در نخستین آیه اوصاف برجسته مؤمنان راستین، ضمن بشارت دادن آنها به فلاح و رستگاری بیان شده است، و بعد از بیان اهمّیّت نماز و اعراض از لغو و بیهودگی و پرداختن زکات و پرهیز از هر گونه انحراف جنسی در پنجمین و ششمین توصیف اشاره به مسأله حفظ امانت و پایبندی به عهد و پیمان کرده میفرماید: مؤمنان کسانی هستند که امانتها و عهد خود را رعایت میکنند.
(والّذین هم لاماناتهم عهدهم راعون).
همین تعبیر در سوره معارج آیه 32 ضمن اوصاف انسانهای شایسته بیان شده است و در آنجا نیز بر اهمّیّت امانت و وفای به عهد تکیه شده است.
قابل توجّه این که امانت در اینجا به صورت جمع ذکر شده که اشاره به انواع و اقسام امانت است، و بسیاری از مفسّران تصریح کردهاند که امانت در این آیه، تنها شامل امانتهای مالی نیست، بلکه شامل امانات معنوی مانند قرآن و آیین خدا و عبادات، وظائف شرعیه و همچنین شامل نعمتهای مختلفی که خداوند به انسان داده است میشود.
و از اینجا روشن میشود که مؤمنان واقعی و انسانهای شایسته کسانی هستند که تمام این امانتها را مراعات کنند، و مراقب حفظ همه آنها باشند.
عطف وفای به عهد بر حفظ امانت بیانگر این حقیقت است که هر دو به یک ریشه باز میگردند، چرا که پیمان شکنی نوعی خیانت در عهد و پیمان است و رعایت امانت نوعی وفاداری به عهد و پیمان محسوب میشود.
تعبیر به راعون که از مادّه رعایت است (توجّه داشته باشید که این واژه از ماده رعی به معنی مراقبت از گوسفندان به هنگام چراگرفته شده است) نشان میدهد که منظور از آن چیزی بیش از ادای امانت است، بلکه مراقبت همه جانبه از آن را توصیه میکند.
بدیهی است امانت گاهی جنبه فردی دارد و به دست یک شخص سپرده میشود (مانند یک امانت مالی که انسانی به انسان دیگر میدهد) و گاه جنبه گروهی دارد مثلاً حفظ قرآن و آیینِ خدا و حفظ استدلال کشور اسلامی، امانتهایی است که به دست جوامع اسلامی سپرده شده و برای حفظ آن حرکت گروهی و دسته جمعی لازم است.
در دوّمین آیه با صراحت دو دستور بیان شده است؛ دستوری درباره امانت و دستور دیگری درباره عدالت، میفرماید: خداوند به شما دستور میدهد که امانتها را به صاحبان آنها برسانید، و هنگامی که میان مردم داوری میکنید از روی عدالت داوری کنید. خداوند پند و اندرزهای خوب به شما میدهد. خداوند شنوا و بینا است. (انّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات الی أهلها و اذا حکمتم بین النّاس أن تحکموا بالعدل انّ اللّه نعمّا یعظکم به، انّ اللّه کان سمیعاً بصیراً).
با این که مسأله حکومت عادلانه و داوری صحیح در میان مردم جایگاه بسیار والایی دارد، در عین حال پیش از آن دستور به ادای امانات داده شده است که نشانه اهمّیّت فوقالعاده آن است. و ترتیبی که در آیه اشاره شده شاید به خاطر این است که امانت مفهوم عامی دارد که داوری عادلانه در میان مردم یکی از مصادیق آن است، زیرا امانت به مفهوم عام آن تمام مقامات و پُستهای اجتماعی را که امانتهای خدا و امانتهای مردم، در دست صاحبان آن مقامها است شامل میشود.
تأکیدهائی که در ذیل آیه آمده از یک سو توصیه به امانت و عدالت را پند و اندرزهای نیک پروردگار میشمرد، و از سوی دیگر به همگان هشدار میدهد که خدا مراقب اعمال آنها است. اهمّیّت مضاعفی به این دو موضوع یعنی رعایت امانت و عدالت میدهد.
در تفسیر کبیر فخررازی میخوانیم که برای امانت سه شاخه بیان شده است؛ امانات پروردگار، و امانتهای مردم و امانات خویشتن. سپس در شرح هر یک از اینها بحث مشروحی دارد از جمله انجام واجبات و ترک محرمات را جزء امانات الهی میشمرد، و آنها را به شاخههای متعدد، از جمله امانت زبان، امانت چشم و گوش ذکر میکند (زبان باید به گناه گردش نکند، چشم نگاه خیانتآمیز ننماید و گوش، گفتار حرام نشنود).
و امناتهای مردمی را از قبیل سپردههایی که نزد یکدیگر دارند و ترک کمفروشی و ترک غیبت و رعایت از ناحیه حکومتها، و عدم تحریک عوام در تعصبهای باطل و مانند آن را میشمرد.
