تفسیر فرازهایی از اذان و قسمتی از سوره حمد گذشت. اکنون جمعبندی و خلاصهای از مباحث گذشته را ارائهدهیم و سپس به ادامه بحث میپردازیم.
از مباحث قبل به دست آمد که بزرگترین شرف برای انسان، این است که خداوند او را به حضور بپذیرد و به او اجازه دهد که در برابر خالق خویش بایستد و با او سخن گوید. بالاتر از آن، این که در مقام انجام دادن عبادت و وظیفه خویش، از این لیاقت و مقام والا برخوردار شود که کلمات و آیات خدا را بر زبان آورد.
این کلمات که از زبان ما جاری میشود و ما به وسیله آنها با خدای خود سخن میگوییم از آنجا که سخن خداست و به ذات پروردگار انتساب دارند، نورانیت و شرافتی به گوینده میبخشد که در وصف نمیگنجد. علاوه بر آن، وقتی از بین چند هزار آیه قرآن، خداوند بر ما واجب کرده که سوره حمد را در هر نمازی دو بار بخوانیم، این انتخاب و گزینش عظمت و جایگاه ویژه سوره حمد در قرآن را برای ما ترسیم میکند؛ تا آنجا که خداوند بر رسول خود منت مینهد و می فرماید:
و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم؛(131)
و به راستی به تو سبع المثانی [: سوره حمد] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.
بر اساس تفسیری که از این آیه در روایات آمده، منظور از سبع المثانی سوره حمد است؛ از جمله محمد بن مسلم از امام صادق علیهالسلام سوال میکند که آیا سبع المثانی سوره فاتحه است. حضرت در پاسخ میفرمایند: بله؛ آنگاه سوال میکند که آیا بسم الله الرحمن الرحیم نیز از سبع المثانی است؟
حضرت میفرمایند: نعم هی افضلهن؛(132) بله [بسم الله الرحمن الرحیم] برترین آیه از سوره حمد است.
چنان که مینگرید، در آیه فوق، خداوند سوره حمد را عدل قرآن قرار داده، به تعبیر دیگر، برای سوره حمد عظمتی برابر قرآن در نظر گرفته است. حال با توجه به این که ع ظمت کوتاهترین آیه قرآن فراتر از گستره جهان است، آیا نباید قدر خود را بدانیم که خداوند ما را لایق ساخته در نمازمان سورهای را بخوانیم که عظمتی برابر قرآن دارد و مقیاسی برابر سنجش عظمت و ارزش آن وجود ندارد؟
به راستی اگر در هنگام عبادت و نماز به این نکته توجه داشته باشیم که خداوند ما را لایق سخن گفتن با خویش ساخته و به ما اجازه داده که با آیات و کلمات خود با او سخن گوییم، تلقی ما از نماز و عبادت دگرگون خواهد شد و بهره شایانی از آن میبریم.
از سوی دیگر، عدم درک مقام عبادت و سخن گفتن با خداوند، خسارت بزرگی است که چجیزی نمیتواند آن را جبران کند؛ نماز و عبادتی که به حق میتوان ادعا کرد اگر کسی در طول عمرش تنها یک نماز - به خصوص سوره حمد - را آنگونه که شایسته است بخواند، به عالیترین مقامات انسانی دست مییابد.
چنان که گفتیم، در سوره حمد برجستهترین و عمومیترین صفات خداوند صفت رحمان و رحیم ذکر شده است. تاکید بر این دو صفت از آن روست که صفت رحمانیت خداوند سرچشمه پیدایش همه موجودات است و با صفت رحمانیت و فیاضیت مطلق خویش عالم را آفرید؛ ولی بخش از موجودات، قدرت انتخاب دارند و به اختیار خویش مسیر تکاملی خود را میپیمایند؛ از این رو خداوند بر اساس صفت رحیمیت خویش مسیر هدایت و سعادت را به انان مینمایاند و با مدد و توفیقات خود مسیر به فعلیت رساندن استعدادهایشان و رسیدن به مدارج عالی کمال را برای آنان هموار میسازد.
