تربیت
Tarbiat.Org

آفتاب ولایت‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

1. روح خودسری و هواپرستی مردمان‏

در همه زمان‏ها، در برابر شریعت‏های الاهی واکنش‏های نامساعدی از طرف گروه‏های گوناگون اظهار شده است. محدودیت در زندگی، با طبع اولیه بشر سازگار نیست. آدمی می‏خواهد هیچ قید و بندی نداشته باشد تا هر کاری که دلش می‏خواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعی می‏خواهد آزاد باشد. آدمی نه تنها مایل است در محیط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلکه دلش می‏خواهد در تمام کارهایی که برمی‏گزیند، آزاد باشد. وقتی انسان را محدود کنند و به او بگویند فلان کار را نکن، ابتدا در مقابل آن واکنش نشان می‏دهد و دلش نمی‏خواهد آن را بپذیرد. اگر به کودک نیز بگویید: فلان کار را نکن، عکس العمل نشان می‏دهد و می‏گوید می‏خواهم بکنم و اگر شدت به خرج دهند، لجباز می‏شود.
این مطلب از این واقعیت حاکی است که فطرت انسان، بنابر طبع اولیه‏اش، در برابر محدودیت‏ها و امر و نهی‏ها واکنش نشان می‏دهد؛ چرا که الانسان حریص الی ما منع؛ آدمی به آن چه از آن منع می‏شود، حرص می‏ورزد؛ بنابراین یکی از عواملی که سبب می‏شود توده مردم در برابر انبیا واکنش مخالف نشان دهند، همان روح خودسری و بی‏بند و باری است که در انسان وجود دارد: بل یرید الانسان لیفجر أمامه؛(160) آدمی می‏خواهد جلوش باز باشد و هیچ قید و بندی نداشته باشد. به عبارت دیگر، انسان می‏خواهد بی‏بند و بار باشد. وقتی انبیا می‏آمدند و می‏خواستند قید و بندهایی به پای بشر بگذارند، هر چند دستورهای ایشان در واقع آزاد کردن بشر از قید و بند هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بود، مردم نادان این دستورهای الاهی را برای خود قید و بند تلقی می‏کردند و نمی‏خواستند زیر بار آن بروند. این عاملی است که در همه جوامع وجود دارد و تا روح انسان تربیت الاهی نپذیرد، خواه ناخواه در برابر میل به آزادی و بی‏بند و باری تسلیم خواهد بود.
چه طور می‏شود که مؤمن به طرف کفر کشیده می‏شود؟! تحلیل روان شناختی آن این است که وقتی اجرای برخی از دستورهای دین با هوای نفس آدمی و راحت‏طلبی و خودسری او سازگار نباشد، انسان ضعیف الایمان در صدد بر می‏آید در فتوای مجتهد تشکیک کند. وقتی می‏گویند: این کار را انجام نده، حرام است. می‏گوید: به چه دلیل؟ می‏گوید: مراجع تقلید در رساله‏های عملی نوشته‏اند. می‏گوید: از کجا معلوم که این‏ها درست می‏گویند. تشکیک ابتدا از این جا آغاز می‏شود که شاید مرجع تقلید اشتباه کرده است. برای خودشان تایید می‏آورند که خود مراجع تقلید نیز با هم اختلاف دارند و این دلیلی است بر این که به فتاوای ایشان اعتمادی نیست. اگر کسی دنبال کرد و گفت: این مجتهد از خودش نمی‏گوید؛ بلکه همه مجتهدان گفته‏اند؛ مستندشان هم کلمات امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ ایشان از طرف خودشان نمی‏آیند این حرفها را بزنند و حتی اگر حدیث آن را هم ارائه دهد که این حکم در کلام امام صادق (علیه السلام) به صراحت بیان شده است، می‏گوید: خوب از کجا معلوم که امام این حدیث را فرموده باشد. روایات ضعیف هم فراوان داریم. شاید این حدیث ضعیف باشد. اگر کسی پیگیری کرد و گفت: این روایت، نه تنها ضعیف نیست، بلکه صحیح معتبر و متواتر است؛ به گونه‏ای که هرگز قابل تشکیک نیست. وقتی در این جا نیز سرش به سنگ می‏خورد، می‏گوید: اگر بپذیریم که امام معصوم هم گفته است، از کجا معلوم که درست گفته باشد؟! سخن امامان را ما شیعیان قبول داریم. این همه فرقه‏های اهل تسنن هستند که حرف‏های امامان ما را قبول ندارند. شاید حق با آنها باشد. اگر کسی پیگیری و اثبات