کلیهی قوای موجود در بدن مظاهر نیروهای موجود در نفساند(123)
بدن طبیعی، مظهر انسان عقلی است و اعضای آن همگی مظاهر قوای گوناگون موجود در ذات انسان عقلی روحانی هستند و به همین جهت در خواب که قوای ظاهری بدن تعطیل است، باز نفس دارای قوای شنیدن و چشائی و تحرک است و مسلّم صدور این اعمال در عالم خواب به وسیله قوای باطنی است که در این عالم، محسوس و مشهود نیستند و إلاّ هر کسی آنها را مشاهده مینمود و از این لحاظ معلوم میشود محل و موطن قوا و مشاعرِ معنوی، عالمی است ماورای این عالم، بهنام عالم غیب و دلیل اینکه قوای باطنی موجود در انسانِ اخروی همگی سایهی قوای موجود در انسان عقلیاند این است که عقل، جوهری است بسیط که در عین وحدت و بساطت، منشأ وجود قوا در ذات انسانِ روحانی اخروی بوده و به توسط همان مقام عقلی منشأ وجود قوا در بدن شده است و اگر عقل فاقد وجود این قوا در ذات خود بود ممکن نبود منشأ امور متعدد در نفس و به توسط نفس در بدن باشد بلکه تمام این قوا در وجودی برتر و اَشرف، موجوداند امّا به نحو وحدت. همچنانکه افلوطین گفت «در انسان جسمانی، انسان نفسانی و انسان عقلی وجود دارند و نمیگویم که انسان عقلانی و نفسانی عین انسان جسمانی است بلکه انسان جسمانی متصل به انسان نفسانی و عقلانی است و انسان جسمانی پارهای از افعال انسان عقلانی و نفسانی را انجام میدهد و در واقع انسان جسمانی سایهی سایه و یا صنم صنم انسان عقلانی است - به این معنا که انسان جسمانی و نه جسم انسان، مرتبهی نازلهی آن وجود کامل است-».
انسان عقلانی و نفسانی نیز حس دارند ولی حسی اَعلی از حس انسان جسمانی، زیرا که حس انسان جسمانی معلول حس انسان نفسانی و عقلانی است - همیشه علتْ شدیدتر از معلول است - و آنکه در روز معاد در زمرهی سعداء و یا اشقیا است انسان نفسانی است ولی انسان عقلانی همواره در حریم قدس مستقر است - آن که شخصیت ما محسوب میشود انسان نفسانی است حال یا از مقام نورانی انسان عقلانی بهره گرفته است و یا نه -.
انسان نفسانی فرقش با انسان جسمانی در این است که، انسان نفسانی همه چیز را به ذات خویش احساس میکند بدون نیاز به آلات ولی انسان جسمانی محتاج به ابزار و آلات است، با این تفاوت که هم انسان جسمانی و هم انسان نفسانی از طریق حضورِ صورتِ محسوسات در ذاتشان پدیدهها را درک میکنند و آن صورتی را که در ذاتشان حاصل شد بدون واسطه و بدون نیاز به ابزار و آلت درک مینمایند. منتها در انسان جسمانی آن صورت از طریق آلات به وجود میآید ولی در انسان نفسانی آن صورت از ذات نفس و در ذات نفس حاضر و حاصل است - مثل خواب که صورتی که نفس ادراک میکند از طریق آلات و ابزار بدن در نفس حاصل نشده - لذا ذات نفس به ذات خویش عین دیدن و عین شنیدن است، یعنی از ناحیهی ذات خویش و در حدّ خویش سمع و بصر و لمس و ... است و کلیهی حواس پنجگانه در ذات وی به نحو وحدت موجودند و در ادراک محسوسات محتاج به آلات و حصول صورت آنها به وسیلهی آلات نیست.
وقتی متوجه شدیم هر صفتِ کمالی که انسان جسمانی دارد، انسان نفسانی آن را به نحو اتم و اکمل دارد خواهیم پذیرفت که انسان نفسانی به ذات خویش دارای شهوت و غضب است بدون اینکه شهوت و غضبی زائد و اضافه بر ذات خویش داشته باشد. حال بر اساس همین قاعدهی کلی انسان عقلانی را با انسان نفسانی مقایسه کن.
سؤال: هرگاه در عالم اعلی، انسانی عقلانی وجود داشته باشد و حساس هم باشد پس باید چیزی را حس کند، آن محسوس چگونه است؟
جواب: حسِّ آن عالم متعلق به محسوسات همان عالم است و آن حسّ، حسی قوی و عقلانی است. در مقایسهی محسوس آن عالم به این عالم. پیامبر(ص) فرمود: «انّ هذه النارَ غُسِلَتْ بسبعین ماءً ثم نَزَلت»(124) آتش این دنیا را هفتاد بار شستهاند و سپس نازل کردهاند. یعنی آتش این عالم مرتبهی نازلهی آتش عقلانی است و پیامبر(ص) به وسیله همین قوا و نیروهای باطنی بود که اموری را ادراک میکرد و فرمود «ابیتُ عند ربّی یطعمنی و یسقینی»(125) در نزد پروردگارم بیتوته کردم و غذایم داد و نوشانیدم. و یا در مورد نیروی شامّه فرمود: «إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ»(126) من میبویم نَفَس رحمانی را از طرف یمن. که اشاره به اویس قرنی دارد و یا در مورد حسّ فرمود: «وَضَعَ اللهُ بِکَتْفَی یدَهُ فَاَحَسّ الجلدُ بَرْدَها بَینَ یدی»(127) [در معراج] خداوند دستش را به دو کتف من قرار داد و با پوستم سردی آن را در بین دو دستم حس کردم. نتیجه اینکه انسان عقلانی است که به نور خویش کلیهی کمالات را به توسط انسان نفسانی به انسان جسمانی افاضه میکند.
نکته: بدان که اشراق و درخشش نفس بر صور ادراکیهی موجود در ذات خود از جهتی شبیه اشراق و درخشش آفتاب است بر اجسامی که در مقابل آن قرار میگیرد با این تفاوت که نتیجهی اشراقِ نفس بر صور ادراکیه، ایجاد آنهاست در ذات نفس ولی نتیجهی اشراق آفتاب بر اجسام ظهور آنهاست در محل نظارت ما و امّا حضور صورت خیالیه به وسیلهی نفس مشروط به حضور ماده در خارج از ذهن نیست ولی صورت حسیه در نفس حضورش مشروط به مادهی خارج است.