امام جواد (علیه السلام) روایتی بسیار شریف، پرمغز و پرمحتوا دارد که قابل تامل است:
أوحی الله الی بعض الأنبیاء: اما زهدک فی الدنیا فتعجلک الراحه، و اما انقطاعک الی فتعززک، و لکن هل عادیت لی عدوا أو والیت لی ولیا.(80)
پیامبری از پیامبران خدا توجه یافت که خدا نعمت بزرگی را به من عطا کرده که در دنیا زهد دارم و عشق به دنیا را از دل من برداشته است. بالاتر از آن، حالت انقطاع الی الله به من داده است که چه مفهوم بسیار والا، پرمعنا و پرمحتوایی است. انقطاع الی الله، یعنی به هیچ چیز جز خدا امید نداشته باشی. سر و کارت فقط با خدا باشد. از همه چیز بریده و فقط به او پیوسته باشی. خیلی نعمت بزرگی است. وقتی کسی توجه یابد که خدا نعمتی به این عظمت به او داده، لازمهاش این است که به ذهن او خطور کند به چه کسی چنین نعمتی داده شده است. چه نعمتی از این بالاتر؟ نه دلبستگی به دنیا و نه امید به کسی غیر از خدا دارد. هیچ انسی با کسی جز خدا ندارد. خدا میخواهد دست پیامبرش را بگیرد و باز هم او را بالاتر بیاورد؛ از این رو میفرماید: اما زهدک فی الدنیا فتعجلک الراحة.
این بیرغبتی که به دنیاداری و دنبال مال و مکنت دنیا نمیروی، باعث میشود که آسوده و راحت باشی؛ چون انسان هر قدر بیشتر به دنیا دل ببندد، گرفتاری و غصهاش بیشتر میشود. درست است که زهد، صفت بسیار خوبی است؛ اما احتمال دارد که فقط برای خدا نباشد؛ چرا که زهد پاداش دنیایی، یعنی راحتی و آسودگی دنیایی را در پی دارد.
انقطاع الی الله چه؟ کسی که هیچ توجهی جز به خدا ندارد؛ به هیچ کس امیدی نمیبندد؛ در خانه هیچ کس نمیرود، و توجه و سر و کارش فقط با خدا است، چه؟ اما انقطاعک الی فتعززک بی؛ این انقطاع تو سبب میشود که با من عزت بیابی؛ چون آدمی در خانه هر کس برود، به هر اندازهای که ته دلش به دیگری امیدی داشته باشد، همان اندازه ذلیلش میشود. انسان هر قدر از دیگران مستغنیتر باشد و به کسی امیدی نداشته باشد، عزیزتر میشود. اگر کسی هیچ اعتنایی به دیگران نداشته باشد که به او کمک کنند یا نکنند؛ چیزی به او بدهند یا ندهند؛ احترامش کنند یا نکنند. به همان اندازه عزتش بیشتر میشود؛ چون نیازی ندارد. چه لذتی بالاتر از بینیازی از همه خلق خدا؟ پس انقطاع الی الله هم اثری دنیایی برای خودت دارد. تو چیزی بالاتر باید داشته باشی: و لکن هل عادیت لی عدواً أو والیت لی ولیا؛ آیا فقط به سبب من با کسی ارتباط برقرار کردهای؟ کسی را فقط برای آن که بنده من است، دوست داشتهای؟ آیا با کسی فقط به این جهت این که با من دشمن است، دشمنی کردهای؟ این، از زهد و انقطاع الی الله هم بالاتر است.
شاید آن پیامبر خدا، مقام تولا و تبرا را نیز دارا بوده است؛ اما خداوند میخواسته به او توجه دهد که تولا و تبرای خالصانه از زهد و انقطاع نیز مهمتر است. به طور طبیعی، هر فردی، شخصی را دوست میدارد؛ اما أو والیت لی ولیی؛ آیا یکی از اولیای خدا را دوست داشتهای یا نه؟ البته ممکن است کسی اولیای خدا را دوست بدارد؛ اما به سبب منافعی که برای خودش دارد؛ به طور مثال برای این که در قیامت او را شفاعت کنند. در این صورت، ولی خدا را برای خودش دوست داشته است. نمیگوید: أو والیت لی ولیی؛ بلکه میفرماید: هل عادیت لی عدواً أو والیت لی ولیاً چنین رابطه خالصانهای، رابطه ولایت است. چیزی که نزد خدا ارزش دارد، این است که علی (علیه السلام) را از آن رو که دوست خدا است، دوست بداریم و با دشمنان علی (علیه السلام) بدان جهت که دشمنان خدا هستند، دشمنی بورزیم؛ وگرنه چه کسی است که علی (علیه السلام) را دوست نداشته باشد. کافران هم اگر علی (علیه السلام) را شناخته باشند، او را دوست میدارند و به او عشق میورزند؛ همان طور که به هر کمال و جمالی عشق میورزند، مگر آن که علی (علیه السلام) را نشناخته باشند. کدام انسان پاک فطرتی است که علی (علیه السلام) را دوست نداشته باشد؟ مهم این است که بکوشیم ارتباط ما با اولیای خدا، به ویژه با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شعاعی از ولایت الله باشد. به این جهت است که خطاب به امامان (علیهم السلام) میگوییم:
من والاکم فقد والی الله و من عاداکم فقد عاد الله؛(81)
هر که ولایت شما را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است، و هر که با شما دشمنی ورزد، با خدا دشمنی ورزیده است.
شعاع ولایت اولیای خدا به دوستانشان نیز سرایت میکند. محبان امام زمان (علیه السلام) را نیز از آن جهت دوست بداریم و تکریم کنیم که دوستدار امام زمانند.