تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مراد از گمراهان و گرفتارشدگان به خشم خدا در سوره حمد

پس از آنکه خداوند متعال صراط مستقیم را راه مؤمنان و برخوردار شدگان از نعمت‏های حقیقی خداوند معرفی کرد، انان را به دو صفت سلبی توصیف نموده می‏فرماید:
صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین.
بی‏بهرگان از هدایت به صراط مستقیم دو دسته‏اند:
دسته اول کسانی اند که به غضب خداوند گرفتار شده‏اند؛ و خداوند مؤمنان را از دوستی با آنها برحذر داشته،فرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم؛(220)
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، مردمی را که خداوند بر آنان خشم گرفته است به دوستی مگیرید.
دسته دوم، گمراهان و کسانی هستند که از هدایت الهی محروم مانده‏اند. و هم کفار و مشکران و معاندان را در برگیرد و هم کسانی را که از روی قصور و جهل، به حق رهنمون نشدند. باید توجه داشت که عطف و لا الضالین بر غیر المغضوب علیهم را نمی‏توان عطف تفصیلی دانست؛ چون تکرار حرف نفی لا در معطوف یعنی و لا الضالین گویای این است که عطف در آیه تفصیلی نیست و مغضوبین و گمراهان در آن آیه، دو گروه مستقل می‏باشند که در برابر هدایت‏یافتگان قرار دارند.
به عبارت دیگر، در سوره حمد از خداوند می‏خواهیم که ما را به راه راست یعنی راه انبیا، صالحان و راستان هدایت فرماید؛ نه به راه کسانی که بر آنان خشم گرفته و نه به راه گمراهان. بنابراین، باید برای این پرسش که چرا خداوند مغضوبان را مستقل از گمراهان ذکر کرده، پاسخ مناسبی یافت.
در برخی از روایات در تفسیر غیر المغضوب علیهم و لا الضالین آمده است که گروه اول یهود و گروه دوم نصاری هستند؛(221) که ظاهرا از باب تعیین مصداق است؛ چنان که در جای دیگر نیز خداوند درباره آنان فرمود:
و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باؤوا بغضب من الله...؛(222)
و بر آنها [مهر] خواری و درماندگی زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند.
پس یهود، از جمله کسانی هستند که خدا بر انان خشم گرفته است، ولی کسان دیگری نیز وجود دارند که مشمول خشم خدا قرار گرفته‏اند، چنان که در جای دیگری می‏فرماید:
و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم؛(223)
لیکن هر که سینه‏اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود.
همچنین نصارا در روایات به عنوان مصداق گمراهان ذکر شده‏اند نه این که این عنوان منحصر به ایشان باشد؛ زیرا به جز آنان کسان دیگری نیز هستند که در شمار گمراهان قرار دارند:
و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل؛(224)
هر کسی کفر را جایگزین ایمان کند، مسلما از راه درست گمراه شده است.
اساسا نسبت هدایت با ضلالت، تقابل عدم و ملکه است. مهتدی کسی است که هدایت شده و ضال و گمراه کسی است که فاقد هدایت است و در عین حال قابلیت هدایت را دارد؛ نظیر تقابل بین بینا و نابینا که نابینا بر کسی اطلاق‏شود که چشم ندارد؛ اما شأنیت چشم داشتن را دارد.
با توجه به معنای عام و مطلقی که برای ضلالت بیان کردیم، عنوان گمراه هم کسانی را شامل می‏شود که از روی عناد و تقصیر به حق هدایت نشدند و هم کسانی را که به جهت جهل، قصور و استضعاف فرهنگی حق را نشناختند و به آن راه نیافتند.
مستضعف مطلق که از هیچ طریقی خوب، بد و حق را نمی‏شناسد کسی است که خداوند حتی او را از نعمت عقل نیز محروم کرده؛ و الا کسانی که پیام انبیا به آنها نرسیده، اما از نعمت عقل برخوردارند و بسیاری از کارهای خوب و بد را تشخیص می‏دهند؛ آنان در حدی که عقلشان تمیز می‏دهد، مکلف و دارای حساب و کتاب هستند. چنان نیست که اگر کسی از روی قصور حقیقت اسلام را نشناخت، هیچ تکلیفی نداشته باشد. چنین افرادی از هدایت وحی محروم‏ند؛ اما از هدایت عقل که حجت باطنی است، برخوردارند و در حد معرفت و شناخت عقلانی مکلف‏اند.
امام کاظم علیه‏السلام در ضمن پندهای ارزشمند خود به هشام بن الحکم فرمودند:
یا هشام ان لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة علیهم السلام و اما الباطنة فالعقول؛(225)
ای هشام، خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل مردم است.
با توجه به آنچه گفته شد، گمراه و ضال هم شامل کفار، مشرکان و کسانی می‏شود که به عمد مغضوب خداوند قرار گرفته‏اند و هم مستضعفان فکری و کسانی که به وحی الهی دستیابی ندارند و از روی قصور به حق هدایت نشده‏اند و به تعبیر دیگر، حجت ظاهری الهی به آنان ارائه نشده و از این جهت معاقب نیستند. پس مغضوب علیهم گروهی از ضالین هستند و بدین ترتیب باید عطف ضالین به مغضوب علیهم را عطف عام بر خاص دانست.ولی می‏توان گفت که هر چند عنوان ضالین اعم از مغضوب علیهم است اما مراد از سایر ضالین است، توضیح آنکه: گاهی سیاق کلام ایجاب می‏کند از الفاظی که درای مفهوم عامی هستند، معنای خاص و بخشی از مصادیق آن اراده شود؛ در این جا نیز سیاق کلام خدا که در آن مغضوب علیهم مستقلا در کنار ضالین ذکر شده اقتضا دارد که از آن دو لفظ، مصادیق متفاوت اراده شود. در اصل ضالین اعم است و شامل مغضوب علیهم هم می‏شود؛ اما این استعمال در صورتی است که فقط ضالین ذکر شود؛ ولی هنگامی که به دنبال آن مغضوب علیهم ذکر می‏گردد، دو مصداق مختلف از آن دو اراده می‏شود. به عبارت دیگر، به قرینه تقارن بین آن دو واژه، منظور از مغضوب علیهم کسانی هستند که از روی عناد و تقصیر از حق روی برگرداندند، و منظور از ضالین قاصران و کسانی‏اند که به دلیل دسترسی نداشتن به تعلیمات دینی و وحی گمراه ماندند و به حق رهنمون نشدند.
بنابراین خداوند به ما می‏آموزد که از او بخواهیم ما را در شمار کسانی که بر آنان خشم گرفته‏اند قرار ندهد؛ همچنین ما را در ردیف کسانی قرار ندهد که از روی جهل، قصور و به جهت عدم دسترسی به تعلیمات دینی گمراه شدند بلکه ما را در شمار کسانی قرار دهد که از نعمت هدایت حقیقی برخوردار شده‏اند.