در این که برای تربیت درست، چند عنصر اصلی باید رعایت شود، بحثهای فراوانی انجام شده که عمده آن به فلسفه تعلیم و تربیت مربوط میشود؛ اما آن چه همه عالمان تعلیم و تربیت در آن اتفاق دارند، این است که یکی از بهترین راه کارهای تربیت، ارائه الگوی درست است؛ البته چون سر و کار مربی با انسان آگاه است، باید مطالبی به او بگوید تا شناخت یابد. ارائه شناخت که نقطه اشتراک تعلیم و تربیت است. بر مربی لازم است چیزهایی را به متربی بیاموزد و این آموختن، نوعی تعلیم، و مربی در اینجا معلم است؛ ولی افزون بر این، کارهای دیگری نیز انجام میدهد که آنها وظیفه معلم نیست. موعظه، نصیحت و یادآوری، وظیفه معلم نیست. معلم درسش را میآموزد تا شاگرد یاد بگیرد؛ اما این که در هر موردی شاگرد را توجه بدهد که این جا، جای اجرای فلان مطلب است؛ لغزش گاهها را هشدار دهد؛ نصیحت و موعظه کند و پند و اندرز بدهد، اینها از جمله شؤون مربی است و از وظایف معلم شمرده نمیشود. البته اگر خود معلم بتواند نقش مربی را هم ایفا کند، خیلی مطلوبتر است.
مربی مطلوب آن است که خودش فرد نمونه و الگو باشد و آنچه را میخواهد در مربی محقق سازد، خودش به نیکوترین صورت دارا باشد و افزون بر خودش، مربیان و الگوهایی را معرفی کند که رفتار آنها برای متربی سرمشق باشد.
خیلی چیزها است که آدم درسش را میخواند در کتاب بحث میکند و سر امتحان هم نمره میآورد؛ موقع عمل فراموش میکند یا نمیداند چگونه باید آموختههای خود را محقق سازد. بعضی از دانستنیهای انسان، صرفا مفاهیمی ذهنی هستند که آدم باید در ذهن خود آنها را درک کند و بکوشد آنها را فراموش نکند؛ ولی بعضی از آموختهها به عمل مربوط میشود و به مهارت تمرین عملی نیاز دارد.
آنهایی که میخواهند راننده بشوند، هر اندازه قواعد راهنمایی و رانندگی را بخوانند، تا زمانی که پشت ماشین ننشینند و تمرین رانندگی نکنند، راننده نمیشوند. صرف دانستنیها کافی نیست؛ بلکه باید در عمل تمرین کنند. مهارت علمی، بر خلاف دانستنیهای ذهنی، به تمرین عملی هم نیاز دارد. یکی از کارهای مربی این است که زمینههایی را فراهم آورد تا متربی بتواند در عمل، تمرین و تجربه کند و دانسته هایش را در زمان مناسب محقق سازد. دانستنیها اغلب قواعدی کلی هستند، اما مربی باید آها را به صورت دستورالعملهای جزئی در آورد و در عمل نشان دهد که امروز باید چه کار کنی و آن را به چه نحوی انجام دهی.
اینها ویژگیهای تربیت، و عامل امتیاز تربیت بر تعلیم است. در عرصه تربیت، نقش الگو از همه چیز در زندگی مؤثرتر است. این که معروف است عالمان اخلاق سفارش میکنند برای خود، استاد اخلاق برگزینید، فقط برای این نیست که شاگرد، دستورالعملی را از استاد تلقی کند؛ بلکه معاشرت با استاد، اهمیت بیشتری دارد تا متربی رفتار عملی استاد را ببیند و بتواند از آن الگو، و در عمل سرمشق بگیرد و از آن استفاده کند. حال اگر این الگو، نقطه ضعفها و خطاهایی داشته باشد نمیتواند نقش خود را در تربیت به خوبی ایفا کند.
از منتهای بزرگ خداوند بر انسانها این است که برای تربیت ایشان، بندگانی را آفریده و معرفی کرده است که از هر خطایی معصومند و در رفتارشان هیچ اشتباهی نیست. چنین الگویی، الگوی مطلوب است. وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جایگاه خاتم الانبیا و کاملترین پیامبران، یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند برای انسانها است. انسانی را از جنس خود آنها، طوری آفریده است که در تمام حرکات و سکنات و رفتارش الگو باشد و هیچ اشتباهی نکند. ما شیعیان معتقدیم که عین همین نقش برای امامان و حضرت زهرا علیها السلام نیز ثابت است. آنها نیز الگوهای معصوم هستند و رفتارشان قابل اقتباس و سرمشقگیری است.
وقتی پذیرفتیم که یکی از شؤون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) تعلیم و تزکیه است، بهترین راه استفاده از این نعمت الاهی، مشاهده رفتار معصومان (علیهم السلام) و اسوه پذیری از ایشان است. تعبیر قرآنی الگو دو کلمه اسوه و قدوه است؛ البته کلمه قدوه در قرآن استفاده نشده و تعبیر اقتدا ذکر شده است. آیه شریفهای در قرآن، تعدادی از انبیا را نام میبرد و بعد میفرماید:
أولئک الذین هدی الله فبهداهم اقتده.(51)
این پیامبران را خودمان هدایت کردیم و تربیت آنها را به عهده گرفتیم. اینها تربیت شدگان ما هستند؛ پس در رفتارتان به آنها اقتدا کنید و از آنان الگو بگیرید.
اقتدا، سرمشق گرفتن از دیگران است. این که در نماز میگوییم: به امام حاضر اقتدا میکنیم، یعنی هر کاری که او انجام میدهد، ما نیز انجام میدهیم. تعبیر دیگری که در قرآن به کار رفته، تعبیر اسوه است. این تعبیر نیز کم کم در فرهنگ اسلامی ما به ویژه پس از انقلاب رایج شده است. تأسی یعنی اقتدا کردن و الگو گرفتن. اینها تعبیرهایی است که در قرآن به کار رفته. تعبیر عامتری هم وجود دارد و آن تعبیر اتباع است. اتباع، یعنی دنبال کسی رفتن. اصل معنای آن، پا جای پای دیگری گذاشتن، و اعم از تعبیر اسوه و اقتدا است که در موارد عامترین، حتی در مسائل نظری، فکری و اعتقادی بکار میرود.