در همه زمانها، در برابر شریعتهای الاهی واکنشهای نامساعدی از طرف گروههای گوناگون اظهار شده است. محدودیت در زندگی، با طبع اولیه بشر سازگار نیست. آدمی میخواهد هیچ قید و بندی نداشته باشد تا هر کاری که دلش میخواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعی میخواهد آزاد باشد. آدمی نه تنها مایل است در محیط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلکه دلش میخواهد در تمام کارهایی که برمیگزیند، آزاد باشد. وقتی انسان را محدود کنند و به او بگویند فلان کار را نکن، ابتدا در مقابل آن واکنش نشان میدهد و دلش نمیخواهد آن را بپذیرد. اگر به کودک نیز بگویید: فلان کار را نکن، عکس العمل نشان میدهد و میگوید میخواهم بکنم و اگر شدت به خرج دهند، لجباز میشود.
این مطلب از این واقعیت حاکی است که فطرت انسان، بنابر طبع اولیهاش، در برابر محدودیتها و امر و نهیها واکنش نشان میدهد؛ چرا که الانسان حریص الی ما منع؛ آدمی به آن چه از آن منع میشود، حرص میورزد؛ بنابراین یکی از عواملی که سبب میشود توده مردم در برابر انبیا واکنش مخالف نشان دهند، همان روح خودسری و بیبند و باری است که در انسان وجود دارد: بل یرید الانسان لیفجر أمامه؛(160) آدمی میخواهد جلوش باز باشد و هیچ قید و بندی نداشته باشد. به عبارت دیگر، انسان میخواهد بیبند و بار باشد. وقتی انبیا میآمدند و میخواستند قید و بندهایی به پای بشر بگذارند، هر چند دستورهای ایشان در واقع آزاد کردن بشر از قید و بند هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بود، مردم نادان این دستورهای الاهی را برای خود قید و بند تلقی میکردند و نمیخواستند زیر بار آن بروند. این عاملی است که در همه جوامع وجود دارد و تا روح انسان تربیت الاهی نپذیرد، خواه ناخواه در برابر میل به آزادی و بیبند و باری تسلیم خواهد بود.
چه طور میشود که مؤمن به طرف کفر کشیده میشود؟! تحلیل روان شناختی آن این است که وقتی اجرای برخی از دستورهای دین با هوای نفس آدمی و راحتطلبی و خودسری او سازگار نباشد، انسان ضعیف الایمان در صدد بر میآید در فتوای مجتهد تشکیک کند. وقتی میگویند: این کار را انجام نده، حرام است. میگوید: به چه دلیل؟ میگوید: مراجع تقلید در رسالههای عملی نوشتهاند. میگوید: از کجا معلوم که اینها درست میگویند. تشکیک ابتدا از این جا آغاز میشود که شاید مرجع تقلید اشتباه کرده است. برای خودشان تایید میآورند که خود مراجع تقلید نیز با هم اختلاف دارند و این دلیلی است بر این که به فتاوای ایشان اعتمادی نیست. اگر کسی دنبال کرد و گفت: این مجتهد از خودش نمیگوید؛ بلکه همه مجتهدان گفتهاند؛ مستندشان هم کلمات امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ ایشان از طرف خودشان نمیآیند این حرفها را بزنند و حتی اگر حدیث آن را هم ارائه دهد که این حکم در کلام امام صادق (علیه السلام) به صراحت بیان شده است، میگوید: خوب از کجا معلوم که امام این حدیث را فرموده باشد. روایات ضعیف هم فراوان داریم. شاید این حدیث ضعیف باشد. اگر کسی پیگیری کرد و گفت: این روایت، نه تنها ضعیف نیست، بلکه صحیح معتبر و متواتر است؛ به گونهای که هرگز قابل تشکیک نیست. وقتی در این جا نیز سرش به سنگ میخورد، میگوید: اگر بپذیریم که امام معصوم هم گفته است، از کجا معلوم که درست گفته باشد؟! سخن امامان را ما شیعیان قبول داریم. این همه فرقههای اهل تسنن هستند که حرفهای امامان ما را قبول ندارند. شاید حق با آنها باشد. اگر کسی پیگیری و اثبات کرد که در این حکم خاص، آیه قرآن هم داریم. ما تنها به کلام امام استناد نمیکنیم؛ بلکه قرآن هم همین را فرموده است. میگوید: شاید معنای قرآن این نباشد. قرائتها گوناگون است. این فهم شما است. قرائت دیگری هم وجود دارد. کسان دیگری ممکن است معنای دیگری از این آیه بفهمند. شاید این طوری که عالمان فهمیدهاند، درست نباشد. وقتی ثابت شد که این آیه، هیچ معنای دیگری نمیتواند داشته باشد و هر کسی زبان شناس و اهل زبان عربی باشد، فقط این معنای خاص را از آیه میفهمد، خواهند گفت: از کجا معلوم که آیات قرآن، کلام خدا باشد؟!
