در نخستین آیه، قرآن با صراحت از سه چیز نهی میکند که در واقع علّت و معلول یکدیگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسّس، و سرانجام از غیبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسّس در احوال دیگران، و کشف اسرار آنها میکند و از آنجا که هر انسانی ممکن است عیب و نقصی داشته باشد که با تجسّس کشف شود، اطلاع بر آن عیب پنهانی سبب غیبت میگردد.
ولی قرآن مجید در این آیه برای غیبت اهمیّتی بیش از مسأله گمان بد و تجسّس قائل شده چرا که آن را مدلّل به دلیلی گویا و رسایی ساخته میفرماید: کسی از شما دیگری را غیبت نکند آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید (و لایغتب بعضکم بعضاً أیحبّ أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتاً فکرهتموه).
این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقی را تشکیل میدهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه میکند، و رابطه دینی او را به عنوان برادری و اخوّت و آبروی او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کاری که هر وجدانی، هر قدر ضعیف باشد، از آن اِبا و وحشت دارد، و حتی در سختترین حالات حاضر نیست چنین کند.
این تشبیه میتواند اشاره به نکتههای فراوان دیگری نیز باشد:
فرد غائب همچون مرده است که قدرت بر دفاع از خویش ندارد، و هجوم بردن بر کسی که قادر بر دفاع از خویش نیست، بدترین نوع ناجوان مردی است.
بیشک خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمیشود، بلکه سرچشمه انواع بیماریها است، بنابراین غیبتکننده اگر آتش کینه و حسد خود را با غیبت موقّتاً فرونشاند به یقین چیزی نمیگذرد که همان بذرهای نهفته مفاسد اخلاقی در درون جان او سر میکشد و همچون خارهای مغیلان او را آزار میدهد.
غیبتکننده انسان ضعیف و ناتوانی است که شهامت رویارویی با مسایل را ندارد و به همین دلیل به مرده برادر خویش هجوم میبرد.
همانگونه که یک حیوان یا انسان مردارخوار، سبب انتشار انواع میکروبهای بیماری میگردد، شخص غیبتکننده نیز با ذکر گناهان و عیوب پنهانی برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم میسازد.
قرآن مجید با ذکر این مثال و ریزهکاریهایی که در آن نهفته شده به تحریک وجدان و فطرت انسانها در برابر این گناه بزرگ میپردازد، و شاید به همین دلیل جمله را با سؤال شروع میکند، تا پاسخ آن از درون انسانها برخیزد و تأثیر آن قویتر شود، میفرماید: آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟
در ضمن آیه میتواند اشارهای به این نکته نیز باشد، که موارد جواز غیبت (مانند تظلّم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذاتالبین در واقع مانند موارد اضطرار به اکل میته است که انسان باید به حداقل قناعت کند).
ولی این سؤال مطرح است که ما در تمام دنیا به ندرت در طول یک سال به موردی برخورد میکنیم که کسی گوشت مرده انسانی را - چه رسد به برادر خویش - خورده باشد، زشتی این امر به اندازهای است که همه از آن پرهیز میکنند، در حالی که غیبت امر رایجی است که در همه جوامع دیده میشود، بلکه یکی از وسایل تفریح و سرگرمی در جلسات است، راستی این تفاوت از کجا سرچشمه میگیرد؟
این موضوع ظاهراً دلیلی جز این ندارد که رواج غیبت، قبح و زشتی آن را متأسفانه در نظرها کم کرده است.
در دوّمین آیه با تهدید کوبندهای به سراغ عیبجویان و غیبتکنندگان میرود، میفرماید وای به هر عیبجوی غیبتکنندهای که مردم باایمان را به سخریه میگیرند، و با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، مؤمنان را هدف تیرهای طعن و تهمت قرار میدهند (ویل لکلّ همزة لمزة)
در این که واژه لمزة (از ماده لمز (بر وزن رمز) و همزة از ماده همز (بر همین وزن) که هر دو صیغه مبالغه است، به یک معنی است، و اشاره به غیبتکنندگان و عیبجویان میکند یا در میان مفسّران گفتگوی بسیار است. بعضی هر دو را به یک معنی میدانند بعضی به دو معنی، آنها که معتقدند دو معنی دارد بعضی همزه را به معنی غیبتکننده، و لمزهرا به معنی عیبجو تفسیر کردهاند و بعضی عکس آن را گفتهاند، و بعضی میگویند همزه به کسی گفته میشود که با اشارات عیبجویی میکند، و لمزه به معنی کسی است که با زبان، این عمل زشت را انجام میدهد.
بعضی اوّلی را به معنی عیبجویی آشکار، و دوّمی را به معنی عیبجویی پنهان و یا اشاره دانستهاند، و بعضی عقیده دارند هُمَزَه کسی است که در حضور، عیبجویی میکند، و لُمَزَه کسی است که در پشت سر، این کار را انجام میدهد.
