نکتهای نورانی(49)
به حکم آیهی شریفهی «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(50) روشن میشود برای هرنوع از انواع موجودات در عالم جسم، حقیقتی است کلی و عقلی در عالم امر و قضاء الهی، زیرا «خزائن» که در آیه مطرح است اشاره به وجود عقلی اشیاء دارد که رقائق و وجود ضعیف آن در عالم جسمانی است. این حقایق عقلی در مرتبهی خود که قرب در جوار الهی است ثابت و مستقرند و تنزل نمییابند و آنچه تنزل یافته جلوه و رقیقهی آنها است که متحد با آن مرتبهی عالی می باشند و فرقشان تنها در شدت و ضعف است، مثل «حضرت عزرائیل(ع)» که لحظهای از مقام خود تنزل نمیکنند ولی رقائق و جنود وی تصرفاتی در عالم جسم و جسمانی دارند و آن جنود به وظیفهای که از طرف حقیقت کلیهی عزرائیلی به آنها محول شده قیام میکنند. یعنی در هر فردی از افراد خلایق، رقیقهای از حقیقت کلیهی عزرائیلی هست که مباشر قبض همان نفس است و برای آن فرد عملی را انجام میدهند که همان عمل عزرائیل است. زیرا عمل عزرائیل نزع و کندن و تجرید و قبض است و رقیقهی عزرائیل در خلایق نیز به جذب اغذیه از مواد و تجرید معقولات از محسوسات و تجرید محسوسات از مواد خارجیه میپردازد و در عین حال حضرت عزرائیل در مقام اصلی خویش در جوار الهی ثابت است و هیچ عملی او را از عمل دیگر باز نمیدارد.
«حضرت جبرائیل(ع)» که مستقیما و بدون واسطه علوم الهیه را از مقام الوهیت دریافت میکند، آن علوم را بر قلب پیامبران از طریق وَحی و بر قلب اولیاء به صورت الهام نازل میکند و اینکه قرآن میفرماید: «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى»(51) شدیدُ القوا آن را بر پیامبر تعلیم میکند، شدید القوا اشاره به حقیقت کلیهی جبرائیل است و قُوا اشاره به رقائق است چنانچه دحیهی کلبی برای پیامبر مجسم میشد. همچنین است حال «حضرت اسرافیل» که عامل نفخ روح و حیات حقیقی در روح کلی است و در قالب کلیهی افراد حیوانی و انسانی به واسطهی رقائق جزئیهی خویش نفخ روح میکند و مثل بقیهی ملائکهی مقرب در قرب الهی مجاور است و هیچ شأن و شغلی او را از شأن و شغل دیگری بازنمیدارد، و «میکائیل(ع)» نیز آنچه برای ادامهی حیات نبات و حیوان و انسان لازم است تدبیر و نازل میکند تا به عالم جسمانی برسد و به صورت قوای حیوانی و انسانی، جهت ایجاد رزق درآید و بر همین قیاس در نظر باید گرفت سایر قوا را که هرکدام دارای مراتب رقیقه و شدیده هستند.