به بهانه این ایام مبارک، چه خوب است بکوشیم درباره بعضی از معارف اهل بیت (علیهم السلام) بحث و گفت و گو کنیم و از خدا بخواهیم که در پرتو انوار اهل بیت (علیهم السلام)، معرفت و محبت ما را به خود و اولیای خودش افزونتر کند. روابط ما با اهل بیت (علیهم السلام) با مفاهیمی از قبیل امامت، ولایت، مودت، محبت، تشیع و مفاهیمی از این قبیل مطرح میشود.
الحمد لله ما مشمول بزرگترین نعمتهای خدا، یعنی ولایت اهل بیت (علیهم السلام) هستیم؛ در قلب به آنها عشق میورزیم، و مودت و محبت خود را به اهل بیت (علیهم السلام) در عمل ظاهر کنیم. همه اینها درست است؛ اما این ارتباطات چگونه باید تقویت شود، و تقویت این ارتباط مقدس چه تأثیری بر سعادت ما مینهد و چه جایگاهی در مجموعه معارف اسلامی دارد؟ میدانیم معارفی که خدای متعالی به وسیله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرموده، مجموعه هماهنگ، منسجم و متناسبی است که هر کس بیشتر با این معارف آشنا باشد، ارتباط و انسجام و هماهنگی آنها را بهتر درک میکند. جایگاه ولایت اهل بیت (علیهم السلام) میان مجموعه معارف اسلامی کجا است؟ چطور است که انسان اگر این ولایت را داشته باشد، به کمال و مقامهای عالی میرسد و اگر نداشته باشد، از کمالات و مقامها محروم میشود. ولایت در حرکت تکاملی انسان، دارای چه جایگاه و نقشی است؟
روایات عجیبی درباره ولایت اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است؛ روایاتی فراوان در ستایش کسانی که دارای این ولایت هستند و نیز روایاتی کوبنده در سرزنش کسانی که از این نعمت محرومند. همه ما کم و بیش این روایات را شنیدهایم و به آنها معتقدیم؛ اما امروز زمانهای است که باید درباره معارف و اعتقادات بیشتر حساس باشیم. شاید در همین زمان نیز قشرهایی از مردم هستند که با شنیدن یا خواندن چند روایت در فضایل اهل بیت (علیهم السلام) عقیدهشان محفوظ میماند؛ بارشان را میبندند و از گمراهی نجات مییابند. گاهی با یک روایت که گویندهای روی منبر بخواند، دلهایی پاک به عالم بالا پرواز میکنند و چنان ارتباط معنوی مییابند که ما از آن محرومیم؛ ولی به هر حال، برای نسل معاصر و آینده جامعه، به ویژه روشنفکران و تحصیل کردههای دانشگاهی باید کوشید تا این مسائل مستدلتر، قابل فهمتر و عقلانیتر مطرح شود.
امروز زمانهای است که گرایش فکری روشنفکران و تحصیل کردههای دنیا به این سمت حرکت میکند که جز ماده و مادیات چیزی را نپذیرند. اگر گاهی نیز از دین و معرفت و ایمان به عالم غیب و ملکوت صحبت میشود، آن را تعبیرهای شاعرانهای تلقی و گاهی نیز تصریح میکنند که زبان دین، زبان شعری و زبان اسطوره است و آن چه واقعیت دارد، همین عالم مادی است. کسانی که دین را این گونه تلقی میکنند، وقتی از مقامهای اولیای خدا، کرامتها، فضایل و ارتباطشان با ملکوت عالم و ملائکه صحبت میشود، آن را غیر واقعی و فقط حالت خاص شاعرانه میدانند، همانند شاعری که در حالتی رویایی قرار میگیرد و در وصف کره ماه با آن که کرهای سنگی و سیاه است و هیچ ارزش و جمالی ندارد، شعرها میسراید و زیباییها میشمارد. مادیگرایی، گرایشی همگانی است که روز به روز در دنیا فراگیرتر نیز میشود: و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر؛(72) اینان میگویند: چیزی جز همین زندگی دنیایی ما در کار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی دیگر جای آنها را میگیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را نابود نمیکند. امروزه این عقیده باطل، به گرایشی علمی و فلسفی تبدیل شده است.
در سوی دیگر، درون جامعه مسلمان اهل ولایت، ساده اندیشانی پیدا میشوند که حتی برای روایات غیر معتبر و بدون سند نیز توجیههایی درست میکنند و به چیزهایی معتقد میشوند که هرگز قابل توجیه و تبیین نیست. طبیعی است که اگر پای بحث و مناقشهای به میان آید، شکست میخورند. ما معتقدیم که باید حقایق دینی را بر پایههایی محکم استوار کنیم و بکوشیم از خود آیات و روایات نکتههایی استنباط کنیم که این معارف را مستدلتر و محکمتر سازد. طوری نباشد که وقتی از ما دلیل مطالبه کنند، در مرحله آخر، به روایت غیر معتبری برسیم که گویندهای، از کتابی مجهول نقل کرده است. چنین امری برای آینده خطرناک است؛ البته ممکن است آن مطلب فی حد نفسه مطلب درستی باشد؛ اما صفت هر چیز دلیل اعتبارش نیست. مبنای اعتقادات ما نباید روایات مجهول، ضعیف و از کتابهای ناشناخته باشد. باید در مطالب دقت کنیم و استدلالهایی محکم برای عقایدمان بیابیم.