توجه به توحید ذات و صفات و افعالِ واجبالوجود از طریق معرفت نفس(122)
این مشخص است که هر انسانی دارای ذات واحدی است که همان نفس ناطقهی اوست وهمین نفس ناطقه مبدأ همهی اعمال و رفتار است یعنی همین نفس است که زنده است و میشنود و میبیند و فکر میکند و عامل تغذیه و نمو و تولید است بلکه همین نفس است که ما آن را «جسم طبیعی متحرکِ نامی حساس مینامیم». هر فرد از ما انسانها به حکم وجدان و پیش از مراجعه به دلیل و برهان میداند ذات و حقیقت او امری است واحد و میداند همین ذات واحد است که هم عاقل است و تعقل میکند و هم حساس است و حسّ میکند و هم تخیل میکند و این معنی توحید ذاتی برای نفس است و هرکس از توحید ذاتِ نفس خویش عاجز باشد چگونه توحید ذات و صفات و افعال خدا را ادراک خواهد نمود و همینطور که کلیهی قوا، فروع و توابع نفساند و هیچ استقلالی از خود ندارند کلیه عالم هم هیچ استقلالی در وجود ندارند و این معنای توحیدِ ذات است و کلیهی صفات و افعالِ اشیاء و موجوداتِ غیر مستقل مسلماً نمیتوانند مستقل باشند و همه به ذات برمیگردند و این معنای توحید صفات و افعال است.
سؤال: نفس که به ذات خویش درککنندهی جمیع اشیاء و مبدأ کلیهی افعال است، چه حاجت به قوای متعدد دارد؟
جواب: هرچند نفس در مقام ذات و حقیقت خود دارای کلیه قوای ادراکی است ولی وجود و ظهور آن قوا در عالم جسمانی ممکن نیست مگر به وسیلهی آلات و وسایل و اعضاء، زیرا عالم جسمانی عالم تفرقه و کثرت است و ممکن نیست که جسمِ واحد در این عالم منشأ و علت اوصاف متعددی از جنس ادراک و تحریک باشد یعنی ممکن نیست عضو واحد هم بشنود و هم ببیند و هم جاذبه و هم دافعه داشته باشد به خلاف وجود مجرد و روحانی.
حال اگر سؤال شود: چه فرقی بین عقل مفارق و نفس ناطقه در جامعیت و احاطه و مبدئیت آثار است، با اینکه هر دو در ذات خویش مجرد از مادهاند در حالی که میبینیم نفس در اتصاف به معانی قوا احتیاج به آلات و اعضاء دارد و عقل اینطور نیست و بدون آلات به افعال خود نایل میشود؟
در جواب باید گفت: همچنانکه قبلا نیز گفته شد عقل منفعل نمیشود و از چیزی تأثیر نمیپذیرد ولی نفس دارای تغییر و انفعال است و از طریق به کارگیری اعضاء در خود استکمال مییابد مگر زمانی که به تجرد کامل برسد. از این جهت نفس قبل از تجردِ کامل به آن معنا دارای جامعیت نیست که عقل مفارق دارای جامعیت است.