در هر یک از آیاتی که در بالا آمد اشاره خاص و ویژهای به اهمّیّت مسأله اجتماع و توجّه به وحدت و اتحاد شده است، در نخستین آیه بعد از آنکه دعوت به اعتصام به حبل اللّه و عدم تفرقه شده است میفرماید: و همگی به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت) چنگ بزنید، و پراکنده نشوید و به یاد بیاورید نعمت (بزرگ) خدا را بر خود که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر هم شدید (و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرّقوا و اذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم أعداء فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخواناً).
در این منظور از حبل اللّه در آیه فوق چیست؟ مفسّران تفسیرهای گوناگونی دارند، در بعضی از روایات آمده است که منظور از حبلاللّه قرآن مجید است که همه باید به عنوان نقطه وحدت به آن چنگ زنند، و در بعضی از روایات آمده منظور خاندان پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم است، و معلوم است که همه اینها به یک حقیقت باز میگردد، حبل اللّه همان ارتباط با خدا است که از طریق قرآن و پیغمبر و آلش حاصل میشود.
درست است که این آیه سخن از دوستی مسلمین با یکدیگر و ترک دشمنیها میگوید، ولی مسلّم است در صورتی که انسان در انزوا به سر برد، دوستی و اتحاد و اعتصام همه گروهها به حبل اللّه مفهومی نخواهد داشت، و جالب این که قرآن در آیه فوق، عداوت را یک سنّت عصر جاهلی میشمرد، و دوستی و محبّت را از ویژگیهای اسلام و میفرماید: در گذشته دشمن بودید و امروز برادر یکدیگرید. و در ذیل آیه تأکید بیشتری بر این معنی میفرماید؛ در گذشته شما بر لب حفرهای از آتش بودید و خداوند شما را از آنجا برگرفت و نجات داد، این گونه خداوند آیات خود را بر شما آشکار میسازد تا هدایت شوید. (و کنتم علی شفا حفرة من النّار فأنقذکم منها).
این نکته نیز شایان دقّت است که اسلام رابطه مسلمین را با یکدیگر رابطه دوستی نمیشمرد بلکه آن را رابطه برادری که نزدیکترین رابطه عاطفی دو انسان به یکدیگر بر اساس مساوات و برابری است میداند.
بدیهی است برادران پُرمحبّت و پُرمحبّت و پُرجوش هرگز نمیتوانند دور از یکدیگر و بیخبر از هم زندگی کنند، حتماً با این پیوند عاطفی نزدیک در کنار هم خواهند بود.
نکته مهم دیگر این که هرگز مسائل مادّی نمیتواند رمز وحدت و سبب ارتباط محکم اجتماعی باشد، چرا که امور مادّی همیشه منشأ تنازع و اختلاف است، تقاضاهای مردم نامحدود، و امور مادّی محدود است. و همه اختلافات از آن برمیخیزد، ولی حبل اللّه و رابطه با خدا که یک امر معنوی روحانی است، میتواند بهترین رابطه عاطفی را میان انسانها از هر قوم و نژاد و زبان و گروه اجتماعی برقرار سازد.
در دوّمین آیه، سخن از سرنوشت دردناک کسانی میگوید که از جامعه مؤمنین و مسلمین جدا میشود و راه مستقل برای خود برمیگزیند، میگوید: کسی که بعد از آشکار شدن حق به مخالفت با پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم برخیزد، و از طریقی جز طریق مؤمنان پیروی کند ما او را به همان راه که میرود میبریم (و در گمراهیش سرگردان میسازیم) و در دوزخ داخل میکنیم و جایگاه بدی دارد (و من یشاقق الرّسول من بعد ما تبیّن له الهدی و یتّبع غیر سبیل المؤمنین نولّه ما تولیّ و نصله جهنّم و سائت مصیراً).
این آیه به روشنی به مسلمانان دستور میدهد که از جامعه اسلامی جدا نشوند، و همگی با هم طریق هدایت را در پیش گیرند.
البتّه با توجّه به جمله من یشاقق الرسول... و تعبیر به سبیل المؤمنین روشن میشود که منظور از هماهنگی با جامعه اسلامی هماهنگی با جامعهای است که در طریق پیروزی از پیغمبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم گام بردارد، و ایمان و اطاعت خدا، اساس و پایه آن میباشد، و هر گونه همرنگ شدن با هر جامعهای منظور نیست.
بیشک پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم همواره در جماعت بود، در پنج وقت با مسلمین نماز میگذارد، روز جمعه نماز باشکوهتری داشت و در حج در اجتماع عظیمتری همه مسلمانان را به اجتماع در گرد این برنامهها فرامیخواند و به یقین گوشهگیران عزلت طلب، مخالفان این برنامه، و جدای از جماعت مؤمنانند، و مشمول آیه فوق خواهند بود.
