در نخستین آیه از آیات فوق که سخن از ریشه و احساس همه نیکیها است به بیان شش عنوان پرداخته نخست از ایمان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و پیامبران و کتاب آسمانی سخن به میان آورده و بعد به مسأله انفاق فی سبیل اللّه (انفاقهای مستحبی) و برپاداشتن نماز و ادای زکات اشاره میکند و در پنجمین عنوان سخن از وفای به عهد و در ششمین عنوان به اهمّیّت صبر و استقامت در برابر مشکلات زندگی و حوادث میدان جنگ میپردازد و در مورد وفای به عهد چنین میگوید: و کسانی که به عهد خویش هنگامی که پیمان میبندند وفا میکنند (والموفون بعهدهم اذا عاهدوا).
این تعبیر نشان میدهد که وفای عهد از نظر اسلام و قرآن آنقدر اهمّیّت دارد که همردیف ایمان به خدا و نماز و زکات است.
با توجّه به این که ماده اصلی وفا این است که چیزی به حدّ کمال و تمام برسد، هنگامی که کسی به عهد و پیمان خود عمل کند این واژه درباره او به کار میرود و و فی بعهده یا أوفی بعهده گفته میشود (بنابراین ثلاثی مجرد و مزید این واژه هر دو یک معنی میدهد).
واژه عهد در اصل به معنی سرکشیدن و پاسداری از چیزی است و به همین دلیل به قراردادهائی که باید آنها را حفظ کرد و دقیقاً رعایت نمود عهد گفته میشود.
این نکته نیز حائز اهمّیّت است که قرآن هیچ قید و شرطی برای وجوب وفای به عهد در این آیه قائل نشده است، بنابراین هم عهدهای الهی را شامل میشود و هم عهد و پیمانهای مردمی را، خواه در برابر مسلملنان باشد یا غیر مسلمانان یعنی مادام که آنها به عهد و پیمان خود پایبند باشند مسلمین نیز باید عهد و پیمانهائی که با آنان دارند رعایت کنند.
در دوّمین آیه که شرح صفات مؤمنان راستین آمده است و با قد افلح المؤمنون شروع میشود، به هفت وصف از مهمترین و اساسیترین
صفات مؤمنان اشاره شده که در بیان پنجمین و ششمین صفت میفرماید: آنها کسانی هستند که نسبت به امانتها و عهد و پیمانشان رعایت میکنند (و به آن پایبند هستند) (والّذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون).
در این آیه که در دو سوره قرآن بیکم و کاست آمده است امانت و عهد در کنار یکدیگر قرار گرفته که شاید به این اشاره باشد که امانتها نوعی عهد و پیمانند، همان گونه که پیمانها نوعی امانت است.
تعبیر به رعایت که از واژه راعون استفاده میشود چیزی بیش از مفهوم وفای به عهد را میرساند، زیرا رعایت و مراعات به معنی مراقبت کامل از چیزی است تا هیچگونه آسیبی به آن نرسد، شخصی که امانتی را پذیرفته، یا عهد و پیمانی با کسی بسته باید چنان مراعات کند که هیچ گونه آسیبی به امانت و عهدش نرسد.
البتّه هم امانت مفهوم بسیار وسیعی دارد و هم عهد و پیمان که در پایان این بحث اشاره خواهیم کرد.
در سوّمین آیه درباره مسأله لزوم وفای به عهد به تعبیر تازهای برخورد میکنیم میفرماید: به عهد خود وفا کنید که از عهد سؤال میشود (وأوفوا بالعهد انّ العهد کان عنه مسئولاً).
مفسّران برای جمله انّ العهد کان عنه مسئولاً تفسیرهای گوناگونی کردهاند، یکی همان است که در ترجمه فارسی آن در بالا اشاره شد که انسان مسئول است و عهد مسئول عنه است یعنی درباره وفای به عهد از انسانها سؤال میشود.
دیگر این که از خود عهد و پیمان سؤال میشود، همان گونه که از مَوؤدَةُ (نوزادان زنده به گور شده) سؤال میشود، گویی اینها موجوداتی زنده و عاقلند از خودشان سؤال میشود که آیا حق آنها ادا شده است یا نه؟
و این یک نوع معنی مجازی است که برای تأکید گفته شده است.
ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر میرسد.