بعضی از مفسّران گفتهاند همز ولمز، دو صفت رذیله است که از جهل و غضب و تکبّر ترکیب شده است زیرا هم سبب اذیّت و آزار دیگران است و هم نوعی برتریطلبی در آن نهفته است، و از آنجا که در خود فضیلتی نمیبیند سعی میکند به دیگران عیب بگذارد تا خویش را برتر نشان دهد.(91)
در همان تفسیر این دو صفت را از اوصاف منافقان - طبق حدیثی - بیان میکند.(92) تعبیر به ویل که در آغاز این آیه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجید دیده میشود، که در مقام نفرین و به معنی هلاکت و یا به معنی انواع عذاب است، و این که گفتهاند اشاره به چاه یا وادی پُرعذابی در جهنّم است در واقع از قبیل تفسیر کلّی به مصداق است.
این واژه و واژه وَیس و وَیح همه حالت تأسّف انسان را بیان میکند منتها ویل در موارد کارهای زشت و قبیح گفته میشود، و ویس در مقابل تحقیر، و ویح در مقام ترحم.(93)
با توجّه به موارد استعمال ویل در قرآن، به خوبی روشن میشود که این واژه در مواردی به کار میرود که کارهای بسیار زشتی انجام گرفته است، و از اینجا روشن میشود که غیبت و عیبجویی از دیدگاه قرآن مجید از زشتترین کارها است.
در سوّمین آیه مستقیماً سخن از نکوهش اشاعه فحشاء و تهدید شدید مرتکب شوندگان به میان آمد و به طور ضمنی، مذمّت از غیبت میکند، زیرا اشاعه فحشاء غالباً از طریق غیبت یا تهمت است. میفرماید: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند، و خداوند میداند و شما نمیدانید (انّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الّذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدّنیا و الآخرة و اللّه یعلم و أنتم لاتعلمون).
البتّه شأن نزول آیه در مورد تهمتی است که از سوی منافقان به یکی از همسران پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم زده شده بود، ولی مسأله اشاعه فحشاء (شیوع دادن زشتیها در میان مردم) مفهوم عامی دارد که مخصوصاً غیبت را در بسیاری از موارد شامل میشود.
در واقع نخستین آیه از آیات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردی غیبت داشت و این آیه اشاره به آثار ویرانگر جمعی آن است، زیرا هرگاه کارهای خلافی را که مردم در پنهانی انجام دادهاند و کسی از آن آگاه نیست برملا شود، بسیاری از افراد ضعیفالایمان تشویق به این گونه کارها میشود.
فاحشه از ماده فحش در اصل به معنی هر کاری است که از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگیرد، بنابراین شامل تمام منکرات و کارهای بسیار زشت و قبیح میشود، هر چند در بسیاری از موارد در قرآن مجید یا در کلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسی و آلودگیهای ناموسی به کار میرود، ولی این مانع از عمومیّت فاحشه و فحشاء نیست، و در واقع از قبیل استعمال در یک مصداق بارز است، بنابراین اشاعه فحشاء که در آیه آمده، و در بسیاری از موارد از طریق غیبت انجام میشود، منحصر به آلودگیهای جنسی نیست.
در آیه 45 عنکبوت درباره نماز میخوانیم: انّ الصّلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز انسان را از زشتیها و منکرات بازمیدارد و به یقین مفهوم آن عام است.
به همین دلیل در ذیل آیه حدیثی وارد شده که میفرماید: من قال فی مؤمن مارأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الّذین قال اللّه عزّوجّل انّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الّذین آمنوا لهم عذاب ألیم؛ کسی که درباره مؤمن آنچه را میبیند (از عیوب پنهانی) و آنچه را میشنود (که مردم درباره او میگویند) او از کسانی است که خداوند متعال درباره آنها گفته کسانی که دوست دارند اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود عذاب دردناکی دارند.
این نکته نیز حائز اهمیت است که قرآن در آیه بالا مجازات اینگونه اشخاص را عذاب دنیا و آخرت ذکر کرده، و این نشان میدهد غیبت و اشاعه فحشاء پیآمدهای سویی در زندگی انسانها نیز دارد.
آخرین سخن درباره تفسیر آیه فوق این که قرآن مجید برای این که تأکید بر این مسأله مهم بگذارد نمیگوید کسانی که اشاعه فحشا کنند، گرفتار عذابالیم دنیا و آخرت میشوند، بلکه میگوید کسانی که دوست دارند، اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود چنین سرنوشتی دارند.
در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از جواز غیبت در مورد ظالمان برای مظلومانی که به دادخواهی برمیخیزند آمده است که از آن به خوبی روشن میشود غیبت بدون مجوز جایز نیست، میفرماید: خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیها را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شد (و میخواهد از این طریق تظلّم کند و رفع ظلم نماید) (لایحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم).
منظور از جهل من القول، هر گونه ابزار و اظهار لفظی است خواه به صورت شکایت باشد یا حکایت، یا غیبت، یا نفرین و مذمّت. بنابراین مظلومانی که مورد ستم ظالمان قرارگرفتهاند برای دفاع از خویشتن میتوانند کارهای ظالمان را برشمرند.
و برای این افراد از این استثناء سوء استفاده نکنند، و به بهانه این که مظلوم واقع شدهاند، هر جا بنشینند و به غیبت این و آن بپردازند، در پایان آیه میفرماید: خداوند سخنان را میشنود و از نیّات آگاه است. (و کان اللّه سمیعاً علیماً).
از آنچه در آیات فوق آمد زشتی فوقالعاده غیبت و عواقب دردناک آن در دنیا و آخرت به خوبی روشن میشود.