هر آنچه درباره خدا بدانیم، معرفتی محدود و کم رنگ از کمالات خداوند و آمیخته با حجاب هاست. البته میسر نبودن معرفت حقیقی به خداوند، از محدودیتهای ما سرچشمه میگیرد، نه آنکه خداوند بخل میورزد؛ اما سخن در این است که معرفت محدود، چگونه حاصل میآید و چگونه انسان به بعضی از صفات الهی توجه پیدا میکند؟
پاسخ این است که وقتی ما با توجه به استعداد خود در سطح معینی با صفتی از صفات خدا یا فعلی از افعال او ارتباط پیدا میکنیم و بدان توجه مییابیم، در همان سطح خداوند بر ما جلوه میکند و به او آگاهی مییابیم. البته این معرفت با توجه به استعدادهای گوناگونی که ما دایم، متفاوت میشود. این استعدادهای گوناگون، ناشی از نیازهایی است که انسان دارد. این نیازها از نظر کمال و مرتبه وجودی مراتبی دارند. وقتی کسی گرسنه میشود، از آن جهت که خدا روزیدهنده است، به یاد او میافتد و در این صورت، توجه او به صفت رزاقیت خداوند جلب میشود. یا اگر گرفتار ظالمی شده، ااز آن رو که خداوند او را یاری میدهد و انتقامش را از ظالم میگیرد، به یاد خداوند میافتد. پس نیازهای وجودی ما باعث میشوند که به صفات و کمالات خداوند توجه پیدا کنیم تا خداوند با آنها نیاز ما را مرتفع سازد.
وقتی دعا میکنیم، اگر چه در مقام دعا چندین اسم خداوند را به کار میبریم معمولا توجه ما به اسم قاضی الحاجات معطوف است و در آن حال خدای را به عنوان موجودی که حاجتمان را برآورده میسازد، میشناسیم.
تعین توجهات گوناگون ما به اسماء و صفات الهی، از محدودیتها و نیازهای گوناگونی سرچشمه میگیرد که در ما هست و آن نیازها، استعداد توجه به یک یا چند اسم و صفت از اسما و صفات الهی را در ما پدید میآورد و پس از این توجهات است که خداوند به ما عنایت میکند.
از آنچه گفتیم در مییابیم که خداوند خود زمینه توجه به خویش را در ما قرار داده است و اگر خداوند آن نیازها و زمینهها را در ما قرار نمیداد، توجهی به او پیدا نمیکردیم و در نتیجه کاملا از معرفت او محروم میشویم. او ما را به گونهای آفریده که گرسنه، تشنه و مریض میشویم و در آن حالت به کسی توجه مییابیم که نیازمان را برطرف میسازد:
و الذی هو یطعمنی و یسقین. و اذا مرضت فهو یشفین؛(85)
و آن کس که به من خوراک میدهد و سیرابم میگرداند، و چون بیمار شوم او مرا درمان میبخشد.
یکی از اساتید اخلاق فرموده بود که گاهی خداوند مدتی بندهای را به فقر یا بیماری مبتلا میکند، برای این که او یک یا الله بگوید تا همین یا الله نجاتش بدهد و باعث سعادت او شود، انسان تا هنگامی که در رفاه و راحتی است، در اندیشه بندگی خدا و توجه به اون نمیباشد؛ اما خداوند از شدت عنایت و کرم، وی را گرفتار میکند تا در کمال درماندگی و بیچارگی خدا را به فریادرسی بخواند.
به قول شاعر:
خلق را با تو بد و بدخو کند - تا تو را ناچار رو آن سو کند
تا دیگران نیازهای انسان را برآورده میکنند، او به سراغ خدا نمیرود و توجه ندارد که خدایی نیز وجود دارد. وقتی نیاز مادی داشت، با پولی که در اختیار دارد، نیازش را تأمین میکند، و اگر پول نداشت، از رفیق و خویشانش قرض میگیرد. باید کار او به مرحلهای برسد که دیگران به فریادش نرسند و دست او از همه جا کوتاه شود تا به یاد خداوند بیفتد و با کمال عجز و بندگی او را بخواند.
خداوند بندگانی را که در هنگام برخورداری از اسایش و رفاه دچار غفلت و گمراهی میشوند و خداوند را از یادبرند و در مواجهه با شداید و گرفتاریها به معبود خویش توجه میکنند، این گونه توصیف مینماید:
فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون؛(86)
و هنگامی که بر کشتی سوار میشوند، خدا را پاکدلانه میخوانند و [لی] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرک میورزند.
در این مرحله، توجه به خداوند تحمیلی است و انسان در هنگام اضطرار و درماندگی - آن هم با لطف و عنایت الهی - به پروردگار خویش توجه پیدا میکند. البته همین توجه که از نیاز انسان و برای درخواست رفع آن از سوی خداوند ناشی میشود، انسان را متوجه معرفت فطری خویش میکند و میتواند تاثیری شایان در رهایی او از گمراهی و قرار گرفتن در مسیر رشد و کمال داشته باشد؛ اما بندگان خاص خداوند از این مرحله فراتر رفتهاند و همواره به یاد خدا هستند و معرفت عمیق آنان به خداوند باعث شده که در رویارویی با سختترین گرفتاریها و خطرها از یاد خداوند غافل نگردند و یاد خداوند به ایشان امنیت و آرامش میبخشد:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛(87)
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.
دوستان خاص خداوند را پرداختن به کسب و کار و سایر امور دنیایی، از یاد خداوند باز نمیدارد:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة؛(88)
به هرحال مراتب بندگان خدا در معرفت و توجه به خداوند، متفاوت است و برخی در این سیر کمالی به مرتبهای از رشد و تعالی رسدیهاند که در هر حالی فقط به خداوند توجه دارند و خداوند را همه کاره و فاعل مطلق میدانند و برای هیچ کس جز او تاثیر استقلالی قائل نیستند. اینان اگر از چشمهای آب بر میگیرند یا از دست سقایی آب مینوشند، چشمه و سقا را نمیبینند و دست خدا را مشاهده معرفت یکنند که به آنان آب میدهد و سیرابشان میکند.
یا اگر مریض میشوند و نزد پزشک میروند و با مصرف دارو شفا مییابند، معتقدند که خداوند انان را شفا داده است و عوامل و اسباب مادی را ابزاری در اختیار خداوند مینگرند که اراده و مشیت الهی را ظاهر میسازند. آنان عوامل و اسباب مادی را سلسله حلقات زنجیری میدانند که سررشته آن به دست خداست و اوست که این سلسله را به حرکت وا میدارد.
این بندگان خالص خدا، حضور خداوند را در همه عرصههای زندگی خود به وضوح درک میکنند و حتی در هنگام جهاد مبارزه با دشمنان، تنها چشم یاری به خداوند میدوزند و از غیر او یاری نمیخواهند:
و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم؛(89)
و پیروزی جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست.