در نخستین آیه مسأله حُسن خُلق به عنوان یکی از ویژگیهای اخلاقی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و یکی از عوامل پیشرفت او در جامعه اسلامی ذکر شده است، میفرماید: به خاطر رحمت الهی در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی، و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند (فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک).(145)
بنابراین خُلق و خُوی نیکویی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم یک رحمت الهی درباره او و درباره تمام امّت بود. و به یقین این نرمش و مهربان و حُسن و مهربانی و حُسن و خُلق در هر کس باشد مایه رحمت و برکت است.
در تعبیر فوق به نقطه مقابل آن یعنی خشونت و کج خُلقی و نامهربانی نیز اشاره شده که اثر مستقیم آن، پراکندگی مردم از دور انسان است، و به تعبیر دیگر حُسن خُلق خمیر مایه پیوند جوامع انسانی است، و کج خُلقی عامل پراکندگی و نفرت.
در این که فظّ و غلیظ القلب هر دو به یک معنی و به معنی تأکید است یا دو معنی متفاوت را میرساند، مرحوم طبرسی در مجمعالبیان تعبیر جالب و جامعی دارد میگوید: بعضی گفتهاند جمع بین این دو وصف با این که هر دو از نظر معنی قریب الافق هستند به خاطر این است که فظّ معمولاً در مورد خشونت در سخن به کار میرود، غلیظالقلب در مورد خشونت در عمل که ناشی از سنگدلی است. بنابراین هر دو به معنی خشونت است، ولی یکی به معنی خشونت در سخن، و دیگری خشونت در برخورد عملی است.
در هر حال خداوند به پیامبرش نرمش و انعطاف و خوشرویی و خوشخویی داده بود به گونهای که در برابر افراد گنهکار، خشن و سنگدل، نرمش نشان میداد و به این وسیله خشنترین افراد را غالباً به سوی اسلام جلب و جذب میکرد.
و به دنبال آن یک سلسله دستورات عملی میدهد که خوشرویی و خوشخویی از صورت تظاهر بیرون آید و جنبههای عملی به خود بگیرد، میفرماید: آنها را عفو کن و برای آنان از خدا آمرزش بطلب، و در کارها با آنها مشورت کن، و هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش!) و بر خدا توکّلنما که خداوند متوکلان را دوست دارد. (فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الأمر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین).
و به این ترتیب جاذبه فوقالعادهای بر محور وجود پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم پیدا شد که دورترین افراد را به سوی خود جلب کرد.
سیاق آیات نشان میدهد که این آیه از آیات مربوط به جنگ اُحد است که دوست و دشمن سختترین فشارها را در طول این جنگ بر پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم وارد کرد، بدیهی است عفو و گذشت و استغفار و برخورد محبتآمیز در چنین شرایطی، نشانه قرار داشتن پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم در بالاترین سطح خوشخویی و محبت و مهربانی بود، و کمتر انسانی را میتوان یافت که در چنین شرایطی از کوره در نرود و تندخویی نکند.
دومین آیه نیز اشاره به حُسن خلق عجیب پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم است که از آن به اخلاق عظیم تعبیر شده میفرماید: و انّک لعلی خُلق عظیم.
خُلق (بر وزن افق) مفرد است، و با خلق (بر وزن قفل) یک معنی دارد، و به طوری که از مفردات راغب استفاده میشود با خَلق (بر وزن حَلق) ریشه مشترک دارد منتها خَلق به صفات ظاهری گفته میشود، و خُلق و خُلُق را به صفات درونی.
بعضی از ارباب لغت خُلق و خُلُق را به معنی دین و طبیعت و سجیّه تفسیر کردهاند و آن را صورت باطنی انسان میدانند.(146)
در هر حال توصیف پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به خلق عظیم، نشان میدهد که این ویژگی اخلاقی از والاترین صفات انبیاء است.
بعضی از مفسران خلق عظیم پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را به صبر در راه حق، وسعت بذل و بخشش، تدبیر امور، و رفق و مدارا و تحمّل سختیها در راه دعوت به سوی خدا و عفو و گذشت و جهاد در راه پروردگار و ترک حرص و حسد تفسیر کردهاند(147) و این نشان میدهد که خلق عظیم را منحصر به خوشخویی و نرمش و مدارا ندانستهاند بلکه آن را مجموعهای از صفات والای انسانی شمردهاند، و به تعبیر دیگر تقریباً همه اخلاق حسنه را در خلق عظیم به طور جمعی دیدهاند.
حدیثی که از امام صادق علیه السّلام در این زمینه نقل شده است نیز مؤیّد این معنی است میفرماید: انّ اللّه عزّوجلّ أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال انّک لعلی خُلق عظیم؛ خداوند پیامبرش را تربیت اخلاقی کرد، هنگامی که تربیت او کامل شد به او فرمود: انّک لعلی خُلق عظیم.(148)
و اگر در بعضی از روایات خلق عظیم به اسلام یا آداب قرآنی تفسیر شده به خاطر آن است که اسلام و قرآن دربردارنده مجموع فضایل اخلاقی است.