جمعی از علمای اهلسنّت به این آیه برای حجیّت اجماع استدلال کردهاند، ما نیز میگوییم مانعی ندارد که این دلیل بر حجیّت اجماع مسلمین باشد ولی اجماعی که امام معصوم علیه السّلام نیز در آن حضور داشته باشد و به تعبیر مصطلح اصولی اجماع دخولی یا اجماع کشفی باشد حجّت است.
در سوّمین آیه، یکی از نعمتهای بزرگ خداوند بر پیامبرش را این میشمرد که مؤمنان را گرد او جمع کرد، و در میان دلهای آنها الفت برقرار ساخت، کاری که از طرق عادی در آن شرایط غیرممکن بود میفرماید او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد، و میان دلهای آنها الفت برقرار ساخت، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنها الفت دهی، نمیتوانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است. (هو الذّی أیّدک بنصره و بالمؤمنین - و ألّف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ما ألّفت بین قلوبهم و لکنّ اللّه ألّف بینهم انّه عزیز حکیم).
اگر اسلام برای انزوا و گوشهگیری و عزلت ارزشی قائل بود، هرگز تألیف بین قلوب مؤمنین و پیوند آنها را به یکدیگر به عنوان معجزه بزرگ برای پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بیان نمیکرد.
این تعبیر نشان میدهد که نه تنها زندگی در دل اجتماع مطلوب است، بلکه باید چنان پیوندی در دلها ایجاد شود که آنها را یکپارچه کند.
بدیهی است که هرگز نمیتوان گفت این مربوط به زمان پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و عصر آن حضرت بوده، چرا که در هر زمان مدافعان حق باید گرد محوری جمع شوند، و با تألیف قلوب، جمعیتی قوی و نیرومند بسازند، و از حق و امام زمان و پیشوای خود دفاع کنند.
قابل توجه اینکه خداوند در اینجا تألیف قلوب را به خودش نسبت میدهد و میگوید: خدا در دلهای شما الفت ایجاد کرد، همانطور که در آیه 103 آل عمران نیز به خود نسبت داده، با این که میدانیم پیغمبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم دست به چنین کاری زده، این برای آن است که نشان میدهد که این یک معجزه الهی بود که خدا در اختیار پیامبرش قرار داد، وگرنه آن قدر کینهها و عداوتهای نو و کهنه در میان مردم متعّب و لجوج و نادان و بیسواد عصر جاهلی بود، که هیچ قدرتی نمیتوانست آنها را برطرف سازد. حتی اگر تمام ثروتهای زمین را در این راه هزینه میکردند، ولی تعلیمات اسلام و اخلاق پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و امدادهای الهی کار خود را کرد، و غیرممکن را ممکن ساخت، و معجزهای عظیم که از مهمترین معجزات پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم است به وقوع پیوست، و الفت که در لغت به معنی اجتماع توأم با انسجام و اُنس و التیام است، و در میان آن دلهای پراکنده و مملو از بغض و کینه ایجاد شده و کینههای دیرینه را از دلها شست.
در چهارمین آیه، سخن از وحدت صفوف مسلمین است، چیزی که هرگز در انزوا و عزلت یافت نمیشود، میفرماید: خداوند کسانی را دوست میدارد، که در راه او پیکار میکنند، همچون سدّی فولادین بنایی آهنین (انّ اللّه یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کأنّهم بنیان مرصوص).
بنیان به معنی هرگونه بنا است، هم سد را شامل میشود، و هم بناهای دیگر، و مرصوص از ماده رصاص به معنی سرب گرفته شده، و از آنجا که در زمانهای گذشته، گاهی برای محکم شدن بنا و یکپارچگی دیوارها، سرب را آب میکردند، و در لابلای قطعات سنگ و مانند آن میریختند که تمام فاصلهها را پر کند، و مصالح بنا را به هم پیوند دهد، لذا به هر بنای محکمی مرصوص میگفتند که اشاره به استحکام و یکپارچگی آن بود.
درست است که آیه درباره پیکار نظامی و جهاد فی سبیل اللّه است، ولی روشن است که همین در سایر مجاهدتهای اجتماعی در زمینه سیاست و فرهنگ و اقتصاد، جاری است، و در آنجا نیز یکپارچگی و اتحاد و انسجام دلها لازم است. چیزی که در میان گوشهگیران انزوا طلب اصلاً وجود ندارد، چرا که آنها همانند قطعات سنگ یا آجرهایی هستند که بدون هیچ انسجام و به هم پیوستگی هر کدام در گوشهای افتادهاند، نه دفاعی در برابر دشمن از آنها سرمیزند، و نه پیکاری برای حل مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه.
در پنجمین و آخرین آیه مورد بحث، اشاره به مسأله رهبانیت و برنامه ترک دنیا و دیرنشینی گروهی از مسیحیان کرده و از آن به عنوان یک بدعت نکوهش میکند، کاری که هرگز به آنها دستور داده نشده بود، میفرماید: آنها رهبانیتی را بدعت گذارده بودند که ما بر آنها مقرّر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند، لذا به آنهایی از این گروه ایمان آوردند پاداش دادیم، و بسیاری از آنان فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار (و رهبانیّة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الّا ابتغاء رضوان اللّه فما رعوها حقّ رعایتها فآتینا الّذین آمنوا منهم أجرهم و کثیراً منهم فاسقون).