قرآن این بخش از موجودات را که تکامل اختیاری دارد به عنوان جن و انسان معرفی کرده است؛ اما از آن جهت که ماهیت انسان برای ما شناخته شدهتر است و بحث از تعالی معنوی او ارتباط مستقیم با ما دارد، به بحث درباره انسان و بهره مندی او از صفت رحیمیت الهی میپردازیم.
صفت رحیمیت همان است که اسباب، لوازم و شرایط کافی برای تکامل و رسیدن انسان به عالیترین درجه کمال را فراهم میسازد. بر این نکته تاکید میشود که صفت رحیمیت الهی مطلق است و حد و مرزی ندارد؛ از این رو نمیتوان برای تکامل انسانی نیز، حدی در نظر گرفت بنابراین باید به این صفت الهی که مبدا تکامل و هموار سازنده مسیر تکاملی است، توجه داشته باشیم و از یاد نبریم که همه ظرفیتها و عواملی که زمینه تکامل ما را فراهم میآورند، از صفت رحیمیت الهی سرچشمه میگیرند.
بر اساس انچه ذکر شد، توجه به دو اسم رحمان و رحیم ما را متوجه موقعیت و مسوولیت خاص انسان در بین مخلوقات میکند؛ چه این که اصل وجود ما از صفت رحمان ناشی شده و در این جهت با سایر موجودات و مخلوقات مشترک هستیم؛ اما اختصاصا به عنوان انسان و در پرتو صفت رحیم از تکامل اختیاری برخوردار شدهایم؛ به همین دلیل باید به تفاوت اساسی در سنخ تکامل اختیاری انسان با تکاملی که برای سایر موجودات وجود دارد، توجه داشته باشیم.
توضیح این که سایر موجودات نیز، دارای تکامل هستند؛ اما تکامل آنها صرفا تکوینی، به نوعی جبری، بدون اختیار و محدود است و تنها در دایره و چارچوب معینی تکامل دارند؛ اما انسان دارای تکامل اختیاری است که نمیتوان برای آن حد و مرزی مشخص کرد. این تکامل با اراده و تلاش انسن حاصل میشود و از آن جهت که انسان دارای عقل، شعور، قدرت انتخاب و اختیار است، موظف به پیمودن این مسیر تکاملی است تا از دستاوردهای عظیم و ارزشمند آن برخوردار گردد؛ به همین دلیل آیه مالک یوم الدین علاوه بر آن که مالکیت مطلق خداوند بر گستره هستی و از جمله حوزه وجودی انسان را بیان میکند، او را به مسوولیت بزرگ خویش در استفاده از سرمایههای خداداد در جهت رسیدن به کمال و راکد نگذاشتن آنها توجه میدهد. به علاوه تاکید میکند که انسان نباید انتظار داشته باشد که حاصل تلاشش را در همین دنیا ببیند، بلکه او نتیجه اعمال محدود و زودگذر خویش را در روز حساب و سرای جاودان و نامتناهی آخرت مییابد. البته بدان جهت که سرای آخرت را محدودیت و مرزی نیست، پاداش اعمال شایسته انسان نیز حد و مرزی ندارد.
پس ما باید منتظر ظهور نتایج اعمال خویش در روز جزا باشیم؛ روزی که مالک ان خداست و همه چیز به مشیت الهی است و حق آشکار میشود و هر کس به آنچه که در دنیا کشته، میرسد. آنان که در دنیا فرصت شیطنت و گمراه کردن مردم و ناحق جلوه دادن حق را داشتند، در آن روز به سزای اعمال خویش میرسند و ماهیت واقعیشان برای همگان آشکار میگردد.
بنابراین، توجه به صفت مالکیت خداوند بر سرای آخرت و همچنین صفت رحمانیت و رحیمیت، باعث میشود که انسان احساس مسوولیت کند و بداند که لحظه لحظه عمرش حساب دارد و نباید آن را بیهوده صرف کند. همچنین او به ثمره مطلوب اعمال خود در این دنیا نمیرسد، بلکه در سرای ابدی آخرت نتیجه اعمالش آشکار میشود.