و امانت انسان را نسبت به خویش این میداند که آنچه را خیر دین و دنیای او است برگزیند، و تسلیم شهوت و غضب و گناهان ناشی از آنها نشود.(203)
گسترش مفهوم امانت و شمول آن نسبت به بسیاری از وظایف مهم و نعمتها در بسیاری از تفاسیر از جمله تفسیر ابوالفتح رازی و قرطبی و فیظلال و مجمعالبیان و غیر اینها مورد تأکید واقع شده است.
در روایات اسلامی چنانکه بعداً اشاره خواهیم کرد نیز تصریح به این معنی شده است.
آنچه در شأن نزول این آیه نقل شده نیز به خوبی گستردگی مفهوم امانت را نشان میدهد زیرا در شأن نزول میخوانیم هنگامی که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم با پیروزی کامل وارد مکه شد، عثمان بن طلحه کلیددار کعبه را احضار فرمود و کلید را از او گرفت تا درون کعبه را از لوث بتها پاک سازد. پس از انجام این مقصود عباس عموی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم تقاضا کرد منصب کلیدداری بیتاللّه که مقام بسیار برجستهای بود، به او سپرده شود، ولی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم چنین نکرد و کلید را به دست عثمان بن طلحه داد در حالی که آیه فوق را تلاوت میفرمود: انّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات الی أهلها... این در حالی است که هنوز عثمان مسلمان نشده بود.
در سوّمین آیه صریحاً از سه چیز نهی شده؛ خیانت به خدا و خیانت به رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و خیانت به امانتهایی که در میان مردم است میفرماید ای کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم خیانت نکنید و در امانات خود نیز خیانت رواندارید (یا أیّها الّذین آمنوا لاتخونوا اللّه و الرّسول و تخونوا أماناتکم).(204)
معروف در میان مفسران، آن است که منظور از امانت خدا و پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم که نهی از خیانت در آن شده است همان اسرار مسلمانان است، که بعضی از افراد ضعیفالایمان به خاطر حفظ منافع شخصی خود برای مشرکان افشا کردند و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت که یک نمونه از آن در داستان ابولبابه دیده میشود. که بعضی از اسرار نظامی مسلمانان را برای دشمنان سرسختی مانند یهود بنیقریظه فاش ساخت. و یا داستان حرکت پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را برای ابوسفیان فاش کردند. و منظور از خیانت در امانات در جمله دوم همان اماناتی است که در میان مردم معمول است.
بعضی دیگر خیانت به خدا را مربوط به فرائض و واجبات، و خیانت به پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را مربوط به سنتها، و خیانت به مردم را مربوط به اموال آنها دانستهاند.
احتمال دیگری نیز داده شده که از احتمالات سابق جامعتر و بهتر است و آن این که آیه مفهوم گستردهای دارد که شامل هر گونه امانت معنوی و مادی و مالی و غیرمالی میشود. بنابراین هم خیانت به امانتهای الهی ممنوع است هم امانتهایی که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از آیین خود نزد امّت گذارده و هم امانتهایی که مردم نسبت به یکدیگر دارند چه در مربوط به امور مالی و چه اسرار زندگی. لذا در حدیث آمده است که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به ابوذر فرمود: یا أباذر ألمجالس بالأمانة و افشاء سرّ أخیک خیانة؛ ای ابوذر گفتگوهایی که در مجالس خصوصی میشود امانت است و افشاء سرّ برادرت خیانت محسوب میشود.(205)
آیه 28 همین سوره انفال که در دنبال آیه سابق آمده است نشان میدهد که حتی اگر اموال و منافع اولاد انسان به خطر بیفتد نباید به خاطر آنها خیانت کرد (همانگونه که در داستان ابولبابه آمده است که وجود اموال و اولاد او در میان یهودیان سبب شد که نسبت به اسرار نظامی مسلمین خیانت کند) میفرماید: وأعلموا انّما أموالکم و أولادکم فتنة و انّ اللّه عنده أجر عظیم؛ بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش است و پاداش عظیم نزد خدا است.
بنابراین امانتهای الهی و مردمی چیزی نیست که انسان بتواند به بهانههای مختلف در آن خیانت کند.
سومین آیه مخصوص به امانتهای مالی است و در لابلای آیاتی که سخن از تنظیم اسناد مالی میدهد واقع شده میفرماید: هرگاه بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر اطمینان داشته باشد (میتواند بدون نوشتن سند یا گرفتن گروگان، امانت خویش را به بسپارد. و در این صورت کسی که امین شمرده شده باید امانت را (به موقع) بپردازد، و از خداوندی که پروردگار او است پروا کند. (و خیانت نکند)) (فان أمن بعضکم بعضاً فلیؤدّ الّذی اؤتمن أمانته و لیتّق اللّه ربّه).
