انگیزه اصلی توجّه انسانها به مسائل اجتماعی و جامعهگرایی از طبیعت انسان سرچشمه میگیرد، و این جمله که انسان مدنیُّ بالطَّبع است در میان همه جامعهشناسان، یک جمله شناختهشدهای است، گوشهگیری و اِنزوا روح انسان را به شدّت آزار میدهد، و به گفته جامعهشناسان مطالعاتی که در مورد افراد تارک دنیا به عمل آمده نشان میدهد که اِنزوا و گوشهگیری اثر بدی در روح آنها گذارده و در آنان افسردگی و یأس و توهّم و در غالب اوقات تولید اختلال روانی میکند.(653)
و به همین دلیل یکی از بدترین شکنجهها برای انسان زندانهای انفرادی است که حتّی در صورت ضرورت نباید ادامه یابد، زیرا به یقین موجب اختلال روانی میشود، مگر در کسانی که روح عرفانی فوقالعادهای قوی داشته باشند و با خدا انس بگیرند، و راز و نیاز با او را جانشین همه چیز کنند.
البتّه توجّه انسان به زندگی اجتماعی و گروهی تنها از طبیعت و فطرت انسان سرچشمه نمیگیرد، بلکه منطق و عقل نیز، این کار را به او توصیه میکند، چرا که بدون زندگی اجتماعی، به هیچگونه رشد و ترقی نصیب انسانها نمیشود، و اگر انسانها از همدیگر جدا زندگی میکردند، امروز هم تقریباً به همان حالت انسانهای نخستین بودند، زیرا با یک مطالعه ساده میتوان فهمید که تمام علوم و دانشها و معارف و صنایع از ضمیمه شدن افکار و اندیشهها و تجربیات به یکدیگر به وجود آمده است، و همین امر است که قطار جامعه انسانی را به پیش میراند و از پیچ و خم عبور میدهد، و به قلّههای ترقی و تکامل میرساند.
به طور کلی میتوان گفت که تنهایی و عُزلت سرچشمه بسیاری از مفاسد و بدبختیها و ناکامیها است، از جمله:
1- بسیاری از انحرافات فکری و اِعوِجاج سلیقه، و کجاندیشی و بدخُّلقی از اِنزوا و گوشهگیری سرچشمه میگیرد، به همین دلیل افراد منزوی غالباً افراد تُندخو، سختگیر، لجوج، و خودبزرگبین هستند (البتّه این اصل مانند هر اصل دیگری استثنائاتی دارد).
2- عُجب و خودپسندی یکی دیگر از آثار گوشهگیری و اِنزوا است زیرا انسان روی غریزه حبّ ذات معمولاً به خود و آثارش سخت علاقهمند است، و هرگاه با دیگران معاشرت نداشته باشد، و فضائل و کمالات آنها را نبیند خویش را با آنها مقایسه نکند، سبب میشود که خود را برترین و بالاترین انسانها تصوّر کند.
به همین دلیل بسیار دیده شده که افراد منزوی و گوشهگیر ادعای بزرگ و گاهی عجیب دارند که همگی از عُجب و خودبینی فوقالعاده و حالت توهّم و خیالپروری حکایت میکند.
امّا هنگامی که انسان با دیگران معاشرت کند، غالباً میبیند که افراد فاضلتر و عالمتر، پاکتر و با تقواتر از او وجود دارد، یا لااقل افراد زیادی همانند او هستند. از همینرو از عالم خیال و وهم و پندار فاصله میگیرند، و از ادعای بیهوده پرهیز میکند.
3- سوءظن به همه افراد حتّی نزدیکترین کسان، یکی دیگر از آثار منفی اِنزواطلبی و گوشهگیری است، و عُجب اینکه سوءظن سبب گوشهگیری میشود، و گوشهگیری سبب سوءظن بیشتر، و اینگونه افراد مردم را نادرست، آلوده، حق نشناس، حسود و کینهتوز میپندارند، ولی هرگاه در اجتماع ظاهر شوند، و دوستان خوبی برای خود برگزینند، به زودی میفهمند که همه این توقعات باطل بوده است.
4- غافل ماندن از عیوب خویش. انسان به خاطر حبّ ذات معمولاً عیوب خود را نمیبیند، بلکه گاه خود را، صفات برجسته و نقطههای قوّت میپندارد، چرا که انسان همیشه باید عیوب خود را، صفات برجسته و نقطههای قوّت میپندارد، چرا که انسان همیشه باید عیوب خود را، صفات برجسته و نقطههای قوّت میپندارد، چرا که انسان همیشه باید عیوب خود را در آیینه قضاوت دیگران تماشا کند، و ببینند افراد بیطرف و بینظر درباره او چه میگویند و چه انتقاد و ایرادی دارند، حتّی گاهی انسان عیوب خود را در آیینه فکر بدخواهانش بهتر میتواند ببیند، چرا که در صدد عیبجویی هستند، و مو به مو شرح میدهند؛ ولی افراد مُنزوی و گوشهگیر از چنین آئینهای محرومند.
5- دور ماندن و محروم ماندن از تجربیات دیگران - فکر و نیروی هر انسانی محدود است و تنها بخشهای کوچکی از زندگی را میتوان تجربه کند. ولی اگر با دیگران مخصوصاً افراد در تماس باشد، دریایی از علم و دانش و تجربه و آزمون در اختیار قرار میگیرد، که میتواند همه خواستههای خود را در آن بیابد، و مشکلات را به کمک این علوم و تجربهها حل نماید.
یکی از اسرار پیشرفت سریع علم در زمان ما، تشکیل کُنگُرهها، انجمنها، و به اصطلاح همایشها است که از مناطق مختلف یک کشور یا از نقاط مختلف دنیا در هر سال، و گاه در هر ماه جمع میشوند و در این گردهماییها، فرآوردههای علمی و تجربیات خود را به یکدیگر منتقل میسازند، و گاه رسانههای عمومی جانشین این گردهماییها میشود.
در یک سخن برکات و آثار و نتایج اجتماعگرایی بیش از آن است که بتوان در این مختصر بیان کرد، و آنچه گفتیم گوشهای از آن بود، و همچنین زیانهای اِنزواطلبی و گوشهگیری فراتر از اینها است.