امروز شبهههایی مطرح میشود مبنی بر این که قرآن، کلام خدا نیست و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صرفاً حالت خویش را هنگام دریافت وحی گزارش کرده است. وحی، حالت بیزبانی است؛ حالت روحی - روانی خاص است که هر آدمی میتواند بیابد. در وحی، هیچ مفهوم و لفظی دخیل نیست و فقط پیامبر طبق سابقههای ذهنی خویش، حالتی را که برایش در حالت وحی پیدا میشود، به این صورت بیان میکند؛ پس، این کلام خدا نیست و کلام پیامبر است و چون کلام پیامبر است، در آن خطا راه دارد. به فرض که ثابت شود آیات قرآن، کلام خدا است، باز هم آنها راه دیگری دارند. استاد دانشگاهی در دانشکده الاهیات گفته است: از کجا معلوم که خدا راست میگوید؟! شاید خدا دروغ گفته است! خوب و بد و راستی و ناراستی اعتباری است. مگر شما نمیگویید دروغ مصلحتآمیز خوب است؟ خوب شاید مصلحتی در کار بوده است تا خدا نیز دروغ بگوید!
سیر تسویلات و شبهه آفرینیهای شیطانی، ابتدا از تشکیک در فتوای مجتهد و شبهه در صحت تقلید آغاز میشود و به شبهه انگیزی در راستگویی خداوند پایان میپذیرد. در هر مرحلهای که شکست بخورند، یک مرحله عقب نشینی میکنند. این کاری است که شیطان پیش پای اولیای خودش گذاشته است. کسی که ولایت شیطان را بپذیرد، مهارش را به شیطان میسپارد تا هر جا که میخواهد، او را بکشد. عاقبت او نیز کفر و اسفل السافلین درکات جهنم است:
ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعاً(161)؛ خداوند تمام کافران و منافقان را در جهنم جای میدهد.
ان المنافقین فی الدرک الأسفل من النار(162)؛ منافقان در پایینترین و پستترین درجات آتشند.
گویا امروز طرحی در کار است که دین مردم را بگیرند و هیچ شکی نداریم که استاد همه آنها یکی، و آن ابلیس است که کارگزاران متعددی را برای کار خویش استخدام کرده و هر کدام را در یک بخش ویژه به کار گمارده است. نتیجه کارکرد هماهنگ این دستگاه، همان اغوا و ضلالتی است که شیطان میخواهد: فبعزتک لأغوینهم أجمعین؛(163) به عزت تو سوگند که تمام آدمیان را میفریبم.
به هر حال، مدتها است که حرکتی بسیار مرموز و شیطانی در جهت دینزدایی شکل گرفته است؛ البته این استنباط ما نیست. بیش از ده سال است که مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) به صورتهای گوناگون درباره این مساله هشدار دادهاند. متأسفانه آن وقتها خطر را به روشنی درک و باور نکردیم. اکنون نمونههای عملیاش را میبینیم. کار به جایی رسیده است که امور مقدس دینی را صراحت تمسخر و استهزا، و احکام و ضروریات دین انکار میشود و این حالی است که بر اثر حاکم شدن روح تساهل و تسامح و تولرانس ما را به این سخنان کفرآمیز عادت کردهاند. یک روز وقتی کسی میگفت: حضرت زهرا نمیتواند الگوی ما باشد؛ بلکه اوشین الگوی ما است، امام به شدت اعتراض میکرد و میفرمود: این فرد اگر بفهمد چه گفته، خونش هدر است(164) و با این هشدار، برای مدتی جامعه را بیمه میکرد؛ ولی امروز، از بس حرفهای کفرآمیز تکرار شده است، ما نیز حساسیت چندانی در مقابل آن پیدا نمیکنیم.