میدانیم امروز گروهی از مسیحیان تارک دنیا اعم از زن و مرد داریم که به دیرها پناه میبرند، و همه به صورت مجرد زندگی میکنند و به اصطلاح به تمام مذاهب دنیا پشت پا میزنند و به اصطلاح مشغول عبادت میشوند و دیرها مراکزی هستند که برای این گونه افراد بناشده است.
این موضوع مربوط به امروز نیست، بلکه از بدعتهایی است که از قرن سوّم میلادی هنگام ظهور امپراطوری رومی دیسیوس و مبارزه شدید او با پیروان مسیح علیه السّلام پیدا شد، آنها بر اثر شکست از این امپراطور خونخوار به کوهها و بیابانها پناه بردند، و بذر رهبانیت در میان آنها پاشیده شد.(629)
بنابراین، این گونه رهبانیت که با روح تعلیمات انبیاء هرگز سازگار نیست در قرون اوّلیه مسیحیت نیز نبود بلکه بدعتی بود که بعداً به وسیله افراد نادان منحرف گذارده شد و تا به امروز نیز ادامه دارد که گروهی هم زندگی اجتماعی را ترک میکنند و هم ازدواج و هم سایر فعالیّتها را، و توسط اصطلاح بانیان خیرخواه، هزینه آنها پرداخته میشود.
حال در این دیرها چه میگذرد، و بر اثر انحراف از اصول فطری انسانی چه مفاسد عجیبی روی مینهد، داستان بسیار مفصّل و غمانگیزی دارد تا آنجا که یکی نویسندگان مسیحی به بعضی از دیرها اشاره کرده و آن را کانون از فحشاء میشمرد.
و اصولاً این زندگی غیر طبیعی بر روح و فکر آنها اثرات منفی گذارده و سبب اختلالات روانی گوناگون میشود.
اسلام آمد و خط بطلانی بر این گونه کارها کشید، و مردم را دعوت به زندگی اجتماعی توأم با پارسایی نمود.
توجّه به این نکته لازم است که رهبانیت در اصل از ماده رَهبِه (بر وزن ضربه) به معنی ترس و خوف است و منظور در اینجا خوف از خدا است، و به گفته راغب در کتاب مفردات، ترسی است که آمیخته با پرهیز و اضطراب باشد، سپس این واژه به کار گروهی از مسیحیان یا غیر آنها که انزواطلبی را پیش گرفته و به گمان خود به عبادت پروردگار میپرداختند اطلاق شده است، از جمله بدعتهای زشت مسیحیان در مورد رهبانیت، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا بود و پشت پا زدن به همه وظائف اجتماعی و انتخاب صومعه و دیرهای دور افتاده را برای برنامههای عبادی بدعتآمیز.
از آیه بالا استفاده میشود رهبانیت به دو گونه است: مطلوب و نامطلوب.
به یقین رهبانیت نامطلوب همان چیزی است که در بالا اشاره شد، و رهبانیت مطلوب همان ساده زیستی و حذف تجمّلات از زندگی، و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است که توأم با زندگی اجتماعی و جهاد و پیکار در مسیر حرکت جامعه به پیش، در تمام زمینههای معنوی و مادّی معقول است.
به تعبیر دیگر آیه فوق میگوید: نوعی رهبانیت در آیین مسیح علیه السّلام از سوی خدا نازل شده بود که زهد حضرت مسیح علیه السّلام نمونهای از آن بود، ولی مسیحیان (در قرون بعد) نوع دیگر از رهبانیت را بدعتگذاری کردند که هرگز در آیین مسیح علیه السّلام نبود، و آن انزوای اجتماعی و بیگانگی از زندگی دنیا و ترک ازدواج و گوشهگیری بود.
ممکن است گفته شود حضرت مسیح علیه السّلام هم در عمر خود ازدواج نکرد، ولی نباید فراموش نمود که حضرت مسیح علیه السّلام عمری کوتاه داشت، و حدود سی سال در میان مردم روی زمین زندگی نمود، و در این مدّت مشغول به تبلیغ آیین حق، و پیوسته از نقطهای به نقطه دیگر میرفت و مجالی برای ازدواج نیافت.
به هر حال اسلام رهبانیّت بدعتگذاری شده مسیحیان را به شدّت محکوم کرد و حدیث معروف لا رهبانیّة فی الاسلام؛ در اسلام رهبانیّت وجود ندارد در منابع مختلف آمد است.
سخن درباره رهبانیّت و تاریخچه و ابعاد و نتایج آن بسیار است، برای آگاهی بیشتر میتوانید به تفسیر نمونه ذیل آیه فوق مراجعه فرمایید(630) و در بحثهای آینده نیز اشارات دیگری به این مطلب خواهیم داشت.