تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

فرایند تحصیل معرفت خدا

هر آنچه درباره خدا بدانیم، معرفتی محدود و کم رنگ از کمالات خداوند و آمیخته با حجاب هاست. البته میسر نبودن معرفت حقیقی به خداوند، از محدودیت‏های ما سرچشمه می‏گیرد، نه آنکه خداوند بخل می‏ورزد؛ اما سخن در این است که معرفت محدود، چگونه حاصل می‏آید و چگونه انسان به بعضی از صفات الهی توجه پیدا میکند؟
پاسخ این است که وقتی ما با توجه به استعداد خود در سطح معینی با صفتی از صفات خدا یا فعلی از افعال او ارتباط پیدا می‏کنیم و بدان توجه می‏یابیم، در همان سطح خداوند بر ما جلوه می‏کند و به او آگاهی می‏یابیم. البته این معرفت با توجه به استعدادهای گوناگونی که ما دایم، متفاوت می‏شود. این استعدادهای گوناگون، ناشی از نیازهایی است که انسان دارد. این نیازها از نظر کمال و مرتبه وجودی مراتبی دارند. وقتی کسی گرسنه می‏شود، از آن جهت که خدا روزی‏دهنده است، به یاد او می‏افتد و در این صورت، توجه او به صفت رزاقیت خداوند جلب می‏شود. یا اگر گرفتار ظالمی شده، ااز آن رو که خداوند او را یاری می‏دهد و انتقامش را از ظالم می‏گیرد، به یاد خداوند می‏افتد. پس نیازهای وجودی ما باعث می‏شوند که به صفات و کمالات خداوند توجه پیدا کنیم تا خداوند با آنها نیاز ما را مرتفع سازد.
وقتی دعا می‏کنیم، اگر چه در مقام دعا چندین اسم خداوند را به کار می‏بریم معمولا توجه ما به اسم قاضی الحاجات معطوف است و در آن حال خدای را به عنوان موجودی که حاجتمان را برآورده می‏سازد، می‏شناسیم.
تعین توجهات گوناگون ما به اسماء و صفات الهی، از محدودیت‏ها و نیازهای گوناگونی سرچشمه می‏گیرد که در ما هست و آن نیازها، استعداد توجه به یک یا چند اسم و صفت از اسما و صفات الهی را در ما پدید می‏آورد و پس از این توجهات است که خداوند به ما عنایت می‏کند.
از آنچه گفتیم در می‏یابیم که خداوند خود زمینه توجه به خویش را در ما قرار داده است و اگر خداوند آن نیازها و زمینه‏ها را در ما قرار نمی‏داد، توجهی به او پیدا نمی‏کردیم و در نتیجه کاملا از معرفت او محروم می‏شویم. او ما را به گونه‏ای آفریده که گرسنه، تشنه و مریض می‏شویم و در آن حالت به کسی توجه می‏یابیم که نیازمان را برطرف می‏سازد:
و الذی هو یطعمنی و یسقین. و اذا مرضت فهو یشفین؛(85)
و آن کس که به من خوراک می‏دهد و سیرابم می‏گرداند، و چون بیمار شوم او مرا درمان می‏بخشد.
یکی از اساتید اخلاق فرموده بود که گاهی خداوند مدتی بنده‏ای را به فقر یا بیماری مبتلا می‏کند، برای این که او یک یا الله بگوید تا همین یا الله نجاتش بدهد و باعث سعادت او شود، انسان تا هنگامی که در رفاه و راحتی است، در اندیشه بندگی خدا و توجه به اون نمی‏باشد؛ اما خداوند از شدت عنایت و کرم، وی را گرفتار می‏کند تا در کمال درماندگی و بیچارگی خدا را به فریادرسی بخواند.
به قول شاعر:
خلق را با تو بد و بدخو کند - تا تو را ناچار رو آن سو کند‏
تا دیگران نیازهای انسان را برآورده می‏کنند، او به سراغ خدا نمی‏رود و توجه ندارد که خدایی نیز وجود دارد. وقتی نیاز مادی داشت، با پولی که در اختیار دارد، نیازش را تأمین می‏کند، و اگر پول نداشت، از رفیق و خویشانش قرض می‏گیرد. باید کار او به مرحله‏ای برسد که دیگران به فریادش نرسند و دست او از همه جا کوتاه شود تا به یاد خداوند بیفتد و با کمال عجز و بندگی او را بخواند.
خداوند بندگانی را که در هنگام برخورداری از اسایش و رفاه دچار غفلت و گمراهی می‏شوند و خداوند را از یادبرند و در مواجهه با شداید و گرفتاری‏ها به معبود خویش توجه می‏کنند، این گونه توصیف می‏نماید:
فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون؛(86)
و هنگامی که بر کشتی سوار می‏شوند، خدا را پاک‏دلانه می‏خوانند و [لی‏] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرک می‏ورزند.
در این مرحله، توجه به خداوند تحمیلی است و انسان در هنگام اضطرار و درماندگی - آن هم با لطف و عنایت الهی - به پروردگار خویش توجه پیدا می‏کند. البته همین توجه که از نیاز انسان و برای درخواست رفع آن از سوی خداوند ناشی می‏شود، انسان را متوجه معرفت فطری خویش می‏کند و می‏تواند تاثیری شایان در رهایی او از گمراهی و قرار گرفتن در مسیر رشد و کمال داشته باشد؛ اما بندگان خاص خداوند از این مرحله فراتر رفته‏اند و همواره به یاد خدا هستند و معرفت عمیق آنان به خداوند باعث شده که در رویارویی با سخت‏ترین گرفتاری‏ها و خطرها از یاد خداوند غافل نگردند و یاد خداوند به ایشان امنیت و آرامش می‏بخشد:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛(87)
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‏شوند.
دوستان خاص خداوند را پرداختن به کسب و کار و سایر امور دنیایی، از یاد خداوند باز نمی‏دارد:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة؛(88)
به هرحال مراتب بندگان خدا در معرفت و توجه به خداوند، متفاوت است و برخی در این سیر کمالی به مرتبه‏ای از رشد و تعالی رسدیه‏اند که در هر حالی فقط به خداوند توجه دارند و خداوند را همه کاره و فاعل مطلق می‏دانند و برای هیچ کس جز او تاثیر استقلالی قائل نیستند. اینان اگر از چشمه‏ای آب بر می‏گیرند یا از دست سقایی آب می‏نوشند، چشمه و سقا را نمی‏بینند و دست خدا را مشاهده معرفت یکنند که به آنان آب می‏دهد و سیرابشان می‏کند.
یا اگر مریض می‏شوند و نزد پزشک می‏روند و با مصرف دارو شفا می‏یابند، معتقدند که خداوند انان را شفا داده است و عوامل و اسباب مادی را ابزاری در اختیار خداوند می‏نگرند که اراده و مشیت الهی را ظاهر می‏سازند. آنان عوامل و اسباب مادی را سلسله حلقات زنجیری می‏دانند که سررشته آن به دست خداست و اوست که این سلسله را به حرکت وا می‏دارد.
این بندگان خالص خدا، حضور خداوند را در همه عرصه‏های زندگی خود به وضوح درک می‏کنند و حتی در هنگام جهاد مبارزه با دشمنان، تنها چشم یاری به خداوند می‏دوزند و از غیر او یاری نمی‏خواهند:
و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم؛(89)
و پیروزی جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست.