تقصیر در شکرگزاری و گرایش به ناسپاسی گاه از اینجا سرچشمه میگیرد که انسان معرفت کامل نسبت به نعمتها ندارد، و اصولاً به نعمتهای الهی نمیاندیشد، اگر ما کمی در آفرینش بدن خویش و دستگاه عجیب و بسیار دقیقی که خداوند در آن آفریده بیندیشیم به اهمّیّت نعمتهای او در این بخش از وجودمان آگاه میشویم، و حس شکرگزاری که جزء وجود انسان است، تحریک میشود.
دستگاههایی در وجود انسان است (مانند قلب و کبد و کلیه و ششها) که اگر بشر بتواند معادل مصنوعی آنها را بسازد که قطعاً کارایی بسیار پایینی خواهد داشت گاه دَهها میلیون یا صدها میلیون هزینه دارد و به این ترتیب اگر بخواهیم قیمتی بر یک یک اعضاء خود بگذاریم خواهیم دید صاحب سرمایه بسیار عظیمی هستیم.
در نعمتهای بیرونی گاه یک جرعه آب به اندازه یک دنیا ارزش دارد، چنان که از بعضی از علماء نقل کردهاند که روزی بر یکی از شاهان وارد شد در حالی که ظرف آبی در دست او بود و میخواست بنوشد، شاه به آن عالم بزرگ گفت: مرا پندی دِه، آن مرد عالم گفت اگر فوقالعاده تشنه باشی و این آب را از تو باز گیرند، مگر این که تمام مِلک و حکومت خود را بدهی چه خواهی کرد؟ گفت چارهای ندارم، تمام مِلک خود را میدهم، مرد عالم گفت: چگونه دلبستگی به حکومتی داری که بهای آن جرعه آبی بیش نیست.
گاه انسان بیمارانی را میبیند که از شدّت درد و رنج به خود میپیچند و مرگ را یک عطیّه آسمانی برای خود میشمرند، در آن حال انسان فکر میکند اگر تمام عالم را به او بدهند همراه با این بیماری ارزشی ندارد و اگر همه جهان را از او بگیرند و عافیت و تندرستی به او بدهند ارزش دارد.
نعمتهای به ظاهر کوچک و بسیار کم اهمّیّت در وجود انسان است که وقتی سلب شود، حیات انسان به خطر میافتد، چشمههای آبی در دهان انسان به طور دائم کار میکند که غدّههای بزاق نام دارد و دائماً زبان و دهان و لبها و گلو را نرم نگهمیدارد، و به هنگام خوردن غذا جوشش فوقالعاده میکند، و غذا را نرم و آماده برای فروبردن مینماید، و در عین حال به هضم آن نیز کمک میکند.
اگر روزی این چشمهها به کلّی بخشکد، لبها و زبان و گلوی انسان مثل چوب میشود، حالت خفگی به او دست میدهد، و قدرت بر سخن گفتن ندارد، و یک لقمه طعام ممکن است گلوگیر شود و به حیات او خاتمه دهد، به یقین همین چشمههای کوچک ناپیدا و به ظاهر بیاهمّیّت برای انسان از تمام ثروتهای جهان برتر و بالاتر است.
بگذاریم از نعمت آفتاب عالمتاب، و هوای روح پرور و انواع مواهب زمین و گیاهان و مرکبها و مواهب عظیم دیگر که به تعبیر قرآن و ان تعدّوا نعمة اللّه لاتحصوها؛ اگر نعمتهای خدا را شمارش کنید هرگز به شمارش آن قادر نمییابید(50)
قابل توجّه این که بسیاری از نعمتهای الهی است که چون هرگز از آدمی سلب نمیشود، هیچگاه شناخته نخواهد شد، نعمتهایی بود که در گذشته برای انسان دائمی بود، با گذشت زمان انسان سلب شدن آن را در بعضی از موارد دیده و به عظمت آن نعمت پیبرده در حالی که ممکن است نعمتهای بیشمار دیگری باشد که هنوز مکتوم است.
تا مسأله سفرههای فضایی و تأثیر حالت بیوزنی بر محیط زندگی پیش نیامده بود انسان نمیدانست نیروی جاذبه چه نعمت بزرگی است و امروز میفهمیم که اگر جاذبه نبود خانهها و کاخها و زراعتها و درختها همه با اندک چیزی به هوا پرتاب میشد و انسان با اندک حرکتی به سقف و دیوار میخورد، سفره غذا با مختصر حرکتی به اطراف پراکنده میشد و حتّی فروبردن لقمه غذا و جرعه آب برای انسان مشکل بود، اگر همین یک نعمت را روزی خداوند از انسان بگیرد حرکت دورانی زمین سبب میشود که آب دریاها در فضا پخش شود و زمین به بیابانی خشک و سوزان تبدیل گردد، فکر کنید اگر تمام عمر را به شُکر همین نعمت بپردازیم قادر خواهیم بود؟
و اگر نعمتهای معنوی یعنی هدایت انبیاء و رهنمودهای معصومین علیهمالسّلام و نزول کتب آسمانی را که از نعمتهای مادی بسیار برتر است بر آن بیفزاییم آنگاه خواهیم دانست که تا چه حد مواهب الهی بر ما عظیم است و توان ما بر شکر و سپاس او ناچیز.
توجّه به این امور ریشههای ناسپاسی را میسوزاند، و روح شکرگزاری را در انسان زنده میکند.
و از اینجا میتوانیم راه درمان ناسپاسی را به خوبی درمان کنیم. و از این رو گفتهاند: نخستین راه تحصیل شکرگزاری معرفت و تفکّر در صنایع الهیّه و انواع نعمتهای ظاهری و باطنی او است.(51)
راه دیگر نگاه کردن به افرادی است که زندگی پَستترین از انسان دارند. هر قدر در زندگی آنها دقیقتر شود، روح شکرگزاری در او زندهتر میگردد، در حالی که اگر به بالا دست خود بنگرد وسوسههای شیطانی ناسپاسی در او آشکار میشود.
از سوی سوّم به این مسأله بیندیشید که هر مصیبت و بلایی از بلاهای دنیا بر او فرودآید بدتر از آن هم تصوّر میشود، شکر کند که گرفتار بدتر از آن نشود.
نقل شده است کسی به یکی از بزرگان شکایت برد و گفت: دزد به خانه من آمده و همه چیز را با خود برده است، به او گفت: برو شکر خدا کن که اگر به جای آن دزد شیطان به خانه تو میآمد و ایمان تو را میبرد چه میکردی؟(52)
امام صادق علیه السّلام در کتاب توحید معروف مفضّل که از حقایق توحید، عبارات گویا و دلایل روشن و تحلیلهای شگفتانگیز، سخنان فراوانی بیان فرموده گاه به ذکر نعمتهای بزرگ الهی میپردازد، تا از این طریق انسانها را به شناخت منعم حقیقی آشنا سازد.
از جمله در بخشی از سخنان خود به نعمت سخن گفتن و نوشتن که در دو پایه اصلی تمدّن انسانی است اشاره میفرماید و بعد از بیان مشروحی میفرماید: اگر خداوند ابزار این دو کار را در اختیار او نگذاشته بود، نه توان بر سخن گفتن داشت نه نوشتن، آری خداوند زبان و ذهنی در اختیار بشر گذارده که به کمک آن دو میتواند سخن بگوید، و دست و انگشتانی به او بخشیده که قلم به دست بگیرد و امور مختلف را بنویسد، اگر این دو نبود انسان همچون چهارپایان بود که نه سخن میگویند و نه چیزی مینویسند (نه علم و دانشی دارند و نه تمدّن درخشانی) هر کس شکر این نعمت را بهجاآورد، پاداش الهی در انتظار او است، و هر کس کفران کند (به خدا زیان نمیرساند بلکه به خودش زیان میرساند) زیرا خداوند از جهانیان بینیاز است.(53)