کرد که در این حکم خاص، آیه قرآن هم داریم. ما تنها به کلام امام استناد نمی‏کنیم؛ بلکه قرآن هم همین را فرموده است. می‏گوید: شاید معنای قرآن این نباشد. قرائت‏ها گوناگون است. این فهم شما است. قرائت دیگری هم وجود دارد. کسان دیگری ممکن است معنای دیگری از این آیه بفهمند. شاید این طوری که عالمان فهمیده‏اند، درست نباشد. وقتی ثابت شد که این آیه، هیچ معنای دیگری نمی‏تواند داشته باشد و هر کسی زبان شناس و اهل زبان عربی باشد، فقط این معنای خاص را از آیه می‏فهمد، خواهند گفت: از کجا معلوم که آیات قرآن، کلام خدا باشد؟!
امروز شبهه‏هایی مطرح می‏شود مبنی بر این که قرآن، کلام خدا نیست و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صرفاً حالت خویش را هنگام دریافت وحی گزارش کرده است. وحی، حالت بی‏زبانی است؛ حالت روحی - روانی خاص است که هر آدمی می‏تواند بیابد. در وحی، هیچ مفهوم و لفظی دخیل نیست و فقط پیامبر طبق سابقه‏های ذهنی خویش، حالتی را که برایش در حالت وحی پیدا می‏شود، به این صورت بیان می‏کند؛ پس، این کلام خدا نیست و کلام پیامبر است و چون کلام پیامبر است، در آن خطا راه دارد. به فرض که ثابت شود آیات قرآن، کلام خدا است، باز هم آنها راه دیگری دارند. استاد دانشگاهی در دانشکده الاهیات گفته است: از کجا معلوم که خدا راست می‏گوید؟! شاید خدا دروغ گفته است! خوب و بد و راستی و ناراستی اعتباری است. مگر شما نمی‏گویید دروغ مصلحت‏آمیز خوب است؟ خوب شاید مصلحتی در کار بوده است تا خدا نیز دروغ بگوید!
سیر تسویلات و شبهه آفرینی‏های شیطانی، ابتدا از تشکیک در فتوای مجتهد و شبهه در صحت تقلید آغاز می‏شود و به شبهه انگیزی در راستگویی خداوند پایان می‏پذیرد. در هر مرحله‏ای که شکست بخورند، یک مرحله عقب نشینی می‏کنند. این کاری است که شیطان پیش پای اولیای خودش گذاشته است. کسی که ولایت شیطان را بپذیرد، مهارش را به شیطان می‏سپارد تا هر جا که می‏خواهد، او را بکشد. عاقبت او نیز کفر و اسفل السافلین درکات جهنم است:
ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعاً(161)؛ خداوند تمام کافران و منافقان را در جهنم جای می‏دهد.
ان المنافقین فی الدرک الأسفل من النار(162)؛ منافقان در پایین‏ترین و پست‏ترین درجات آتشند.
گویا امروز طرحی در کار است که دین مردم را بگیرند و هیچ شکی نداریم که استاد همه آنها یکی، و آن ابلیس است که کارگزاران متعددی را برای کار خویش استخدام کرده و هر کدام را در یک بخش ویژه به کار گمارده است. نتیجه کارکرد هماهنگ این دستگاه، همان اغوا و ضلالتی است که شیطان می‏خواهد: فبعزتک لأغوینهم أجمعین؛(163) به عزت تو سوگند که تمام آدمیان را می‏فریبم.
به هر حال، مدت‏ها است که حرکتی بسیار مرموز و شیطانی در جهت دین‏زدایی شکل گرفته است؛ البته این استنباط ما نیست. بیش از ده سال است که مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) به صورت‏های گوناگون درباره این مساله هشدار داده‏اند. متأسفانه آن وقت‏ها خطر را به روشنی درک و باور نکردیم. اکنون نمونه‏های عملی‏اش را می‏بینیم. کار به جایی رسیده است که امور مقدس دینی را صراحت تمسخر و استهزا، و احکام و ضروریات دین انکار می‏شود و این حالی است که بر اثر حاکم شدن روح تساهل و تسامح و تولرانس ما را به این سخنان کفرآمیز عادت کرده‏اند. یک روز وقتی کسی می‏گفت: حضرت زهرا نمی‏تواند الگوی ما باشد؛ بلکه اوشین الگوی ما است، امام به شدت اعتراض می‏کرد و می‏فرمود: این فرد اگر بفهمد چه گفته، خونش هدر است(164) و با این هشدار، برای مدتی جامعه را بیمه می‏کرد؛ ولی امروز، از بس حرفهای کفرآمیز تکرار شده است، ما نیز حساسیت چندانی در مقابل آن پیدا نمی‏کنیم.