عوامل دیگری نیز سبب میشود تا در اجتماع با انبیا و اولیای الاهی مخالفت شود. شاید نخستین دستهای که در برابر انبیا قد علم میکردند، قدرتمندان بودند. کسانی که به ناحق، قدرتهایی به دست آورده و بر گرده مردم سوار شده بودند، با آمدن انبیا و متوجه کردن بشر به سوی اهداف الاهی و برنامههای آسمانی، قدرت خویش را در خطر میدیدند. میدیدند که مقام، شهوت، موقعیت، منصب و ریاستشان با گرایش مردم به شخص فقیر و سادهای چون موسی (علیه السلام) یا عیسی (علیه السلام) در معرض خطر جدی قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانی که تمام توجهشان به عالم ماده و لذتهای مادی است، وقتی میبینند که دستورهای انبیا، برای آنها قید و بندهایی ایجاد میکند، بیش از گروههای دیگر عکس العمل نشان میدهند؛ چرا که امکانات ایشان برای شهوترانی و بیبند و باری، از دیگران بیشتر است و به طور طبیعی، محدودیتهایی که از ناحیه دین متوجهشان میشود، آنها را بیشتر رنج میدهد. سرانجام تمام کسانی که با قیام انبیا، منافعشان به نحوی به خطر میافتد، قد علم میکنند؛ خواه منافعشان در ارضای شهوات باشد، خواه در اشغال منصبهایی که به دروغ و ناحق آنها را اشغال کردهاند؛ خواه منصبهای سیاسی، خواه منصبهایی به اسم دین و خواه هر چیز دیگر. همه اینها به دنیاپرستی و بینش محصور در چارچوب طبیعت برمیگردد. اگر انسان، افقی را گستردهتر از ماده و مادیات یافت و جهانی را وسیعتر از جهان زودگذر دنیا شناخت و به آن معتقد شد، حاضر میشود از لذایذ مادی و محدود بگذرد تا به لذایذ ابدی برسد؛ ولی اگر به آخرت و زندگی ابدی ایمان نداشته باشد، در هر گروهی، به شکل خاصی در برابر انبیا واکنش نشان میدهد.