‏ای توصیف می‏شود که گر چه در ظاهر یکی است، اما در واقع اجزایی دارد.
توضیح این که: در خارج یک شی مثلا یک خانه به ظاهر یکی است و به وحدت متصف می‏شود؛ اما از سقف، دیوارها و ستونهایی تشکیل یافته که در آنها سنگ و سیمان و سایر مصالح به کار رفته است؛ حتی یک آجر نیز، اجزای فراوانی دارد. بر این اساس، خانه واحد مرکب از اجزای بی‏شماری است.
فیلسوفان قدیم در وجود جزء لا یتجزی اختلاف داشتند. برخی از آنها نظیر دموکریتوس معتقد بودند که در پایان تجزیه اشیاء به اجزای بسیار کوچکی بر می‏خوریم که قابل تجزیه و شکستن نیستند و اصطلاحا آنهارا جزء تجزیه‏ناپذیر یا اتم می‏نامیدند؛ اما در مقابل، برخی از فلاسفه وجود چنین جزئی را انکار کردند. سرانجام بر اساس تحقیقات و آزمایش‏های علمی مشخص شد که جزء غیرقابل تجزیه وجود ندارد و آنچه برخی از فیلسوفان قدیم آن را اتم یعنی جزء غیرقابل تجزیه می‏دانستند، از الکترون و پروتون تشکیل یافته و هر یک از این دو نیز، عقلا قابل تجزیه هستند.
اختلاف فیلسوفان قدیم در تجزیه‏پذیری یا عدم تجزیه‏پذیری اتم، در خارج بود؛ و الا همه متفق بودند که هر شی‏ء از آن نظر که امتداد دارد، محال است که تجزیه وهمی نیز نداشته باشد. اتمها دارای امتداد هستند؛ زیرا اگر امتداد نداشتند از اجتماع میلیاردها اتم موجودی به نام انسان پدید نمی‏آمد که دارای امتداد، طول، عرض و عمق است. همین که عنصری - هر چند بسیار کوچک - دارای امتداد بود، لااقل اگر در خارج تجربه نپذیرد، در وهم و عقل تجربه می پذیرد؛ پس آن عنصر، واحد حقیقی نیست.
از طرف دیگر شیئی خارجی با تجزیه شدن، کوچک‏تر و محدودتر می‏شود. بر این اساس اگر در پایان تجزیه به جزئی بر خوردیم که تجربه نپذیرفت آن جزء در نهایت محدودیت و کوچکی قرار دارد؛ یعنی اگر در خارج به جهت عدم پذیرش تجزیه واحد به حساب آید، واحد بودنش نشانه آن است که بسیار کوچک و حقیر است؛ اما وحدت در خداوند نشانه محدودیت نیست. چون خداوند جسم نیست که امتداد داشته و قابل تجزیه باشد؛ بلکه وحدت در خداوند نشانه عدم محدودیت و عدم نقص است.
در عالم ماده، شیئی که بر شی‏ء دیگر احاطه دارد، از امتداد بیشتری برخوردار است و امکان ندارد چیزی که از امتداد کمتری برخوردار است. بر شی‏ء دارای امتداد بیشتر احاطه داشته باشد؛ چه برسد به چیزی که هیچ امتدادی ندارد؛ نظیر نقطه فرضی در ریاضیات که طول، عرض و عمق ندارد و وجودش صرفا وهمی است؛ اما خداوند با این که دارای وحدت و بساطتت است و امتداد نداد، بر همه هستی احاطه دارد؛ چون وجود او مجرد نامتناهی و متفاوت از سنخ وجود مادیات و امور متناهی می‏باشد. با توجه به تفاوت سنخ وجود خداوند با سایر موجودات است که ما از درک حقیقت صفات الهی ناتوانیم و گر چه عقل از یک سو در پرتو صفات سلبی اثبات می‏کند که خداوند هیچ محدودیتی ندارد، و از سوی دیگر صفات ثبوتی خدا نظیر علم و قدرت نامحدود و احاطه وجودی بی‏نهایت بر هستی را اثبات م یکند؛ اما با این حال تعدد ذات و صفات را نفی می‏کند؛ یعنی گر چه ماهیت علم، قدرت و همچنین سایر صفات در انسان و دیگر موجودات از یکدیگر متفاوت و دارای حقایق ممتازی هستند؛ اما در خداوند تعدد در صفات منتفی است و علم خدا عین قدرت و حیات اوست و صفات خدا عین ذات پروردگار هستند؛ چون خداوند بسیط محض است و هیچ ترکیب و تعددی - حتی ترکیب و تعدد وهمی - در ذات او راه ندارد؛ چه این که تعدد و ترکیب - حتی ترکیب از صفات متفاوت - نشانه نقص و محدودیت است.
عقل ما عینیت ذات و صفات خداوند را اثبات می‏کند؛ اما نمی‏تواند حقیقت بساط و عینیت ذات و صفات خداوند را درک کند؛ چون صفاتی نظیر علم و قدرت که در افق درک ما قرار می‏گیرند، از مقوله‏های متفاوت و دارای حقایق مختلفی هستند؛ از این روست که اهل معقول می‏گویند معرفت ما به خداوند، معرفت بالوجه است؛ یعنی از طریق نشانه‏ها و آثار و از جمله تجلیات الهی حاصل می‏شود و معرفت به کنه خداوند محال است و برای هیچ کس شناخت ذات خداوند ممکن نیست.
شناخت شهودی خداوند نیز که با گسترش ظرفیت وجودی برای برخی حاصل می‏شود، در پرتو تجلیات به دست‏آید، نه این که ذات و کنه خداوند درک شده باشد. بنابراین معرفت ما به خداوند بسیار ضعیف است و از طریق آثار و تجلیات الهی حاصل می‏گردد و به هیچ وجه ما نمی‏توانیم به ذات و کنه باری تعالی معرفت پیدا کنیم.