خدایا! تو را شکر و سپاس میگوئیم که به ما توفیق دادی اصول مسائل اخلاقی را - برای نخستین بار - در سایه آیات قرآن مجیدت تفسیر کنیم، و به مقدار توان گفتنی را در این زمینه بگوئیم، عوامل و علل، نتائج و آثار، راه تقویت فضائل و طریق مبارزه با رذائل را تا آنجا که در فهم ما میگنجد شرح دهیم.
بارالها! میدانیم بیان این فضائل و رذایل مسئولیت سنگینی برای ما ایجاد میکند که خود عامل به آن باشیم، تو آن توان و قدرت را مرحمت فرما که به این وظیفه خطیر عمل کنیم و ما را در این طریق یار و یاور باش!
پروردگارا! تو خود میدانی نفس امّاره، بسیار سرکش است و تا عنایت و امداد تو نباشد در میدان مبارزه با نفس کاری از ما ساخته نیست، تو را به خاصان درگاهت، به نیکان و پاکان راهت سوگند میدهیم ما را تنها مگذار!
معبودا! در زمانی زندگی میکنیم که فضائل اخلاقی از جهان بشری رخت بربسته، و طوفان رذایل همه ارزشها و سنتهای حَسنه، و راه و رسم انبیا و اولیا را درهم میکوبد، و زمین مملو از ظلم و جور شده است، وعدهات را محقق فرما و آن مصلح بزرگ (مهدی آل محمد علیه السّلام) را برسان، و ما را در صفوف مقدّم مجاهدان راهش قرار ده (آمین یا رب العالمین).
پایان جلد سوّم اخلاق در قرآن
آخر ذیالقعده 1421 - 6 / 12 / 1379
...................) Anotates (.................
1) طه، آیات 85 و 88 و 95 و 96.
2) نساء، آیه 153.
3) تفسیر علی بن ابراهیم، ذیل آیه مورد بحث.
4) میزانالحکمه، جلد 1، صفحه 492 (حدیث 3034).
5) المحجةالبیضاء، جلد 6، صفحه 112.
6) اصول کافی، جلد 2، صفحه 297، حدیث 2.
7) همان مدرک، حدیث 3.
8) خصال، جلد 1، صفحه 330.
9) اصول کافی، جلد 2، صفحه 69، حدیث 7.
10) تحفالعقول، صفحه 237.
11) فرقان، آیه 74.
12) بحارالانوار، جلد 70، صفحه 147 به بعد (با تلخیص).
13) نهجالبلاغه، خطبه 3.
14) به محجةالبیضاء، جلد 6، صفحه 106 به بعد مراجعه شود که در حدود صد صفحه درباره این دو بحث نموده است.
15) آل عمران، آیه 188.
16) اصول کافی، جلد 2، صفحه 299، حدیث 8.
17) مکارم اخلاق، جلد 1، صفحه 26.
18) محجةالبیضاء، جلد 6، صفحه 115 - 116 با تلخیص.
19) این عبارت را به عنوان روایت در کتب روائی مانند بحار، وسائل و مستدرک الوسائل با بررسی کامل نیافتیم.
20) المحجةالبیضاء، جلد 6، صفحه 130.
21) ملامتیّه طایفهای بودند از صوفیه که در قرن سوّم هجری و بعد از آن در خراسان شهرت یافتند، آنها بدگمانی در حق نفس را نخستین قدم حُسن ظن به حق که اصل معرفت است میدانستند از این روبرخلاف صوفیان پشمینه پوش عصر خویش، سعی داشتند از حیث لباس و رفتار و احوال ظاهری با سایر مردم تفاوت نداشته باشند مخصوصاً سعی داشتند که هرگز در اظهار خیر و اخفاء شَرّ نکوشند و برای این کار به پندار خود گرفتار ریا و جاهطلبی نشوند، از اظهار قبائح و معایب نفس در نزد توده مردم اباء نداشتند، و خویشتن را عمداً در معرض ملامت خَلق قرار میدادند تا مغرور نشوند (و مرتکب اعمالی میشدند که انسان از آن وحشت میکند.
شرح بیشتر در این زمینه را در کتاب جلوه حق، صفحه 63 و 64 مطالعه فرمائید.
22) روح البیان، جلد 6، صفحه 98.
23) اسراء، آیه 101.
24) نظیر همین تعبیرات بلکه با شرح بیشتر در سوره اعراف، آیات 131 تا 135 آمده است.
25) سنن ابن ماجه، حدیث 221، میزانالحکمه، حدیث 18114.
26) شرح فارسی غررالحکم، جلد 2، صفحه 298.
27) همین مدرک، جلد 3، صفحه 376.
28) شرح فارسی، غررالحکم، جلد 3، صفحه 425.
29) همان، جلد 6، صفحه 395.
30) سفینةالبحار، مادّه لجّ.
31) نهجالبلاغه، نامه 58.
32) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 212.
33) بحارالانوار، جلد 13، صفحه 272.
34) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 119.
35) بحارالانوار، جلد 64، صفحه 301، حدیث 29.
36) بحارالانوار، جلد 13، صفحه 272.
37) بحارالانوار، جلد 66، صفحه 70.
38) غررالحکم، جلد 4، صفحه 121.
39) همان، صفحه 627.
40) همان، صفحه 630.
41) همان، جلد 3، صفحه 98.
42) همان، جلد 4، صفحه 634.
43) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 117.
44) همان، جلد 70، صفحه 375.
45) غررالحکم، جلد 4، صفحه 630.
46) بحارالانوار، جلد اوّل، صفحه 110 (با تلخیص).
47) اصول کافی، جلد 2، صفحه 95، حدیث 10؛ نورالثقلین، جلد 2، صفحه 529.
48) مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه 399.
49) اصول کافی، جلد 2، صفحه 95، حدیث 9.
50) نحل، آیه 18.
51) معراج السعاده، صفحه 810.
52) المحجّةالبیضاء، جلد 7، صفحه 227.
53) بحارالانوار، جلد 3، صفحه 82 (با تلخیص).
54) شوری، آیه 32 و 33.
55) نحل، آیه 78.
56) به آیات 121 نحل، 3 اسراء، 12 لقمان و 13 سبأ مراجعه فرمایید.
57) سبأ، آیه 13.
58) زمر، آیه 7.
59) انفال، آیه 53.
60) شرح فارسی غررالحکم، جلد 3، صفحه 198.
61) همان مدرک، صفحه 328.
62) اصول کافی، جلد 2، صفحه 94، حدیث 1.
63) همان، حدیث 3.
64) همان، حدیث 7.
65) شرح فارسی غررالحکم، جلد 6، صفحه 170.
66) اصول کافی، جلد 2، صفحه 98، حدیث 24.
67) همان، حدیث 28.
68) شرح فارسی، غررالحکم، جلد 4، صفحه 179.
69) همان، صفحه 170.
70) اصول کافی، جلد 2، صفحه 95.
71) اصول کافی، جلد 2، صفحه 98، حدیث 26.
72) همان، حدیث 25.
73) همان، صفحه 96، حدیث 16.
74) اصول کافی، جلد 2، صفحه 96، حدیث 15.
75) همان، حدیث 14.
76) همان، صفحه 96، حدیث 12.
77) شرح غررالحکم فارسی، جلد 4، صفحه 160، حدیث 5667.
78) همان، صفحه 158، حدیث 5653.
79) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حکمت 11.
80) شرح فارسی غررالحکم، جلد 2، صفحه 407.
81) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 69، حدیث 18.
82) نهجالبلاغه، نامه 69.
83) همان، نامه 53.
84) عیون اخبارالرضا، جلد 2، صفحه 24.
85) اصول کافی، جلد 2، صفحه 94.
86) لقمان، آیه 14.
87) بحارالانوار، جلد 44، صفحه 195. مانند این جریان در مورد امام حسن علیه السّلام نیز نقل شده است. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 343.
88) نورالابصار محمد شبلنجی مصری (با اقتباس و تلخیص)؛ بحارالانوار، جلد 43، صفحه 348.
89) اعلامالوری، صفحه 126 و 127، سفیةالبحار، ماده حلم.
90) سفینةالبحار، جلد 1، ص 522 (واژه ثویبه).
91) روح البیان، جلد 10، صفحه 58.
92) همان، مدرک.
93) تفسیر کبیر فخررازی، جلد 32، صفحه 91.
94) 1 و 2. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.
95) 1 و 2. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.
96) وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 601، حدیث 18.
97) جامع السادات، جلد 3، صفحه 305.
98) همان، صفحه 302.
99) همان، صفحه 303.
100) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 259.
101) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 258، حدیث 53.
102) اصول کافی، جلد 2، صفحه 358، حدیث 1.
103) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 599، حدیث 13.
104) شرح غررالحکم، جلد 2، صفحه 687، حدیث 2632.
105) مکاسب محرّمه شیخ انصاری، صفحه 41.
106) وسائلالشّیعه، جلد 8، ابواب احکام العشره، صفحه 602.
107) محجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 256.
108) اصول کافی، جلد 2، صفحه 239، حدیث 28.
109) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 235 تا 237.
110) همان، صفحه 261.
111) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 253.
112) همان، صفحه 260.
113) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 257.
114) اصول کافی، جلد 2، صفحه 357.
115) شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 451. .همان، جلد 4، صفحه 347.
116) کشکول شیخ بهایی، جلد 2، صفحه 295 (مطابق نقل کتاب پرورش روح، صفحه 422).
117) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 252.
118) مستدرکالوسائل، جلد 9، صفحه 121، حدیث 30.
119) همان، صفحه 122، حدیث 34.
120) روضةالواعظین، صفحه 542.
121) جامعالسّعادات، جلد 2، صفحه 297؛ بحارالانوار، جلد 72، صفحه 226.
122) همان مدرک.
123) میزانالحکمه، جلد 3، صفحه 2339.
124) همان، صفحه 2339.
125) کنزالعمال، حدیث 8028.
126) آثارالصادقین، ج 16،ص 98.
127) من لایحضره الفقیه، جلد 4، صفحه 8 و 9.
128) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، صفحه 62.
129) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 251.
130) مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 123.
131) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 242.
132) میزانالحکمة، جلد 3، صفحه 2339، احادیث 15543 تا 15548.
133) جامعالسّعادات، جلد 2، صفحه 306.
134) ملحقات صحیفه سجادیه، دعای روز دوشنبه (با تلخیص).
135) نساء، آیه 148.
136) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 261.
137) همان، صفحه 253.
138) همان، صفحه 260.
139) کنزالعمّال، جلد 3، صفحه 595، حدیث 8069.
140) جواهرالکلام، جلد 22، صفحه 62.
141) بقره، آیه 220.
142) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 66.
143) همان، صفحه 607.
144) وسائلالشّیعه، جلد 19، صفحه 47،باب 24.
145) در این که ما در جمله فبما رحمة من اللّه... مرصوله است یا استفهامیه یا نافیه یا زائده، احتمالات متعدّدی داده شده، ولی حق آن است که موصوله یا زائده باشد، مرحوم طبرسی در مجمعالبیان میگوید: که ما در اینجا به اتفاق مفسّرین زائده است. (البته این گونه حروف زائده، تأکید را میرساند، نه این که بیمعنی است.)
146) لسانالعرب، ماده خلق.
147) مجمعالبیان، جلد 10، صفحه 331، ذیل آیه فوق.
148) نورالثقلین، جلد 5، صفحه 389؛ اصول کافی، جلد 1، صفحه 26، حدیث 4.
149) نورالثقلین، جلد 5، صفحه 391.
150) به تفسیر فخررازی و روحالبیان، ذیل آیه شریفه مراجعه شود.
151) نورالثقلین، جلد 4، صفحه 207.
152) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 6، حدیث 5158. شبیه این مضمون در منابع شیعی نیز نقل شده است.
153) تفسیر برهان ذیل آیه مورد بحث.
154) تفسیر فخررازی ذیل آیه مورد بحث (جلد 22، صفحه 59).
155) کنزالعمّال، جلد 3، صفحه 17، حدیث 5225.
156) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 392، حدیث 59.
157) اصول کافی، جلد 2، صفحه 100، حدیث 6.
158) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 387، حدیث 34.
159) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 321.
160) اصول کافی، جلد 2، صفحه 100، حدیث 5.
161) اصول کافی، جلد 2، صفحه 101.
162) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 148، حدیث 71.
163) غررالحکم، جلد 6، صفحه 399.
164) اصول کافی، جلد 2، صفحه 100، حدیث 8.