علاوه بر این، توجه به صفات مذکور موجب میگردد که مبدا آفرینش و تدبیر الهی در تکامل موجودات و از جمله انسان را بشناسیم؛ تدبیری که علاوه بر تکامل تکوینی برای انسان، کمال اختیاری را رقم زده است تا در پرتو اراه، اختیار و تلاش بدان دست یابد و به سعادت ابدی برسد. از کف دادن سرمایه بزرگ خدادای در مسیر هدایت و کمال؛ خسران، پشیمانی و عذاب ابدی برای انسان به دنبال میآورد.
وقتی انسان در حد فهم خویش خداوند را شناخت، باید به مسوولیت خود در قبال پروردگار واقف شود. و ثمره این مسوولیت، بندگی است؛ چون ما عبدیم و او رب و پروردگار ماست، و وظیفه عبد این است که همه هستی خویش را به پروردگاری بسپارد که اختیاردار او و همه هستی است و به نحو احسن آموزش را تدبیر میکند.
مسوولیت بندگی چیزی است که عقل و فطرت انسان آن را درک میکند، و البته پیامبران و فرستادگان خداوند نیز بر آن تاکید کردهاند. همانطور که کار خورشید نورافشانی است و اگر نورافشانی نکند خورشید نیست، و لازمه ذاتی آتش حرارت دادن است؛ حقیقت انسان نیز در گرو عبودیت است و کمال او در پرتو گسترش بندگی خدا حاصل میشود.
بی تردید چنین نگرشی به وظیفه انسان در قبال خدا، باعث خالص شدن نیت انسان در عبادت خدا و پالایش آن از شائبههای نفسانی میگردد و انجام دادن خالصانهترین عبادت در پیشگاه خداوند، برخاسته از چنین دیدگاهی است؛ عبادتی که علی علیهالسلام درباره آن عرض میکرد:
الهی، ما عبدتک خوفا من عقابک و لا طمعا فی ثوابک و لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک؛(133)
خدای من، من تو را به جهت ترس از عقابت و یا طمع به پاداشت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم؛ از این رو، به عبادت تو پرداختم.
همه انسانها به چنین درجهای از بندگی نرسیدهاند، بلکه برخی برای منافعی که عاید آنان میشود خدا را عبادتکنند و عدهای به جهت مصون ماندن از خطر و زیانهای ناشی از مخالفت با خداوند. در یک کلام، آنان برای برآورده شدن نیازهایشان سراغ خداوند و عبادت او میروند. شاید با توجه به این حقیقت است که در سوره حمد، خداوند پس از ذکر پارهای صفات برجسته خویش، به مساله عبادت و استعانت از خویش اشاره میکند.
عبادت خدا مقتضای بندگی خداست و انسان چون عبد خداست، باید به عبادت بپردازد. استعانت از خدا نیز برخاسته از نیاز فطری انسان است؛ چون انسان فطرتا نیازهایی دارد و نمیتواند از آنها صرفنظر کند؛ از این رو برای تأمین آنها از خداوند مدد میجوید.
چنان که گفتیم، به حسب مراتب معرفت افراد، نحوه استعانت از خدا نیز مراتبی دارد. برخی که برای خود استقلال و اصالت قائل هستند و میپندارند که بخشی از کارها از آنان ساخته است، استعانتشان از خداوند برای این است که قدرت خدا را با توان خود ضمیمه کنند تا با تتمیم توان خود با قدرت خدا به خواسته خویش دست یابند؛ اما عالیترین مرتبه استعانت از خدا، مربوط به کسی است که استقلالی برای خود و غیر خدا قائل نیست و همه چیز و همه امور را در اختیار خدا میداند و معتقد است که سررشته همه کارها - بلکه تمام حلقات زنجیره امور وجودی - در دست خداست و در سراسر هستی و نظام وجود هیچ کاری بدون اراده و مشیت الهی صورت نمیپذیرد.