در ضمن باید توجّه داشت در سوره اسراء از آیه 22 تا 39 بخشی از مهمترین احکام اسلامی بیان شده، از توحید گرفته تا مسأله حق پدر و مادر، و از مسأله قتل نفس گرفته تا زنا و خوردن اموال یتیمان، و از وفای به عهد گرفته تا مسؤلیّتهایی که چشم و گوش و دل بر عهده دارند، و این امر نشان میدهد که مسأله وفای به عهد در چارچوبه اساسیترین احکام اسلام قرار گرفته است.
و جالب این که در پایان این احکام میفرماید: ذلک مما أوحی الیک ربّک من الحکمة؛ این (احکام مهم) از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده است.
در چهارمین آیه بعد از آنکه از گروهی از اهلکتاب که رعایت امانت نمیکنند نکوهش به عمل آورده میافزاید: آری کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزکاری پیشه نماید (خدا او را دوست دارد) چرا که خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد.
(بلی من أوفی بعهده و اتّقی فانّ اللّه یحبّ المتّقین).
در اینجا وفای به عهد همردیف تقوا شمرده شده، تقوایی که بهترین زاد و توشه انسان در قیامت و سبب ورود در بهشت و معیار شخصیّت و مقام انسان در پیشگاه خدا است.
این تعبیر نشان میدهد که وفای به عهد یکی از شاخههای مهم تقوا است و تعبیر آیه درباره این دو از قبیل ذکر عام بعد از ذکر خاص است.
در پنجمین آیه مورد بحث سخن از احترام گذاردن به پیمانهایی است که مسلمین با مشرکین داشتند، و دستور میدهد مادام که آنها به پیمانشان وفادار باشند شما نیز پیمانشکنی نکنید (هر چند طرف مقابل شما جماعت مشرک باشد) میفرماید: (اعلام برائت از مشرکین برای همه آنها است) مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید و در حق شما چیزی از آن نکاستند، و احدی را بر ضد شما تقویت نکردند، پیمان آنها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید، زیرا خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
(الّا الّذین عاهدتم من المشرکین ثمّ لم ینقصوکم شیئاً و لم یظاهروا علیکم أحداً فأتمّوا الیهم عهدهم الی مدّتهم انّ اللّه یحبّ المتّقین).
میدانیم در مراسم برائت از مشرکان که در سال نهم هجرت و بعد از فتح مکّه و استقرار اسلام و استقرار مسلمین در سرزمین حجاز ثابت شد، پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم دستور داد که علی علیه السّلام در مراسم حج آیات نخستین سوره برائت را در برابر همه بخواند، و اعلام کند که همه مشرکان باید تکلیف خود را تا چهار ماه روشن کنند، یا آئین بتپرستی را رها کرده و در سایه توحید اسلامی قرار گیرند، و یا از ورود به مسجد الحرام خودداری کنند، و اگر پس از انقضاء چهار ماه، دست از بتپرستی نکشند، آماده پیکار گردند.
ولی با این همه عهد و پیمان، گروهی از مشرکان را که نسبت به پیمان خود پایبند و وفادار بودند محترم میشمرد، و به آنان تا پایان مدّت پیمانشان مهلت میدهد.
هنگامی که استثناء این گروه را در کنار لحن شدید آیات آغاز سوره توبه نگاه میکنیم به اهمّیّت وفای به عهد در اسلام آشنا میشویم و در ضمن این استثناء نشان میدهد که اگر پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم عهد و پیمان گروههای دیگری را الغا فرمود، تنها به این دلیل بوده است که پیمانشکنی را آنان آغاز کردهاند، وگرنه دلیلی نداشت که پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم میان آنها و دیگران فرقی بگذارد.
در آن روز چهار موضوع به وسیله علی علیه السّلام به همه مردم در مراسم حج اعلام شد:
1- الغای پیمانهای مشرکان پیمانشکن.
2- عدم حق شرکت مشرکان در مراسم حج در سال آینده.
3- ممنوع بودن ورود مشرکان به خانه خدا.
4- ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه، که در آن زمان در میان عدهای معمول بود.
به هر حال با توجّه به این که این ماجرا بعد از فتح مکّه واقع شد و مسلمانان بر تمام آن منطقه سلطه داشتند، و هیچ قدرتی توان مقابله با آنها را نداشت و در عین حال پیمان گروهی از مشرکان، محترم شمرده شد روشن میشود که مسأله وفای به عهد در هیچ شرایطی قابل اغماض و انکار نیست.(308)
جالب این که مدّت پیمان این گروه (که طایفه بنی خزیمه بودند) دَه سال از صلح حدیبیه بود، که در آن زمان حداقل هفت سال از آن باقی مانده بود، و مسلمین پیمان آنها را تا پایان آن مدّت تحمل کردند، با این مسأله شِرک. موضع شدیدی که اسلام در برابر آن داشت، چیزی بود که مبایست قاعدتاً در آن تحمل نشود.