تعبیر امانت در آیه بالا ممکن است اشاره به وامهایی باشد که بدون نوشتن سند و دادن گروگان - تنها به خاطر اعتماد و اطمینان - به افراد میدادند، یا اشاره به اموالی باشد که به عنوان رهن سپرده میشد، و یا هر دو. و در هر صورت دلیل روشنی است بر لزوم احترام امانت در هر شکل و در هر صورت.
در پنجمین و آخرین آیه مورد بحث باز هم سخن از امانت الهی است امانتی بزرگ و گسترده که آسمانها و زمین و کوهها از نگهداری آن عاجز بودند و انسان یک تنه آن را بر دوش کشید میفرماید: ما امانت را به آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم آنها از حمل آن اِبا کردند و از آن هراس داشتند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و نادان بود. (چرا که قدر این مقام والا را نشناخت و به خود ستم کرد) (انّا عرضنا الأمانة علی السّماوات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الأنسان انّه کان ظلوماً جهولاً).
این چه امانتی بود که آسمان با آن عظمت و زمین با این وسعت، و کوهها با آن صلابت از حمل آن ناتوان بودند در حالی که این انسان خاکی با این جثّه کوچکش آن را بر دوش کشید.
مفسران پیشین و بزرگان معاصر احتمالات زیادی در تفسیر این آیه ذکر کردهاند ولی آنچه صحیحتر به نظر میرسد این است که منظور از این امانت بزرگ الهی همان تکلیف و مسئولیت است که بدون عقل و آزادی و اراده میسّر نیست.
آری تعهّد و تکلیف و مسئولیت در برابر خدا و خلق و خویشتنبار بسیار سنگینی است که هیچ موجودی جز انسان استعداد پذیرش آن را نداشت، و به دنبال آن خداوند عقل را که ملاک ثواب و عقاب، و آزادی و وسیله انتخاب است به او داد، و مجموع این سه صفت (تکلیف و عقل و آزادی) عظمت بینظیری به انسان داد، و او را به مقام خلیفةاللّهی رسانید.
ولی این انسان ظلوم و جهول، قدر این مقام منیع را نشناخت، در گرداب شهوات غوطهور شد، و از سعادت بزرگی که در انتظار او بود دور ماند و به خویشتن ستم کرد.
بنابراین ظلوم و جهول بودن انسان به خاطر پذیرش این امانت نبود، چرا که پذیرش آن نشانه عقل و سبب افتخار او است، زیرا بدون آن هرگز به مقام خلیفةاللّهی نمیرسید، بلکه ظلوم و جهول بودنش به خاطر عدم حفظ این امانت، و خیانت در آن بود.
آری امانتی که حفظ آن میتوانست او را به اوج آسمان سعادت برساند خیانت در آن سبب شد که به پَستترین ذلّتها کشانده شود و حتی به مصداق بل هم أضلّ از چهاپایان هم پَستتر شود.
به تعبیر دیگر آسمانها و زمین و کوهها با آن همه عظمت و وسعت، استعداد برای پذیرش این امانت نداشتند و در این عرضه الهی که به شکل تکوینی صورت گرفت با زبان حال عدم آمادگی خود را برای پذیرش تکلیف و مسئولیت اعلام داشتند ولی انسان به خاطر استعدادهای بالایی که خدا به او داده بود، در این عرضه تکوینی امانت را پذیرفت، و این بزرگترین افتخار او بود.
ولی از آنجا که گروه عظیمی از انسانها حق این امانت الهی را ادا نکردند، و در حفظ آن نکوشیدند و از این رومستحق عنوان ظلوم و جهول شدند، زیرا بزرگترین ظلم را به خویشتن کردند و از افتخار عظیمی که خدا به آنها داده بود غافل ماندند.
ذیل این آیه در واقع اشارهای است به این نکته مهم که خیانت در امانت، ناشی از ظلم و جهل است و این همان چیزی است که ما در این بحث آن را دنبال میکنیم.
آری حفظ امانت، دلیل بر عقل و عدالت است، و خیانت در آن دلیل بر ظلم و جهالت.
از آنچه در بالا گفته شد به خوبی روشن میشود که منظور از این انسان ظلوم و جهول، افراد کافر بیایمان و یا مؤمنان ضعیف و بیتقوا است وگرنه اولیاءاللّه و نیکان و پاکانی که در مسیر آنها گام برداشتند همواره حق این امانت را ادا کرده و میکنند و در واقع همانها هدف آفرینش نوع انسانند.
از مجموع آیاتی که در بالا آمد اهمّیّت حفظ امانت (اعم از امانتهای الهی و انسانی) به خوبی روشن میشود، که اسلام تا چه حد به این امر حیاتی اهمیت داده و آن را نشانه عقل و ایمان و عدالت شمرده است.