این در حالی است که در بعضی از روایات حُسن خُلق به خوشرویی، نرمش و خوبی گفتار تفسیر شده، از جمله در حدیثی که در نورالثقلین در ذیل همین آیه نقل شده میخوانیم: از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: حُسن خُلق چیست؟ فرمود: تلین جانبک و تطیّب کلامک و تلقی أخاک ببشر حَسن؛ حُسن خُلق آن است که رفتار خود را آمیخته با نرمش، و کلام خود را پاکیزه و محبتآمیز کنی، و با چهره گشاده برادر مسلمانت را ملاقاتنمایی.(149) و این دو با هم منافاتی ندارند.
آخرین نکتهای را که در زمینه این آیه شایسته دقت میدانیم این است که بعضی از مفسّران از تعبیر به علی در انّک لعلی خُلق عظیم با توجّه به این که علی معمولاً مفهوم سلطه دربردارد، چنین استفاده کردهاند که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم سلطه کاملی بر فضایل اخلاقی داشت، آن چنان که این فضایل جزیی از وجود او را تشکیل میداد، و بدون تکلّف آنها را ظاهر میساخت.(150)
در سومین آیه گفتاری از لقمان حکیم به فرزندش نقل شده که در آن بر چهار چیز تأکید نموده است: نخست این که میگوید با بیاعتنایی از مردم روی مگردان (ولا تصعّر خدّک للنّاس).
سپس میافزاید: و مغرورانه بر روی زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمیدارد. (ولا تمش فی الأرض مرحاً انّ اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور).
و در سومین و چهارمین جمله میگوید: در راه رفتن اعتدال را رعایت کن و از اوج صدای خود بکاه و فریاد نزن که زشتترین صداها صدای خران است (واقصده فی مشیک و اغضض من صوتک انّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر).
این دستور که غالباً در رابطه با برخورد با دیگران است بخش مهمی از حُسنخُلق را که آمیزهای از خوشرویی و تواضع و نرمش در سخن و رفتار را منعکس میکند، و خداوند سخن این مرد حکیم را چنان باارزش دانسته که در لابلای کلمات خود آن را بیان فرموده است.
تُصَعّر از ماده صعر (بر وزن خطر) در اصل نوعی بیماری است که به شتر دست میدهد و گردن خود را کج میکند، سپس به هرگونه روی گردانی اطلاق شده است، این تعبیر ممکن است بیانگر این معنی باشد که بدخُلقی یک نوع بیماری و شبیه کارهای حیوانی است. و جالب این که نهی از این کار تنها در مورد مؤمنان نیست بلکه در مورد همه انسانها است، میفرماید: ولا تُصَعّر خَدّک للنّاس و به هر حال قرارگرفتن این صفت رذیله در کنار تکبر و افراط کاری در راه رفتن و صدا نشان میدهد که همه از صفات رذیلهای است که باعث تنفّر مردم میشود.
در روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که در تفسیر جمله ولا تُصَعّر خَدّک للنّاس) فرمود: مفهومش آن است که صورتت را از مردم برمگردان و از کسی که با تو سخن میگوید به عنوان توهین و بیاعتنایی صورت بر متاب.(151)
در چهارمین آیه مورد بحث خداوند بنیاسرائیل را به عنوان اخذ یک پیمان الهی مخاطب ساخته و بعد از تأکید بر توحید خالص و احسان به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان میفرماید: به مردم نیک بگویید، و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید (وقولوا للنّاس حُسناً و أقیموا الصّلوة و آتوالزّکوة) قرارگرفتن جمله وقولوا للنّاس حُسناً در میان پیمانهای مربوط به توحید و نیکوکاری و برپاداشتن نماز و دادن زکات، بیانگر اهمّیّت حسن برخورد، نسبت به مردم است، و به این ترتیب خوشخویی و برخورد خوب با توده مردم در ردیف مهمترین و اساسیترین دستورات اسلام قرار دارد.
در واقع چون مال انسان محدود است و نمیتواند همه دوستان و نیازمندان را با آن بینیاز کند، دستور به بذل حسن خلق داده، همان سرمایهای که فناناپذیر است، همانگونه که در حدیث معروف از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم میخوانیم: انّکم لاتسعون الناس بأموالکم ولکن یسعهم منکم بسط الوجه و حُسن الخُلق؛ شما نمیتوانید همه مردم را با اموال خود راضی کنید، ولی خوشرویی و حسن خلق از سوی شما همه را شامل میشود و خشنود میسازد.(152)
در حدیثی از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرموده: قولوا للناس أحسن ماتحبّون أن یقال لکم؛ به مردم بهترین سخنانی بگویید که دوست دارید به شما گفته شود.(153)
درست است که مخاطبین این آیه بنیاسرائیل هستند، ولی هدف قرآن از ذکر آن بیان یک اصل کلّی برای همه است.
