پیشرفت سریع اسلام در قرنهای نخستین برای همه مورخان شرق و غرب مایه شگفتی است ولی اگر به علل و عوامل آن درست بیندیشیم به آسانی میتوان به رمز و راز آن پیشرفت سریع و برق آسایی پیبرد.
به یقین یکی از علل آن، پایبندی لشکر اسلام به پیمانهایشان بود، چیزی که قرآن مجید و پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بارها بر آن تکیه داشتند، این مسأله به قدری برای آنها اهمّیّت داشت که حاضر بودند بسیاری از پیروزیهای زودگذر را فدای آن کنند.
قانون مهم امان که در دستورات اسلامی آمده است براین معنا تأکید دارد که هر کدام از سربازان اسلام در هر رتبهای که باشند میتوانند به بعضی از افراد دشمن موقتاً امان دهند و تمام سربازان اسلام موظّفند که نسبت به آن همچون یک عهدنامه قطعی وفادار باشند.
نمونههای زیادی از آن را میتوان در تاریخ اسلام مشاهده کرد از جمله:
1- یاقوت حموی در معجمالبلدان درباره فتح شهر سُهریاج(334) داستان عجیبی نقل میکند که در زمان یکی از خلفای لشکری به آنجا اعزام شد یکی از بزرگان لشکر میگوید ما تصمیم گرفته بودیم یک روز شهر را فتح کنیم (چون عِدّه و عُدّه به اندازه کافی داشتیم) در ابتدا جنگی در میان اهل شهر و لشکریان اسلام در گرفت سپس لشکر برای تجدید قوا به پایگاه خود برگشتند تنها یکی از افراد جنگجو که از بردگان بود در اطراف شهر باقیمانده بود آنها از او امان خواستند او امان نامهای نوشت و به تیری بست و به سوی آنها پرتاب کرد هنگامی که لشکر اسلام برای ادامه نبرد به اطراف شهر بازگشت صحنه عجیبی را دیدند، و آن این که مشاهده کردند آنها درِ شهر را باز کردهاند و از در قلعه خارج شده و کاغذی به دست دارند که نشان میدهد امان نامهای است از سوی یکی از لشکریان اسلام و از آنها خواستند که امان نامه را معتبر بشمارند، لشکریان اسلام در کار خود حیران ماندند. به خلیفه وقت نامه نوشتند و کسب تکلیف کردند، او در جواب نوشت یک فرد مسلمان پیمانش همچون پیمان کل مسلمانان است باید آن را محترم بشمارید و به اهل شهر امان دهید! آنها چنین کردند (و اثر بسیار مطلوبی در جلب و جذب ساکنان شهر به سوی اسلام داشت).(335)
این داستان نشأت گرفته از حدیث معروف پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم در حجّةالوداع است که آن حضرت در سرزمین مِنی در برابر جمعیّت فرمود: المؤمنون اخوة تتکافأ دمائهم و هم ید علی من سواهم یسعی بذمّتهم أدناهم؛ افراد با ایمان با هم برادرند، خونهای آنها یکسان است و آنها در برابر دشمن متحدند و کمترین آنها میتواند تعهدی از سوی جمعیّت برعهده بگیرد.(336)
2- در تواریخ اسلام میخوانیم هنگامی که مسلمانان در عصر خلیفه دوّم، ساسانیان را شکست دادند و هرمزان بزرگ به وسیله لشکر ایران دستگیر شد، او را نزد عمر آوردند، خلیفه به او گفت شما بارها با ما پیمان بستید و پیمانشکنی کردید دلیلش چیست؟
هرمزان گفت: میترسم قبل از آنکه دلیلش را بگویم مرا به قتل برسانی! خلیفه گفت نترس!.
در این هنگام هرمزان تقاضای آب کرد و به زودی ظرف ساده و بیارزشی پُراز آب کرده برای او آوردند.
هرمزان گفت: اگر از تشنگی هم بمیرم هرگز در چنین ظرفی آب نخواهم خورد!
خلیفه گفت: ظرف آبی بیاورید که مورد قبولش باشد، ظرف را بدست او دادند و او به اطراف نگاه میکرد و آب مینوشید و میگفت میترسم در حالی که مشغول نوشیدن آب باشم کُشته شوم.
خلیفه گفت: نترس من به تو اطمینان میدهم تا ننوشی با تو کاری نداریم.
هرمزان ناگهان ظرف را واژگون کرد و آبها را بر روی زمین ریخت خلیفه که فکر میکرد آب بدون اختیار او ریخته شده است گفت آب دیگری برای او بیاورید و او را تشنه نکشید.
هرمزان گفت: من آب نمیخواهم منظورم این بود که امان از تو بگیرم. خلیفه گفت: من تو را به هر صورت خواهم کُشت.
ولی هرمزان جواب داد تو به من امان و اطمینان دادی.
خلیفه گفت: دروغ میگویی من به تو امان ندادم.
انس حاضر بود و گفت هرمزان راست میگوید تو به او امان دادهای مگر به او نگفتی من با تو کار ندارم تا آب را بنوشی؟!
خلیفه در کار خود فروماند و به هرمزان گفت تو مرا فریب دادی ولی من به خاطر این فریب خوردم که تو قبول اسلام کنی. هرمزان از مشاهده این صحنه (و پایبند بودن مسلمانان به عهد و پیمانشان نور ایمان در دلش درخشیدن گرفت و) مسلمان شد.(337)
جالب اینکه از روایات اسلامی استفاده میشود که حتّی شبهه عهد و امان نیز لازم الوفاء است. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: لو أن قوماً حاصروا مدینة فسألوهم الأمان فقالوا: لا، فظنّوا أنّهم قالوا: نعم فنزلوا الیهم کانوا آمنین؛ هرگاه گروهی در محاصره سپاهان اسلام باشند و تقاضای امان کنند ولی مسلمانان پاسخ منفی دهند امّا بگمان اینکه پاسخ مثبت بوده به سوی مسلمانان بیایند اینها در امانند.(338)
به این ترتیب نه تنها عهد و امان لازم الوفاء است احتمال آن نیز در بعضی موارد لازم الوفاء میباشد.