در ششمین آیه خطاب به همه مسلمانان کرده و میفرماید به پیمان الهی - هنگامی که پیمان بستید - وفا کنید، و سوگندهایتان را بعد از تأکید آن نشکنید
(و أوفوا بعهد اللّه اذا عاهدتم و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها...).
در اینکه مراد از عهداللّه (پیمان الهی) در این آیه چیست در میان مفسّران گفتگو است، بعضی آن را به معنی پیمانهایی که مردم باخدا میبستند یا بیعتی که با پیغمبر او کرده بودند میدانند در حالی که بعضی دیگر تصریح کردهاند که منظور همه پیمانها با همه انسانها یا با خدا و پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم است، و بنابراین مفهوم عامی دارد، زیرا خداوند دستور داده است به آن عمل شود، بنابراین یک نوع پیمانالهی محسوب میشود، و یا منظور پیمانهایی است که در سایه نام خدا با افراد بسته میشود، شبیه قسمهایی که انسان به نام خدا نسبت به انجام تعهدی در برابر دیگران یاد میکند.
به هر حال مفهوم آیه عام باشد یا خاص دلیلی بر اهمّیّت وفای به عهد از دیدگاه اسلام و قرآن است.
جالب این که بعد از آن که قرآن در این آیه مسأله وفای به عهد و سوگندها را مورد تأکید قرار میدهد، به دنبال آن میفرماید: همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را پس از محکم شدن، وامیتابید (شما هم نسبت به سوگندهایتان چنین نباشید) و سوگند (و عهد) خود را وسیله خیانت و فساد قرار ندهید (و لاتکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوّة أنکاثاً تتّخذون أیمانکم دخلاً بینکم).
از این تعبیر چنین استفاده میشود که عدم پایبندی به سوگند و عهد و پیمان نوعی سبک مغزی و حمایت است. و همچنین استفاده از پیمانها و سوگندها برای خیانت و تقلب و فساد.
دلیل آن هم روشن است، اگر ارکان وفای به عهد و پیمان در جامعه متزلزل شود، همه در آتش بیاعتمادی خواهند سوخت و پیمانشکنان در واقع تیشه بر ریشه خود میزنند، کاری که هیچ عاقلی نباید مرتکب آن شود.
و از آنجا که گاهی افراد و گروههای قویتر به خود اجازه میدهند که به بهانههای واهی پیمان خود را بشکنند، و خود را از زیر بار تعهدات فردی و اجتماعی برهانند قرآن مجید با جمله أن تکون امّة هی أربی من امّة در ذیل آیه بالا اشاره به این حقیقت کرده و میگوید: اگر گروهی جمعیّتشان از گروه دیگر بیشتر است، مبادا پیمان خود را بشکنند، (چرا که) آنها نیز سرانجام گرفتار زیان و خُسران خواهند شد، و دیگران به هنگام قوت و قدرت با آنها همان معامله خواهند کرد که آنها با افراد ضعیفتر انجام دادند.
این آیه نه تنها پیمانهای فردی بلکه پیمانهای جمعی و جهانی را نیز در برمیگیرد، و تعبیر أن تکون امّة هی أربی من امّة اشاره به همین است.
در هفتمین آیه بعد از اشاره به سرگذشت دردناک اقوام پیشین و بخشی از نقاط ضعف و انحراف آنها اشاره به دو گناه مهم آنها میکند میفرماید: (آنها افراد پیمانشکن بودند) و ما برای اکثر آنها عهد و پیمان ثابتی نیافتیم بلکه اکثر آنها را فاسق و خارج از اطاعت فرمان یافتیم (و ما وجدنا لاکثرهم من عهد و ان وجدنا أکثرهم لفاسقین).
این عهد و پیمان عمومی که خداوند از امتهای پیشین گرفته بود و اکثرشان آن را شکستند، و نسبت به آن وفادار نماندند کدام عهد و پیمان بوده است در میان مفسّران در این زمینه گفتگو بسیار است، گاه گفته میشود منظور عهد و پیمان فطری است که خداوند به حکم آفرینش فطرت از همه بندگان خود گرفته است که بر مسیر توحید و تقوا ثابت قدم بمانند، به علاوه هنگامی که به آنها عقل و هوش و چشم و گوش داد مفهومش این بود که وظیفه دارند چشم و گوش خود را باز کنند و دَرهای عقل و هوش را به روی حقایق بگشایند و در برابر آن تسلیم باشند.