165) شرح غرر فارسی، جلد 3، صفحه 393.
166) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 53، حدیث 86.
167) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 389، حدیث 42.
168) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 17، حدیث 5229.
169) غررالحکم، حدیث شماره 4855.
170) همان، حدیث 3032.
171) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 394، حدیث 64.
172) جلاءالافهام ابن قیم جوزی، صفحه 92، مطابق نقل کتاب پرورش روح، جلد 1، صفحه 79.
173) سفینةالبحار، چاپ جدید، جلد 2، ماده خلق، صفحه 692.
174) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 3.
175) بحارالانوار، جلد 43، صفحه 344.
176) تحفالعقول، صفحه 178.
177) منتهی الآمال، جلد 2، صفحه 4.
178) منتهی الآمال، جلد 2، صفحه 63 (با تلخیص).
179) بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 و 58 (با تلخیص و نقل به معنی).
180) اعیانالشیعه، جلد 2، صفحه 7.
181) فروع کافی، جلد 4، صفحه 23، حدیث 3، با کمی تلخیص.
182) بحارالانوار، جلد 50، صفحه 47.
183) همان، صفحه 129.
184) اصول کافی، جلد 1، صفحه 508، حدیث 8.
185) جنّةالمأوی که به ضمیمه جلد 53، بحارالانوار چاپ شده، صفحه 240.
186) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 383.
187) بحارالانوار، جلد 70، صفحه 299.
188) عیوناخبارالرضا، جلد 2، صفحه 37، به نقل از پرورش روح، جلد 1، صفحه 83.
189) شرح غرر، جلد 6، صفحه 400.
190) همان، صفحه 359.
191) همان، صفحه 359.
192) همان، جلد 1، صفحه 364، حدیث 1381.
193) مستدرکالوسائل، جلد 8، صفحه 408.
194) اصول کافی، جلد 2، صفحه 663، حدیث 3.
195) همان، حدیث 2.
196) همان، حدیث 1.
197) تنبیه الخواطر، جلد 1، صفحه 112.
198) اصول کافی، جلد 2، صفحه 665، حدیث 16.
199) همان، صفحه 664، حدیث 9.
200) همان، صفحه 664، حدیث 12.
201) همان، صفحه 665، حدیث 18.
202) غررالحکم، شماره 8356، جلد 5، صفحه 279.
203) تفسیر فخررازی، جلد 10، صفحه 139. (ذیل آیه مورد بحث).
204) در مورد محل اعراب جمله و تخونوا اماناتکم احتمالات متعددی داده شده، و از همه مناسبتر آن است که تخونوا مجذوم به وسیله لاء محذوفی است و معطوف است بر لاتخونوا که در جمله اول آمده است، بنابراین واو، واو عاطفه است نه واو حالیه و نه واو به معنی مَعَ.
205) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 89.
206) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.
207) همان، جلد 69، صفحه 198.
208) اصول کافی، جلد 2، صفحه 104.
209) همان، صفحه 105، حدیث 13.
210) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114، حدیث 5.
211) همان مدرک، حدیث 3.
212) مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 20.
213) اصول کافی، جلد 2، صفحه 104، حدیث 5.
214) بحار، جلد 78، صفحه 60.
215) شرح غررالحکم، جلد 4، صفحه 47.
216) معانیالاخبار، صفحه 253؛ بحارالانوار، جلد 72، صفحه 117.
217) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 115.
218) نورالثقلین، جلد 4، صفحه 313.
219) بحارالانوار، جلد 26، صفحه 320.
220) همان، جلد 99، صفحه 175.
221) همان، صفحه 274.
222) همان، جلد 21، صفحه 381.
223) نهجالبلاغه، نامه 5.
224) المحجةالبیضاء، جلد 3، صفحه 327.
225) بحارالانوار، جلد 10، صفحه 181.
226) فروع کافی، جلد 5، صفحه 134 (با کمی تلخیص).
227) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 115.
228) همان، جلد 75، صفحه 236.
229) شرح فارسی غرر، جلد 2، صفحه 7.
230) همان، جلد 3، صفحه 134.
231) نهجالبلاغه، نامه 53.
232) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114.
233) میزانالحکمه، جلد 1، صفحه 215.
234) غررالحکم.
235) همان.
236) همان.
237) بحارالانوار، جلد 76، صفحه 125.
238) همان، جلد 106، ص 179.
239) فروع کافی، جلد 5، صفحه 299.
240) نهجالبلاغه، خطبه 224.
241) نهجالبلاغه، خطبه 15.
242) همان، خطبه 126.
243) نهجالبلاغه، نامه 41.
244) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 18، صفحه 14 و 15.
245) سیره ابن هشام، جلد 3، صفحه 353.
246) احقاق الحق، جلد 3، صفحه 297.
247) همان مدرک.
248) تفسیر نورالثقلین، جلد 2، صفحه 280.
249) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 193.
250) در تفسیر جمله اوّل آیه (طاعة و قول معروف) مفسّران احتمالات زیادی دادهاند که برخاسته از ترکیب و اعراب جمله است. آیا خبر در جمله بالا محذوف است یا مبتدا و در هر دو صورت محذوف چیست؟ آنچه ما در بالا آوردیم، یکی از روشنترین احتمالات آیه است. برای اطلاع بیشتر میتوانید به تفسیر مجمعالبیان و ابوالفتوح رازی و تفسیر کبیرفخررازی ذیل آیه فوق مراجعه فرمایید.
251) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 9، حدیث 13.
252) اصول کافی، جلد 2، صفحه 104، حدیث 1.
253) همان مدرک، حدیث 3.
254) همان مدرک، حدیث 5.
255) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 9، حدیث 12.
256) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 10، حدیث 18.
257) شرح غرر، جلد 7، صفحه 200.
258) میزانالحکمة، جلد 3، صفحه 2674.
259) روم، آیه 10.
260) شرح غرر آمدی، جلد 3، صفحه 161.
261) همان مدرک، جلد 2، صفحه 151.
262) همان، جلد 1، صفحه 281.
263) همان، جلد 2، صفحه 139.
264) شرح غرر، جلد 4، صفحه 296.
265) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 357.
266) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 9.
267) غررالحکم، جلد 2، صفحه 876.
268) نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 458.
269) سوره منافقون، آیه 1.
