در باره حی علی الفلاح که یکی از بندهای اذان و اقامه است، این پرسش مطرح میشود که آیا نماز خود فلاح و رستگاری است؟ یا باعث رسیدن به فلاح میشود؟ آیا منحصرا نماز باعث فلاح میگردد؟ یا اعمال دیگری نیز هستند که انسان را به رستگاری رهنمون میشوند؟ در این صورت، چرا فقط درباره نماز تعبیر حی علی الفلاح به کار رفته و درباره اعمال دیگر چنین تعبیری نداریم؟ با توضیحاتی که ارائه میدهیم پاسخ پرسشهای فوق روشن میوشد.
فلاح قبل از اسلام در ادبیات عرب به کار میرفته است؛ اما پس از ظهور اسلام و با توجه به کاربرد وسیع آن در قرآن، به یک اصطلاح کلیدی در معارف اسلامی تبدیل شد و مسلمانان نیز با تبعیت از قرآن، در ادبیات خود فراوان از آن استفداده میکنند. واژه رستگاری ترجمه فارسی فلاح است؛ ولی با توجه به اختلاف ویژگیهای زبان عربی با زبان فارسی، واژه رستگاری نمیتواند بار معنایی فلاح را به طور کامل، منعکس کند. علاوه بر این صرف نظر از ادبیات دینی، در سخنان روزمره خود کمتر واژه رستگاری را به کار میبریم.
چنان که اشاره کردیم در قرآن واژه فلاح و مشتقات آن فراوان به کار رفتهاند. به عنوان نمونه، سوره مومنون با آیه قد افلح المومنون؛ به راستی که مؤمنان رستگار شدند. آغاز شده و در سوره بقره نیز پس از انکه پرهیزگاران را معرفی میکند، میفرماید:
اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون؛(39)
آنان برخوردار از هدایتی از سوی پروردگار خویشند، و آنان همان رستگارانند.
جا دارد که به این نکته ادبی اشاره کنیم که باب افعال معمولا متعدی است؛ اما در برخی موارد در قالب فعل لازم به کار میرود. در دو آیه مذکور افلح و المفلحون لازم هستند و افلح به معنای صار ذا فلاح؛ برخوردار از فلاح شد و مفلح به معنای برخوردار از فلاح و رستگاری است.
فلاح به معنای فوز، سعادت و پیروزی نیز به کار میرود؛ چنان که در آیه ... قد افلح الیوم من استعلی؛(40) در حقیقت، امروز هر که فایق آید خوشبخت است. افلح به معنای فوز، یعنی غلبه یافتن و کامیاب شدن است. همچنین در آیه ... و لا یفلح الساحر حیث أتی؛(41) و جادوگر هر جا که رود پیروز نگردد. فلاح به معنای پیروزی است.
پس مفهوم فلاح، ارتباط نزدیکی با مفهوم فوز و سعادت دارد و با دقت در موارد کاربرد آنها میتوان ارتباط آنها را شناخت. توضیح این که هر کس فطرتا گمشدهای به نام سعادت و خوشبختی دارد و نمیتوان کسی را یافت که در جستجوی آن نباشد. کسی که به دنبال سعادت است، باید موانعی را که در مسیر رسیدن به سعادت قرار دارد، کنار زند تا بتواند به سعادت دست یابد.
وقتی او به سعادت رسید، از آن جهت که موفقق شده موانع راه را کنار زند و از دست عوامل بازدارنده نجات یابد، درباره او واژه فلاح به کار میرود و گفته میشود که به فلاح رسیده.
پس واژه فلاح در موردی به کار میرود که شخص موانع دستیابی به رشد، کمال و هدف را کنار میزند و به تعبیر دیگر، از این موانع نجات مییابد؛ اما از آن نظر که شخص سعادتمند به مطلوب و سعادت رسیده، کلمه فاز درباره او به کار میرود و منظور این است که او موفق شده به مطلوب خود دست یابد.
نماز عامل فلاح و رستگاری است و در اذان و اقامه، نمازگزاران به نماز که عامل رسیدن به فلاح است، دعوتشوند و ذکر حی علی الفلاح نمازگزار را به این نکته متوجه میسازد که او با بجا آوردن نماز، به فلاح میرسد.
در این جا این سولا مطرح یم شود که چرا نماز باعث فلاح و رستگاری میشود؟
پاسخ این است که دلبستگیهای مادی، خود به خود نه فقط انسان را در رسیدن به سعادت یاری نمیرسانند، بلکه ممکن است سد راه وی شوند. البته اگر نیازمندیهای مادی با انگیزه متعالی و الهی همراه گردند، باعث رسیدن به سعادت میشوند. نیازمندیها و تعلقات مادی از اوان طفولیت در انسان ظاهر میشود و کودک پس از تولد با احساس گرسنگی میل خود به غذا را نشان میدهد و از همین مرحله، دلبستگی به خوردنیها در او پدید میآید. البته رفته رفته این تعلقات فزونی میگیرند و انسان به مرحلهای میرسد که دلبستگی به مقام، ریاست و شهرت دنیوی نیز در او پدید می آید.
یکی از محرکهای اصلی انسان برای تأمین خواستهها و نیازهای مادی، لذتی است که برای انسان حاصل میشود. چنین لذتی علاوه بر آن که موقتی است، رنج و زحمت فراوانی را به انسان تحمیل میکند؛ مثلا انسان با احساس گرسنگی به دنبال غذا میرود؛ ولی با زحمت و تلاش غذا را به دست میآورد و در هنگام خوردن غذا نیز، باید متحمل رزحمت و رنج شود؛ او پس از سیر شدن نیز، احساس رخوت و سنگینی میکند.
لذت وی منحصر به زمانی است که اعصاب ویژه زبان مزه و طعم غذا را درک میکنند. بنگرید که انسان برای رفع این نیاز ضروری بدن که حیات وی در گرو آن است و اگر غذا نخورد میمیرد، چقدر تلاش میکند، و در پرتو تلاشها و زحمتهای فراوانی که متحمل میشود، تنها لذتی موقتی برایش حاصل میگردد. تأمین سایر تعلقات و نیازهای مادی نیز، با رنج و تلاش فراوان همراه است و از لذتهای محدود و زودگذری برخوردارند.
اکنون با توجه به این که هدف نهایی انسان قرب خداوند است و راه رسیدن به آن، توجه به خداوند و اطاعت از اوست، آیا صرف عمر و انرژی برای رسیدن به خواستههای مادی و پرداختن به رقابتهای سالم و غیرسالم دنیوی و مشکلات فراوان، باعث غفلت از خداوند و مانع دستیابی به قرب الهی نمیشود؟ در هر صورت ضرورتهای زندگی مادی که گریزی از آنها نیست، دست و پای انسان را را بستهاند و مانع حرکت او به سوی کمال و قرب خداوندشوند.
پس از ازدواج، یکی از بزرگان عرض تبریک به منزلمان آمدند و ما برای ایشان شیرینی آوردیم. وقتی ایشان اندکی از آنها را تناول کردند، فرمودند: شیرینیای که من خوردم، مثل سنگی است که به پای پرنده میبندند و مانع پرواز او می شود آن شیرینی حلال بود و از مال حرام تهیه نشده بود؛ اما برای کسی که همواره روحش به ملکوت توجه دارد و حتی نمیخواهد برای لحظهای آن توجه گسسته شود، خوردن آن دشوار است؛ چون برای لحظاتی موجب کندی پرواز او میشود.