پنجمین آیه نشان میدهد که مسأله خوشرویی و برخورد خوب با افراد حتی دشمنان را نیز شامل میشود، مخصوصاً در مقام دعوت آنها به سوی حق، از همینرو هنگامی که موسی علیه السّلام مأمور شد پیام الهی را به فرعون طغیانگر که بنیاسرائیل را به بردگی کشیده بود برساند، با این خطاب مخاطب شد: تو و برادرت هارون به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است، امّا به نرمی با او سخن بگویید شاید متذکّر شود یا (از خدا) بترسد (اذهبا الی فرعون انّه طغی - فقولا له قولاً لیّناً - لعلّه یتذکّر أو یخشی).
این تعبیر نشان میدهد که اگر امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به سوی حق با نرمش و برخورد محبتآمیز همراه باشد، امید این میرود که حتی در سنگدلترین افراد اثر بگذارد.
در این که میان یتذکّر أو یخشی چه تفاوتی است؟ میتوان گفت منظور این است که اگر شما با سخنان نرم و ملایم با او روبرو شوید و در عین حال مطالب لازم را با صراحت و قاطعیت بیان کنید احتمال این است که دلائل منطقی را پذیرا شود، و از اعماق جان ایمان بیاورد. و اگر ایمان نیاورد ممکن است لااقل از ترس مجازات الهی دست از مخالفت و کارشکنی در طریق ایمان دیگران بردارد.
فخررازی میگوید: ما نمیدانیم چرا خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد با این که میدانست او هرگز ایمان نمیآورد. سپس میگوید: در اینگونه موارد جز این که ما تسلیم در مقابل آیات قرآن باشیم و لب به اعتراض نگشاییم راه دیگری در پیش نیست.(154)
ولی پاسخ این سؤال روشن است و نمیبایست بر شخصی مثل فخررازی مخفی بماند، زیرا کار خداوند اتمام حجت است، یعنی حتّی نسبت به کسانی که یقیناً ایمان نمیآورند اتمام حجت میکند، مبادا به هنگام مجازات لب به اعتراض بگشایند که اگر رسولان الهی به سراغ ما میآمدند به یقین ایمان میآوردیم. همانگونه که در آیه 165 سوره نساء میفرماید: رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للناس علی اللّه حجّة بعد الرّسل؛ پیامبرانی که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند (و بر همه اتمام حجت شود).
و این که میفرماید: شاید او متذکر شود، یا از خدا بترسد، به این معنی است که طبیعت تبلیغ آمیخته با نرمش و خوشخویی، رسیدن به چنین نتیجهای است، هر چند ممکن است این طبیعت در پارهای از افراد با موانع سختی برخورد کند، و به تعبیر دیگر، تبلیغ توأم با خوشرویی جنبه مقتضی دارد نه علّت تامّه.
بدیهی است مخاطبان آیه گرچه موسی و برادرش هارون است ولی مفهوم آیه شامل تمام مبلغان دین و آمران به معروف و ناهیان از منکر میشود، و آنقدر که انسان، با ادب و متانت و نرمی میتواند هدایت کند، با خشونت و درشتی نمیتواند هادی باشد، و این معنی بارها و بارها تجربه شده است.
در ششمین و آخرین آیه مورد بحث سخن از نرمش و مدارا حتی با دشمنان سرسخت است، و بیان تأثیر شگرفی که این کار دارد میفرماید: بدی را با نیکی دفع کن تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمی شوند. (ادفع بالّتی هی أحسن فاذا الّذی بینک و بینه عداوة کانّه ولیّ حمیم).
البته دفع سیئات با حسنات، طرق و مصادیق مختلفی دارد که یکی از آنها نرمی و مدارا و خوشرویی و ادب در برابر دشمنان لجوج و سرسخت است که در بسیاری از اوقات آنها را به کلی منقلب میکند، و دشمنان سرسخت را به دوستان مهربان تبدیل مینماید.
جالب این که در آیه بعد از آن میفرماید: این کار از هر کس ساخته نسیت؛ تنها کسانی که دارای صبر و استقامتند توفیق چنین برخوردی را با دشمنان پیدا میکنند، و تنها کسانی که بهره عظیمی از ایمان و تقوا دارند به آن نائل میشوند (و ما یلقّاها الّا الّذین صبروا و ما یلقّاها الّا ذو حظّ عظیم).
البته رسیدن به این مرحله از حسن خلق که انسان بدیها را به نیکی پاسخ گوید کار هر کس نیست زیرا احتیاج به سلطه کامل بر نفس دارد و تنها کسانی که خودسازی کردهاند و از سعه صدر کافی برخوردارند و انتقامجویی را از وجود خود ریشهکن ساختهاند توان بر چنین کاری دارند.
از مجموع آیات بالا به این نتیجه میرسیم که قرآن منادی حسن خلق و نرمش و محبت و ملاطفت است، و پیشوایان اسلام مخصوصاً پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم نمونه کاملی از آن بوده است، به گونهای که میتوان یکی از معجزات پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را معجزه اخلاقی او شمرد.