270) شرح غرر فارسی، حدیث 1552 و 1553، جلد اول، صفحه 400.
271) طبرسی در مجمعالبیان، ابوالفتح رازی در تفسیر روحالجنان و برسویی در روحالبیان ذیل آیه مورد بحث.
272) قصص، آیه 56.
273) اصول کافی، جلد 3، صفحه 339.
274) بحارالانوار، جلد 169، صفحه 263.
275) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 357.
276) جامعالسّعادات، جلد 2، صفحه 322.
277) اصول کافی، جلد 2، صفحه 340، حدیث 11.
278) نهجالبلاغه، خطبه 84.
279) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 243، شبیه همین حدیث با کمی تفاوت در کنزالعمال از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده است (کنزالعمال، جلد 3، صفحه 619، حدیث 8203).
280) کنزالعمال، حدیث 8219.
281) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 305.
282) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 357.
283) کنزالعمال، حدیث 8212.
284) شرح غرر، جلد 5، صفحه 390.
285) همان مدرک، صفحه 461.
286) نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 38.
287) شرح غررالحکم، جلد 1، صفحه 310.
288) نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 357.
289) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 260.
290) وسائلالشیعه، جلد 7، صفحه 119، حدیث 13.
291) مسندالامام الرضا علیه السّلام، جلد 1، صفحه 280.
292) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 261.
293) میزانالحکمه، حدیث 17463.
294) بحارالانوار، جلد 66، صفحه 386.
295) کنزالعمّال، حدیث 8231 (جلد 3، صفحه 625).
296) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 624، حدیث 8228.
297) نساء، آیه 69.
298) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 235.
299) بحارالانوار، جلد 101، صفحه 284.
300) وسائلالشیعه، جلد 16، صفحه 134، (حدیث 4 باب 12 از کتاب الایمان).
301) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 245.
302) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 263.
303) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 245.
304) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 243.
305) انعام، آیه 1.
306) انبیاء، آیه 63.
307) یوسف، آیه 70.
308) شرح بیشتر پیرامون تفسیر آیات نخستین سوره برائت را در جلد نهم پیام قرآن صفحه 288 به بعد مطالعه کنید.
309) تفسیر مراغی، جلد اوّل، صفحه 177.
310) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 198، (حدیث 26).
311) غررالحکم، حدیث 1762.
312) غررالحکم، حدیث 9577.
313) نهجالبلاغه، نامه 53.
314) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 150، حدیث 82؛ تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 92.
315) نهجالبلاغه، خطبه 41.
316) اصول کافی، جلد 2، صفحه 162، حدیث 15.
317) خصال، صفحه 140، حدیث 118.
318) غررالحکم، حدیث 3650.
319) سفینة البحار، ماده عهد.
320) غررالحکم، حدیث 2859.
321) بحارالانوار، جلد 97، صفحه 46، حدیث 3.
322) غررالحکم، حدیث 10290.
323) غررالحکم، حدیث 1044.
324) بحارالانوار، جلد 97، صفحه 46، حدیث 3.
325) غررالحکم، حدیث 9414.
326) غررالحکم، حدیث 9575.
327) غررالحکم، جلد 1، صفحه 337، حرف الباء، حدیث 153.
328) غررالحکم.
329) نهجالبلاغه، نامه 53 (عهدنامه معروف مالک اشتر).
330) احزاب، آیه 15.
331) تفسیر فخررازی، جلد 20، صفحه 106.
332) اصول کافی، جلد 2، صفحه 36، حدیث 1.
333) همان مدرک، صفحه 364، حدیث 2.
334) در مرکز بخش بوانات فارس قصبهای وجود دارد بنام سوریان که ظاهراً همانسُهریاج باشد زیرا در معجمالبلدان در ذیل همین داستان نام فارسی آن را سوریانج ذکر کرده است (که مخفف آن سوریان میباشد).
335) معجمالبلدان، جلد 3، ماده سُهریاج.
336) اصول کافی، جلد 1، صفحه 404، حدیث 2.
337) تفسیر نمونه، جلد 11، صفحه 383.
338) وسائلالشیعه، جلد 11، صفحه 50، حدیث 4.
339) مغازی واقدی، جلد 1، صفحه 48.
340) قاموسالرجال، جلد 9، صفحه 15.
341) سیره ابن هشام، جلد 2، صفحه 266 و تاریخ طبری،جلد 2، صفحه 140.
342) مرید از ماده مرد (بر وزن مرد) به معنی طغیان و بیگانگی کامل از حق است و در اصل به معنی برهنگی و تجرد آمده، به همین جهت به پسرانی که هنوز موی صورتشان نروییده اَمرد گفته میشود، و شجرة مرداء به معنی درختی است که هیچ برگ ندارد و متمرد و مارد به معنی شخص سرکش است که به طور کامل از اطاعت فرمان خارج شده است.
343) حج، آیه 9.
344) زخرف، آیه 59.
345) مجمعالبیان و همچنین تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیه مورد بحث.
346) نحل، آیه 125.
347) کهف، آیه 22.
348) احیاءالعلوم، جلد 3، صفحه 1553.
349) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 138، حدیث 52.
350) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 129، حدیث 13.
351) غررالحکم، حدیث 1177.
352) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 128، حدیث 6.
353) همان، صفحه 134، حدیث 30.
354) مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 117، (باب ماجاء فی المراء و المزاح).
355) المحجةالبیضاء، جلد 1، صفحه 107.
356) میزانالحکمه، جلد 1، صفحه 372.
357) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 208.
358) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 138، حدیث 53.
359) همان، حدیث 50.
360) صفحه 134، حدیث 31.
361) همان، صفحه 135، حدیث 32.
362) همان، حدیث 32.
363) همان، صفحه 128، حدیث 10.
364) همان، صفحه 139، حدیث 56.
365) همان، صفحه 127، حدیث 3.
366) غرر، جلد 3، صفحه 376، حدیث 4795.
367) سفینة البحار، ماده مَرَء؛ بحارالانوار، جلد 27، صفحه 107، حدیث 79.
368) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 131، حدیث 20.
369) همان، صفحه 135، حدیث 32.
370) مقدّمه کتاب معالم الاصول، صفحه 11.
371) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 134، حدیث 31.
372) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 129، حدیث 14.
373) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 136، حدیث 39.
