حقیقت عبادت این است که بنده بر اساس معرفتش درک کند که هستی از آن خداوند است و همه کمالات و خیرها به ذات اقدس الهی منتهی میشود؛ آنگاه وقتی خود را در برابر چنین پروردگاری یافت، احساس حقارت میکند و خود را در برابر خداوند بیمقدار مییابد.
چنان که گفتیم این معرفت مراتب دارد و فاصله بین عالیترین مراتب آن با مرتبه فرودین، میل به بینهایت دارد. کسانی که معرفتشان به خداوند محدود است خداوند را کسی میشناسند که امر و نهی دارد و اگر کسی او را اطاعت کند، بهشت را نصیبش میسازد و اگر از وی فرمان نبرد، گرفتار جهنم میشود؛ یعنی توجه آنان بیشتر به بهشت و جهنم معطوف است، نه خداوند؛ از این جهت ما به هنگام عبادت یا توجهمان به عذاب الهی و ویژگیهای آن معطوفشود و همین ترس از عذاب باعث حضور قلب در عبادت میگردد یا این که به بهشت و نعمتهای آن توجه میکنیم و شوق به آنها انگیزه ما را برای بهتر عبادت کردن گسترش میبخشد. البته نسبت به کسانی که از اصل عبادت خدا محرومند و خدا و آخرت را باور ندارند، رسیدن به این مرحله از عبادت و توجه برای ما ارزشمند است؛ اما نسبت به مقام کسانی که به فراخنای معرفت الهی دست یافتهاند و توجهشان هنگام عبادت فقط معطوف به خداوند است و شوق و لقای محبوب، تنها انگیزه آنان در عبادت میباشد، بسیار فرومایه به شمار میآید.
خداوند نعمت عبادت را برای همه بندگان خویش گسترانده و آن را مختص اولیای مقرب خویش قرار نداده است؛ از این رو، قرآن نیز همه بندگان مؤمن خدا را مخاطب خویش میسازد و شیوه عبادت را به آنان تعلیم میدهد تا هر کس به فراخور معرفت خویش، از تعلیم قرآن در عبادت خداوند بهره گیرد. اگر قرآن تنها مرتبه عالی عبادت را مد نظر قرار می داد و تنها عبادتی چون عبادت امیرالمؤمنین علیهالسلام را که فرمود: الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک و لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک؛(118) پروردگار من، من تو را به جهت ترس از آتش و طمع به بهشت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم آنگاه به عبادت تو پرداختم، میپذیرفت، دیگران از عبادت خداوند محروم میدشند و راه افاضه الهی مسدود میگشت.
یکی از معجزات قرآن این است که فهم آموزههای آن - از جمله سوره حمد که عبادت خدا را به بندگان تعلیم میدهد - تشکیکی و دارای مراتب است و هر کس متناسب با درجه ایمان و معرفتش میتواند آنها را بفهمد.
شاید روایاتی که در باب ظاهر و باطن قرآن وارد شده، ناظر به همین معنا باشد؛ مثلا در روایتی امام کاظم علیهالسلام فرمودند: ان القرآن له ظهر و بطن؛(119)
همانا برای قرآن ظاهر و باطنی است.
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الی سبعة ابطن؛(120)
همان قرآن دارای ظاهر و باطنی است و برای باطن آن نیز باطنی تا هفت باطن است.
البته فهم صحیح از قرآن مراتبی دارد؛ ولی آنچه اولیای خاص خدا و معصومان علیهم السلام از باطن قرآن دریافتکنند، با یکدیگر تباین ندارد. همه این معانی در یک سلسله از ظاهر و باطن قرآن جای میگیرند؛ نظیر نورکه حقیقتی تشکیکی و ذومراتب است و هم نور ضعیفی چون نور شمع را در بر میگیرد و هم نور خورشید و حتی ستارگانی که صدها هزار برابر خورشید پرتوافشانی دارند. پس فهمهای متعدد از قرآن و همچنین فهمهای متعدد از حقیقی چون عبادت، همگی لایههای متعدد و تو در توی یک حقیقت هستند که عظمت فاصله بین بعضی از آنها با مقیاسهای مادی قابل سنجش نیست.
فاصله بین آنچه ما از قرآن و نیز عبادت خدا میفهمیم با آنچه علی علیهالسلام از ظاهر و باطن قرآن و عبادت خداشناسد، شبیه بینهایت است؛ با این وصف هم فهم ما - اگر صحیح باشد - و هم فهم آن حضرت از قرآن، هر دو از مصادیق فهم قرآن به شمار میآیند.