منازل و درجات انسان برحسب قوای نفسانی(136)
انسان تا در مقام جسمانی است، گویا باطن وی ترکیبی است از قوای نفسانی که بعضی بهیمی و بعضی سَبُعی و بعضی شیطانی و بعضی ملکی است. از قوهی بهیمیه، صفت شهوت و حرص و آز و فجور و از قوهی سبعیه، حسد و عداوت و بغض و کینه و از قوهی شیطانیه، مکر و خدعه و حیله و تکبر و حب جاه و افتخار و استیلا و از قوهی فرشتهمَنِشی یا مَلکیه، علم و زهد و طهارت ریشه میگیرد و اصول کلی اخلاق همین چهار صفت است که دارای اقسام و اسماء گوناگونی است و خلاصی از سه صفت اولی ممکن نیست مگر به ریاضت تا که از آن سه رهایی یابد و صفت فرشتهمَنشی در وی غالب گردد.
اولین قوهای که در انسان به وجود میآید قوهی «بهیمیت» است که به وسیلهی آن شهوت و حرص از اوائل کودکی تا جوانی بر آن غلبه دارد و سپس قوهی سبعیت پدید میآید که در اثر آن صفت عداوت و مناقشه در انسان غلبه میکند و پس از آن قوهی شیطانیه ظهور میکند تا سیاست خود را در طلب دنیا و قضاء شهوت به کار برد و آخر کار صفت کبر و عجب و افتخار و استعلاء بر وی غالب میگردد. سپس قوهی عقل به وسیله نور ایمان در وی تجلی میکند که حزبِ الهی و از جنود ملائکه است. ولی نیروهایی که نام بردیم همه از حزب شیطاناند. عقل و لشکریان آن در حدود سن چهل سالگی تکامل مییابند هرچند اصل آن در حدود پانزده سالگی ظاهر میشود ولی سایر نیروهایی که نام بردیم به سوی قلب سبقت گرفته و بر آن مستولی میشوند و نفس با آنها انس میگیرد و نتیجتاً به جانب شهوت میگراید تا آنگاه که نیروی عقل در وی پدید آید و نور عقل در نفس تجلی کند که در این هنگام جنگِ بین عقل و قوای سهگانه در صحنهی قلب درمیگیرد، حال اگر عقل مغلوب گردد شیطان مستولی میشود و نفس را مسخّر خود میسازد و در نهایت جنود و لشکریان شیطان به طور کامل و بدون مزاحمتِ عقل در وجود انسان مستولی میشوند و نفس را مسخّر خود میسازند. همچنان که در اول چنین بود ولی اگر عقل به نور ایمان بر قوای دیگر غلبه یافت، سایر قوا تحت امر عقل قرار میگیرند و در این حال انسان داخل در سلک ملائکه قرار گرفته و در آخرت نیز با آنان محشور میگردد ولی بالاخره هیچ نفسی از عاقبت کار آگاه نیست.(137)