374) عنکبوت، آیه 46.
375) نحل، آیه 125.
376) بقره، آیه 111.
377) بحارالانوار، جلد 2، صفحه 125، حدیث 2 (با تلخیص).
378) سفینةالبحار، جلد 2، صفحه 532، چاپ قدیم (ماده مراء).
379) کافی، جلد 2، صفحه 144.
380) تفسیر منهجالصادقین، ج 8، صفحه 417.
381) سیره ابن هشام، جلد 3، صفحه 308.
382) تفسیر قرطبی، جلد 9، صفحه 6131.
383) مستدرک سفینة البحار، جلد 10، صفحه 152.
384) مطابق این تفسیر در جمله أن تبرّوا کلمه لا در تقدیر است و در اصل ألّا تبّروا... بوده است، و واژه عُرضَه در اینجا به معنی مانع است، ولی در تفسیر بعد به معنی معرضیت است.
385) تفسیر قرطبی، جلد 3، صفحه 1955.
386) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 616.
387) اقتباس از مفردات راغب (واژه نمیمه).
388) اقتباس از لسان العرب (واژه نمیمه).
389) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 617.
390) همان مدرک.
391) همان مدرک، (حدیث 4).
392) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 618، حدیث 6.
393) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 276.
394) وسائلالشیعه، جلد 8، صفحه 619، حدیث 11 (باب تحریم النمیمه).
395) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 279.
396) غررالحکم، حدیث 10581.
397) آثار الصادقین، جلد 24، صفحه 416.
398) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 293، حدیث 63.
399) غررالحکم، حدیث 2663.
400) بحارالانوار، جلد 60، صفحه 21، حدیث 14.
401) خصال (مترجم) شیخ صدوق، صفحه 122 (باب الثلاثه).
402) بقره، آیه 12.
403) بحارالانوار، جلد 69، صفحه 207، حدیث 8.
404) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 270.
405) بحارالانوار، جلد 1، صفحه 122.
406) غررالحکم، حدیث 2442.
407) میزانالحکمة، جلد 4، حدیث 20685؛ در بحارالانوار، جلد 72، صفحه 270 شبیه آن آمده است.
408) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 230.
409) قصص، آیه 20.
410) شرح این داستان را در تفسیر نمونه جلد 17، صفحه 259، ذیل آیه 25 سوره احزاب بخوانید.
411) غررالحکم، شماره 10327.
412) وسائلالشیعه، جلد 13، صفحه 163، حدیث 7.
413) نهجالبلاغه، نامه 47.
414) میزانالحکمه، جلد 2، حدیث 10517.
415) اصول کافی، جلد 2، صفحه 209، حدیث 1.
416) همان مدرک، حدیث 3.
417) همان مدرک، حدیث 4.
418) اصول کافی، جلد 2، صفحه 210، حدیث 6.
419) غررالحکم، حدیث 8043.
420) اصول کافی، جلد 2، صفحه 341، حدیث 16.
421) بحار، جلد 9، صفحه 251، حدیث 19.
422) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 270.
423) سَوء (به فتح سین) به گفته صحاح اللغه معنی مصدری دارد و سوء به ضم سین معنی اسممصدری، ولی به گفته زمحشری در کشّاف هر دو به یک معنی است.
424) وسائلالشّیعه، جلد 18، صفحه 38 (حدیث 42)، بحارالانوار، جلد 72، صفحه 195.
425) المحجّةالبیضاء، جلد 5، صفحه 268.
426) غررالحکم، جلد 6، صفحه 362.
427) همان مدرک، جلد 2، صفحه 308.
428) همان، جلد 4، صفحه 132.
429) همان مدرک، صفحه 132، حدیث 5575.
430) همان مدرک، صفحه 178.
431) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 360، بحارالانوار، جلد 71، صفحه 187.
432) غررالحکم، جلد 6، صفحه 244، حدیث 10140.
433) همان، جلد 5، صفحه 406.
434) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 394.
435) همان مدرک، صفحه 394.
436) شرح غرر، جلد 2، صفحه 60.
437) غررالحکم، حدیث 4834.
438) همان، حدیث 4824.
439) همان، حدیث 4823.
440) همان، حدیث 4816.
441) غررالحکم، حدیث 8842.
442) اصول کافی، جلد 2، صفحه 71، حدیث 2.
443) همان، صفحه 72، حدیث 3.
444) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 365، حدیث 14.
445) مستدرکالوسائل، جلد 11، صفحه 250.
446) اصول کافی، جلد 2، صفحه 72، حدیث 4.
447) غررالحکم، حدیث 8837.
448) آثارالصادقین، جلد 12، صفحه 240.
449) غررالحکم، حدیث 1903.
450) بحارالانوار، جلد 71، صفحه 197.
451) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 268.
452) فرائدالاصول شیخ انصاری، در بحث حدیث رفع. بحارالانوار، جلد 55، صفحه 320، ذیل حدیث 9.
453) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 196، حدیث 15.
454) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 360.
455) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 497، حدیث 7585.
456) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 114.
457) میزانالحکمه، جلد 2، صفحه 1787، حدیث 11575 تا 11577.
458) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 158، حدیث 142.
459) نهجالبلاغه، نامه 53.
460) یوسف، آیه 87.
461) بقره، آیه 189.
462) نور، آیه 27.
463) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 808، حدیث 8827.
464) صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1985، حدیث 2563.
465) همان مدرک.
466) اصول کافی، جلد 2، صفحه 354، حدیث 4.
467) شرح غرر، جلد 3، صفحه 1386، حدیث 4581.
468) همان مدرک، جلد 5، صفحه 371، حدیث 8799.
469) همان مدرک، حدیث 8800.
470) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 253، حدیث 109.
471) شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 371، حدیث 8799.
472) همان مدرک، حدیث 8802.
473) همان مدرک، حدیث 8798.
474) مستدرکالوسائل، چاپ جدید، جلد 9، صفحه 147، حدیث 15 (باب 141).
475) برای توضیح بیشتر به جلد 10 پیام قرآن، صفحه 403 به بعد مراجعه فرمائید.
476) برای توضیح بیشتر به جلد 10 پیام قرآن، صفحه 403 به بعد مراجعه فرمائید.
477) وسائلالشیعه، جلد 11، صفحه 44، حدیث 4.