و نیز ممکن است اشاره به عهد و پیمانهایی باشد که پیامبران در آغاز دعوت خود از مردم میگرفتند، ولی بسیار آن را در آغاز میپذیرفتند و سپس میشکستند.
و ممکن است اشاره به همه پیمانهای بالا اعم از فطری و تشریعی باشد.
به هر حال آیه بالا گواه بر این حقیقت است که مسأله پیمانشکنی و عدم پایبندی به عهدها، یکی از عوامل مؤثّر بدبختی همه امّتها بوده است، همان گونه که در دنیای امروز نیز چنین است تا ضعیف و ناتوانند طرفدار عهد و پیمانند و همین که قدرتمند شدند عهد و پیمانی را به رسمیّت نمیشناسند، و زور و قلندری معیار رابطه آنها با دیگران است.
در هشتمین و آخرین آیه مورد بحث بعد از ذکر بخشی از جنایات یهود و عوامل آن میفرماید: آیا هر بار آنها عهد و پیمانی با خدا و پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بستند جمعی از آنان، آن را دور بیفکندند و با آن مخالفت نکردند، آری اکثر آنها ایمان نمیآوردند (و این پیمانشکنی نیز بخشی از کفر و بیایمانی آنها را تشکیل میدهد) (أوکلّما عاهدوا عهداً نبذه فریق منهم بل أکثرهم لایؤمنون).
از یک سو از آنها پیمان گرفته شده بود که به پیامبر موعود که بشارتش در تورات آمده است ایمان بیاورند، نه تنها ایمان نیاورند بلکه پیمانی را که با پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم هنگام هجرت به مدینه بستند که لااقل به دشمنان آن حضرت نپیوندند، آن را نیز شکستند، و مخصوصاً در جنگ احزاب آشکارا با مشرکان مکّه هم صدا شدند، و بر ضد اسلام و مسلمین موضع گرفتند.
این شیوه دیرینه یهود است که غالباً به عهد و پیمان خود وفادار نیستند، و هر زمان گوشهای از منافعشان به خطر بیفتد، عهدها را به دست فراموشی میسپرند.
هم اکنون صدق گفتار قرآن را در عصر و زمان خود در پیمانهایی که صهیونیستها میبندند مشاهده میکنیم که هر وقت منافعشان به خطر بیفتد، عهدنامههایی را که چند روز یا چند ماه پیش با مخالفان خود امضا کردهاند رسماً زیر پامیگذارند، و حتّی به معاهدات بینالمللی در زمینه روابط ملتها و مصوّبات مجامع جهانی که به آن پیوستهاند و آن را جزء آن میدانند توجّه نکرده و آن را به کلّی فراموش میکنند و همیشه از بهانههای واهی و سست که همه جا میتوان به آن دست یافت برای پیمانشکنی خود متشبّث میشوند.
این مسأله در عصر و زمان ما به قدری روشن است که بعضی از مفسّران(309) آیه فوق را از آیات اعجازآمیزی میدانند که در آن خبر از آیندهای دور داده شده است و گویی به هنگام نزول آیه پیمان شکنیهای یهود عصر ما در برابر چشمان پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بوده است.
آنها پیمانهای زیادی با پیامبرشان موسی علیه السّلام و پیامبران بعد از او داشتند، و پیمانهایی هم با پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم ولی به هیچ کدام وفادار نماندند.
تعبیر به فریق (گروه) در آغاز آیه، و تعبیر به اکثر در پایان آن نشان میدهد که منظور از فریق در اینجا اکثریت جمعیّت پیمانشکن بنیاسرائیل است و نیز این تعبیر نشان میدهد که پیمانشکنی و عدم ایمان رابطه نزدیکی با هم دارند.
تعبیرات آیات بالا به خوبی نشان میدهد که وفای به عهد و پیمان در تعلیمات اسلام جایگاه رفیعی دارد، یکی از نشانههای ایمان و همطراز تقوا و همسنگ امانت است و به قدری اهمّیّت دارد مسلمانان و غیر مسلمانان در آن یکسان است، یعنی هنگامی که انسان با شخص یا گروه عهد و پیمان ببندند، باید به آن پایبند باشد خواه طرف او مسلمان مؤمنی باشد یا کافری فاسق، مادام که او به عهدش وفادار است ما هم وفادار باشیم. و نیز نشان میدهد که یکی از مهمترین عوامل بدبختی انسان پیمانشکنی و عدم وفای به عهد است.