اعتقاد به وجود مهدی (صلوات الله و سلامه علیه)، از اعتقادهای مشترک بین تمام فرقههای اسلام، اعم از شیعه و سنی، است. ما درباره پارهای از مسائل امامت با برادران اهل تسنن اختلافهایی داریم؛ ولی درباره اعتقاد به وجود مهدی (علیه السلام) بسیار کم است. جالب است بدانید که بسیاری از عالمان اهل تسنن درباره وجود حضرت مهدی (علیه السلام) کتاب نوشته و خود اعتراف کردهاند که روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حضرت متواتر است؛ حتی بعضی از عالمان اهل تسنن ادعا کردهاند که روایات ما درباره حضرت مهدی (علیه السلام) بالاتر از حد تواتر است؛ به گونهای که هیچ جای شک و شبههای در صدور این روایات از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی نمیماند.(112) درباره ویژگیهای شخصی حضرت، میان اهل سنت، کم و بیش اختلافهایی وجود دارد. بعضی از ایشان اجمالاً معتقدند که در آخر الزمان، شخصی به نام مهدی (علیه السلام)، از خاندان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور میکند؛ اما این مطلب را که حضرت از کدام پدر و مادر و در چه زمانی متولد میشود، ذکر نمیکنند یا به آن معتقد نیستند. میان اهل تسنن هستند کسانی که درباره حضرت مهدی اعتقادی همچون اعتقاد ما شیعیان دارند؛ یعنی اعتقاد دارند که مهدی موعود (علیه السلام) یازدهمین فرزند از خاندان علی ابن ابی طالب و فاطمه زهرا (علیهما السلام) است.
بین عالمان اهل تسنن، کسانی تصریح کردهاند که حضرت مهدی (علیه السلام) حیات دارد و افرادی نیز به حضور وی شرفیاب شدهاند. حتی نام برخی از بزرگان خودشان را در زمره کسانی ذکر کردهاند که زمان غیبت، به حضور حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایل آمدهاند. در کتابهای فراوانی از اهل تسنن، نام کسانی برده شده است که ادعا کردهاند به خدمت حضرت شرفیاب شدهاند.
منظور از ذکر این چند جمله، این بود که میان عالمان اهل تسنن هم کسانی افزون بر اصل وجود حضرت با همین ویژگیهایی که ما میگوییم، معتقدند: حضرت متولد شده و اکنون غایب است و زمان غیبت حضرت نیز کسانی میتوانند خدمت ایشان شرفیاب شوند؛ بنابراین، در این زمینه، با فرقههای دیگر اسلامی به بحث فراوان نیاز نیست؛ البته کسانی از اهل تسنن، اساساً مساله اعتقاد به مهدی را انکار کرده، و روایات خودشان را نیز در این باره روایاتی جعلی انگاشتهاند؛ ولی کسانی از عالمان و محدثان آنها که عدهشان کم هم نیست، به وجود مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح کردهاند.
بعضی از طوایف اهل تسنن، مانند بسیاری از شافعیه و نیز بسیاری از اهل تسنن به ویژه در کشورهای ایران، مصر و تونس، دوازده امام شیعه را بزرگترین فقیهان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مراجع دینی خود میدانند. این گروه از اهل تسنن، به امامان دوازده گانه ما شیعیان در جایگاه عالمان و فقیهانی اعتقاد دارند که سخنانشان برای امت، راهگشا و معتبر است. مردم باید در امور زندگی خویش به دستورهای ایشان مراجعه کنند. این دسته از اهل تسنن معتقدند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این دوازده نفر را در جایگاه مراجع دینی مردم تعیین فرموده است و مردم باید در مسائل دینی و اخلاقی خود به آنها مراجعه کنند.
این همان عقیدهای است که میتوان نخستین جوانه تفکیک دین از سیاست در اسلام به شمار آورد. زمان حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ اختلافی بین مسلمانها در یکی بودن مرجع دینی و مرجع سیاسی دیده نمیشود؛ چرا که همه مسلمانان معتقد بودند: شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مرجع دینی مردم و هم رهبر سیاسی جامعه است. پس از وجود حضرت، شیعیان معتقد شدند که هم مرجع دینی و هم مرجع سیاسی، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. بعضی از اهل تسنن، مرجعیت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را در امور مذهبی قبول دارند و میگویند: چون علم حضرت بیش از دیگران بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را برای رهبری و مرجعیت دینی مردم معرفی کرد؛ به همین علت بود که پس از پیامبر هر وقت عالمان امت در حل مسالهای میماندند، به او مراجعه میکردند؛ ولی این به معنای رهبری سیاسی نیست؛ بلکه مردم ابتدا خلیفه اول، بعد خلیفه دوم، سپس خلیفه سوم، آنگاه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را در جایگاه خلیفه چهارم برگزیدند. دست کم بعضی از اهل تسنن، پس از پیامبر، بین مرجعیت در امور دینی و امور سیاسی، تفکیک قائل شدند و تعیین مرجعیت سیاسی را به عهده خود مردم یا خلیفه پیشین نهادند بدین صورت که خلیفه اول را مردم برگزیدند؛ آن گاه خلیفه دوم را خلیفه اول تعیین کرد. خلاصه آن که بعضی از اهل تسنن، امامان دوازده گانه (علیهم السلام) از فرزندان حضرت فاطمه (علیها السلام) را مرجع دینی مردم دانسته، سخنان ایشان را در امور مذهبی معتبر میدانند؛ به ویژه بعضی از طوایف شافعیه که بر این مساله تصریح کردهاند.