478) در بعضی از کتب بَسبَس نقل شده، او بسبس بن عمرو است. (سیره ابن هشام، جلد 2، صفحه 265).
479) سنن ابی داود، حدیث 2618.
480) نهجالبلاغه، نامه 53.
481) حیاةالحسین، جلد 2، صفحه 263.
482) تحریم، آیه 3 و 4.
483) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 237.
484) شرح غرر، جلد 5، صفحه 268، حدیث 8295.
485) همان مدرک، صفحه 371، حدیث 8802.
486) بحارالانوار، جلد 71، صفحه 178، حدیث 17.
487) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 89.
488) غررالحکم، جلد 4، صفحه 141، حدیث 5616.
489) همان، صفحه 146.
490) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 6.
491) میزانالحکمة، جلد 4، صفحه 427.
492) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 68.
493) میزانالکحمه، جلد 4، صفحه 427، حدیث 8419.
494) بحار، جلد 72، صفحه 412.
495) همان مدرک.
496) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 418.
497) بحارالانوار، جلد 80، صفحه 22.
498) اصول کافی، جلد 2، صفحه 370، حدیث 4.
499) آل عمران، آیه 112.
500) مرآةالعقول، جلد 11، صفحه 64. (حدیث شماره 7).
501) مرآةالعقول، جلد 11، صفحه 62.
502) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 48.
503) مرآةالعقول، جلد 11، صفحه 65.
504) بحارالانوار، جلد 72، صفحه 71.
505) اصول کافی، جلد 2، صفحه 225، حدیث 14.
506) همان مدرک.
507) بحارالانوار، جلد 26، صفحه 237.(با تلخیص).
508) شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 257.
509) شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 255.
510) همان مدرک، جلد 5، صفحه 403.
511) غررالحکم، حدیث 4662.
512) غررالحکم، حدیث 10265.
513) اصول کافی، جلد 2، صفحه 224، حدیث 9.
514) کَظیم صیغه مبالغه از ماده کظم (بر وزن نظم) در اصل به معنی بستن گلوی مشک بعد از پرشدن است، به همین دلیل کظیم به کسی گفته میشود که مملو از غضب شده و خویشتنداری میکند و به اصطلاح دندان بر جگر میگذارد و صرفنظر میکند، و غیظ به معنی شدت خشم است که بر اثر بروز ناملایمات به انسان دست میدهد و به نظر میرسد که غیظ مرحله شدید و بالای خشم میباشد بنابراین کظم غیظ به معنی خویشتنداری و سلطه بر نفس به هنگام بروز شدّت غضب است و این صفت بسیار بالایی است.
515) البتّه برای اوّاه معنای دیگری ذکر شده، ولی مناسب همان معنی است که در بالا گفته شده و در اصل اوّاه به معنی کسی است که فراوان آه میکشد خواه به خاطر توبه باشد یا مسؤولیت، یا دلسوزی نسبت به مردم.
516) تفسیر منهجالصادقین، جلد 6، صفحه 417، (مطابق نقل تفسیر اثنی عشری ذیل آیه مورد بحث) و تفسیر روح البیان، جلد 6، صفحه 241 (ذیل آیه مورد بحث).
517) تفسیر روحالبیان، جلد 3، صفحه 298، ذیل آیه.
518) مجمعالبیان، ذیل آیه.
519) بحارالانوار، جلد 70، صفحه 265.
520) همان مدرک.
521) شرح غرر، جلد 2، صفحه 454، حدیث 3269.
522) همان، صفحه 47، حدیث 1787.
523) آثارالصادقین، جلد 15، صفحه 454.
524) اصول کافی، جلد 2، صفحه 303.
525) صحیفه سجادیه، دعای 8.
526) شرح غرر، جلد 2، صفحه 286، حدیث 2635.
527) همان، جلد4، صفحه 326، حدیث 6225.
528) همان، صفحه 361، حدیث 6325.
529) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 293.
530) سفینة البحار، ماده غضب.
531) غررالحکم، حدیث 1356.
532) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 113.
533) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 428.
534) جامع احادیث الشیعه، کتاب الجهاد، جلد 13، صفحه 468.
535) بحارالانوار، جلد 11، صفحه 318.
536) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 293.
537) جامع احادیث الشیعه، جلد 13، صفحه 479.
538) همان مدرک.
539) همان، صفحه 478.
540) شرح غررالحکم، جلد 6، صفحه 28، حدیث 9351.
541) محجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 304.
542) سفینةالبحار، ماده غضب.
543) شرح غرر، جلد 1، صفحه 142، حدیث 530.
544) سفینةالبحار، ماده غضب، المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 307.
545) جامعالاحادیث، جلد 13، صفحه 472.
546) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 308.
547) وسائلالشیعه، جلد 11، صفحه 291، (باب 54 از ابواب جهادالنفس).
548) المحجةالبیضاء، جلد 5، صفحه 308، بحارالانوار، جلد 70، صفحه 272.
549) بحارالانوار، جلد 70، صفحه 272.
550) همان، جلد 77، صفحه 312.
551) همان، جلد 70، صفحه 272.
552) همان مدرک.
553) اشاره به عمروبن عبید معتزلی که با جماعتی خدمت امام باقر علیه السّلام آمده بودند، به گمان این که آن حضرت را بیازمایند و سرانجام شرمنده باز گشتند.
554) بحارالانوار، جلد 4، صفحه 68.
555) به سوره طه، آیات 92 تا 94 و سوره اعراف آیات 150 تا 151 مراجعه شود.
556) بحارالانوار، جلد 20، صفحه 360.
557) همان، جلد 40، صفحه 113.
558) نهجالبلاغه، خطبه 130.
559) میزانالحکمه، جلد 3، صفحه 2270.
560) بحارالانوار، جلد 44، صفحه 191.
561) نهجالبلاغه، نامه 38.
562) بحارالانوار، جلد 14، صفحه 161.
563) بحارالانوار، جلد 64، صفحه 354.
564) همان، جلد 75، صفحه 102.
565) کنزالعمال، حدیث 5815، جلد 3، صفحه 130.
566) غررالحکم، حدیث 7529.
567) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 152، شبیه همین معنی با کمی تفاوت در وسائلالشیعه جلد 11، صفحه 211 آمده است.
568) همان، صفحه 212.
569) شرح فارسی غرر، جلد 2، صفحه 450.
570) همان، صفحه 435.
571) همان، صفحه 488.
572) مستدرکالوسائل، جلد 11، صفحه 288 (کتاب الجهاد).
573) اصول کافی، جلد 2، صفحه 110، حدیث 9.
574) سفینةالبحار، ماده حلم.
575) جامع الاحادیث، جلد 13، صفحه 479، حدیث 12.
576) اصول کافی، جلد 2، صفحه 112، حدیث 3 و 7.
577) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 208، حدیث 1.
578) غررالحکم، جلد 2، ص 66.
579) شرح غررالحکم، جلد 2، صفحه 66.
580) اصول کافی، جلد 2، صفحه 112.
581) تحفالعقول، صفحه 19.
582) شرح غررالحکم، جلد 3، صفحه 741، حدیث 3859.
583) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 102.
584) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 460.
585) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 422، حدیث 61.
586) شرح غررالحکم، جلد 1، صفحه 311، حدیث 1185.
587) همان، جلد 3، صفحه 221، حدیث 4274.
588) همان، جلد 4، صفحه 285، حدیث 6084.
589) تفسیرالمیزان و قرطبی و اثنی عشری و روحالبیان و فی ظلال، ذیل آیه مورد بحث.
590) مجمعالبیان، جلد 2، صفحه 512.
591) تفسیر عیاشی و الدُّرالمنثور، ذیل آیه مورد بحث.
592) نهجالبلاغه، نامه 47.
593) به تفسیرالمیزان، جلد 16، ذیل آیه مورد بحث رجوع شود.
594) تفسیر روحالبیان، جلد اول، صفحه 285.
595) توجّه داشته باشید که مادّه غفران همان گونه که در مورد خداوند گفته میشود در آیات متعددی درباره انسان نیز به کار رفته است: قل للّذین آمنوا یغفروا للّذین لایرجون أیّام اللّه(جاثیه، آیه 14) و مانند و اذا ما غضبواهم یغفرون (شوری، آیه 37).
596) مجمعالبیان، جلد 10، صفحه 379.
597) همان، ذیل آیه 40 سوره شوری.
598) اصول کافی، جلد 2، صفحه 107.
599) شرح غررالحکم، جلد 1، صفحه 140 (حدیث 520).
600) همان مدرک، جلد 4، صفحه 184 (حدیث 5769).
601) شرحغررالحکم، جلد 4، صفحه 175 (حدیث 5735).
602) بحارالانوار، جلد 49، صفحه 172، حدیث 10.
603) شرح غرر، جلد 4، صفحه 505، حدیث 6766.
604) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 11.
605) همان مدرک، حدیث 211.
606) بحارالانوار، جلد 68، صفحه 424، حدیث 65.
607) شرح غررالحکم، جلد 4، صفحه 20، (حدیث 5139).
608) کنزالفوائد، جلد 2، صفحه 182، - شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد 20، صفحه 270، حدیث 124.
609) همان، حدیث 783، و همان، صفحه 330، حدیث 783.
610) غررالحکم، حدیث 4788.
611) میزانالحکمه، جلد 3، صفحه 2015، حدیث 13225.
612) بحارالانوار، جلد 74، صفحه 168.
613) اصول کافی، جلد 2، صفحه 108.
614) کنزالعمال، جلد 3، صفحه 373، حدیث 7004.
615) میزانالحکمة، جلد 3، حدیث 13184.
616) غررالحکم، جلد 1، صفحه 398، حدیث 1547.
617) خلخال طوق باریکی از نقره یا طلا بوده که دارای حلقهها یا زنگهای کوچکی بوده که اگر محکم راه میرفتند صدای لاده و زنهای عرب بعنوان یک زینت آن را به ساق پا میکردند و بعضی میگویند فلسفه اصلی آن بوده که زنان بیابانگرد عرب که معمولاً پاهایشان برهنه بوده است آن را به پا میکردند تا حشرات موذی صدای آن را بشنوند و دور شوند سپس به صورت یک زینت در آمده است.
.فروع کافی، جلد 5، صفحه 535، باب الغیره، حدیث 1.
618) همان، صفحه 536، حدیث 2.
619) مرآت العقول، ذیل حدیث مورد بحث.
620) بحارالانوار، جلد 100، صفحه 248، حدیث 33. .کنزالعمال، حدیث 7076، (جلد 3، صفحه 387).
621) همان، صفحه 385، حدیث 7065.
622) نهجالبلاغه، کلمات قصار، حدیث 47.
623) وسائلالشیعه، جلد 14، صفحه 109، (باب 77 حدیث 10).
624) بحارالانوار، جلد 76، صفحه 115، حدیث 7.
625) کنزالعّمال، جلد 3، صفحه 385، حدیث 7067.
626) نهجالبلاغة، نامه 31.
627) بحارالانوار، جلد 75، صفحه 236.
628) نهجالبلاغة، خطبه 127.
629) دائرةالمعارف قرن بیستم، ماده رهب.
630) تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 381 - 390.
631) کنزالعّمال، جلد 1، حدیث 1028، صفحه 206.
632) میزانالحکمة، جلد اوّل، حدیث 2438، صفحه 406.
633) کنزالعّمال، جلد 1، صفحه 206، حدیث 1032.
634) نهجالبلاغة، خطبه 127.
635) المحجّةالبیضاء، جلد 4، صفحه 8.
636) همان، صفحه 7.
637) همان مدرک.
638) سفینةالبحار، ماده هجر.
639) میزانالحکمة، جلد 3، صفحه 1966، حدیث 12914.
640) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 115.
641) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 114.
642) نهجالبلاغة، خطبه 209.
643) مجمعالبیان، جلد 9، صفحه 243، ذیل آیه 27 حدید.
644) میزانالحکمة، جلد 3، حدیث 12884.
645) شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 338.
646) همان، جلد 4، حدیث 6505، صفحه 406.
647) همان، حدیث 6504.
648) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 111.
649) فروع کافی، ج 8، ص 128.
650) شرح غرر، جلد 4، حدیث 5609، صفحه 140.
651) همان، جلد 5، حدیث 8151، صفحه 238.
652) مریم، آیه 48 و 49.
653) جامعهشناسی ساموئیل کَنیک، صفحه 428.