تربیت
Tarbiat.Org

معرفت نفس و حشر
اصغر طاهرزاده

خصوصیات نفس انسانی و اخلاق و آداب آن و اختلاف نفوس ناطقه

خصوصیات نفس انسانی و اخلاق و آداب آن و اختلاف نفوس ناطقه(128)
نفوس انسانی در جهت کمال و نقص تفاوت فاحش دارند، هم نفس نبی(ص) داریم که جامع جمیع نشآت وجودیه بوده و قادر بر انجام اعمال عظیم است، که هیچ عملی او را از عمل دیگر بازنمی‌دارد و در ذات خویش عاری از هرگونه رذالت است و هم نفسی داریم که هیچ‌ یک از این کمالات را ندارد و در عین حال هر دو انسان‌اند.
نفسی که در ذات خویش شریف است نفسی است که در حکمت و حریت شبیه مبادی عقلیه و مجردات است. در مورد «حکمت» باید گفت: حکمت یا غریزی است و یا اکتسابی. حکمت غریزی استعدادی است که در بعضی از افراد موجود است و این افراد در رأی و اعتقاد صائب و صادق‌اند و به راحتی حکمت اکتسابی را متوجه می‌شوند که البته این استعداد نیز در افراد متفاوت است و آن نفسی که دارای درجه و مرتبه‌ی عالی استعداد است نفس قدسی نبوی است که در مورد آن آمده «یَكادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»(129) نزدیک است روغن آن بدون تماس با آتش روشن شود. این نفس در اکتساب حکمت محتاج به علم بشری نیست و در مقابل آن، نفس پلیدی است که به هیچ‌وجه حتی از طریق معلم قادر به کسب حکمت نمی‌باشد.
امّا در مورد «حریت» که صفت دوم نفس شریف است باید گفت یا نفسِ انسان به حکم فطرت اولیه‌ی خود مطیع هوس و متمایل به امور بدنی نیست که آن را نفس حرّ گویند و از بندگی شهوت آزاد است و یا اسیر شهوت و بنده‌ی آن است. ارسطو گفت: «الحریة ملکة نفسانیة حارسة للنفس حراسة جوهریة لا صناعیه» حریت ملکه‌ی نفسانی است که نگهبان نفس است به صورت ذاتی نه اکتسابی و کلیه‌ی فضائل نفسانی به همین دو فضیلت باز‌می‌گردند و البته تزکیه‌ی نفس از بعضی رذائل کافی نیست زیرا ممکن است رذائل باقیمانده تو را به ارتکاب آن‌ها که ترک کرده‌ای بکشاند و نفس رهایی نمی‌یابد مگر آن‌که با قلبی سلیم، منزه از جمیع رذائل، به سوی خدا بشتابد. چنانچه قرآن فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»(130) حقیقتاً رستگار شد آن کس که نفس خود را از رذائل پاک کرد و ضرر کرد آن کسی که نفس خود را در رذائل فرو برد. زیرا همان‌طور که زیبائی انسان به زیبائی جمیع اعضاء و اعتدال آن‌ها محقق می‌شود و زشتی و قبح آن به قبح بعضی اعضاء می‌باشد، صورت باطنی هم که دارای اجزاء و ارکانی است باید همگی دارای حُسن و زیبائی باشند یعنی حُسن خُلق و حصول حکمت و حریت، همه باید محقق شوند و علاوه بر این،‌ ارکان که عبارتند از قوه‌ی علم و قوه‌ی شهوت و قوه‌ی عقل نیز باید در مسیر اعتدال قرار گیرند و حُسن خُلق به صورت اعتدال، جامع همه‌ی این ارکان است و اعتدالِ قوه‌ی علم که رکن نخستین است عبارت است از قدرت بر فرق‌گذاردن بین صدق و کذب و یا توان جدایی حق از باطل و یا تشخیص زیبا از قبیح که اگر این قوه بدون افراط و تفریط در نفس حاصل شد ثمره‌اش حکمت است که اصل همه‌ی خیرات است. خداوند در وصف حکمت فرمود: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثِیراً»(131) آن کس را که حکمت دادند حقیقتاً خیرِ کثیر نصیبش کردند و یا می‌فرماید: «یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»(132) کتاب و حکمت را به آن‌ها تعلیم داد و این فضل خدا است که به هر کس خواست می‌دهد و خداوند دارای فضل عظیم است. این حکمت هرچه شدیدتر شود فضیلت آن بیشتر است برخلاف حکمتی که به معنی هوشیاری است که افراط آن را حیله‌گری و «جُربُز» گویند و تفریط آن ‌را ابلهی نامند، امّا قوه‌ی غضب و شهوت باید در حد اعتدال باشد یعنی قبض و بسط آن بر اساس حکمت و ارشاد و اشاره‌ی شریعت باشد نه بر اساس میل نفسانی. و قوه‌ی عدالت یعنی ضبط این دو قوه زیر نظر دین و عقل.
«عقل نظری» در انسان به منزله‌ی مرشد ناصحی است که انسان را ارشاد می‌کند و «قدرت عدالت» به منزله‌ی کسی است که اوامر و دستورات او را به اجرا درمی‌آورد و قوه‌ی شهوت و غضب وسیله‌ی اجرای حکم عقل‌اند. مثل اسب و سگ شکاری که مطیع صیاداند. «غضب» در حدّ اعتدال، شجاعت است و افراط آن «تهوّر» و تفریط آن «جُبن» و اعتدال قوه‌ی غضبیه، کَرَم و بزرگواری و شهامت و حلم و ثبات و کظم غیظ و وقار به بار می‌آورد، افراط آن تهوّر و کبر و عُجْب و تفریط آن جبن و ذلت و ضعفِ غیرت را سبب می‌شود. اعتدال شهوت عفّت است و افراط آن حرص و شَرَه و تفریط آن خَمُود و بی‌میلی است. از عفّت، سخا و حیا و صبر و قناعت و ورع و از افراط در شهوت، حرص و وقاحت و تبذیر و ریا و هتک و تملّق و حسد و شماتت و ذلّت در برابر اغنیا و خوار شمردن فقرا، پدید می‌آید.
در قرآن در مورد اعتدال آمده «وَ لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ»(133) دست‌های خود را نه آنچنان به گردن خود ببند که هیچ خیری به دیگران نرسانی و نه آنچنان گشوده‌دار که هیچ چیزی در آن نماند و یا می‌فرماید: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ كانَ بَیْنَ ذلِكَ قَواماً»(134) آنان‌که چون انفاق کنند اسراف نمی‌کنند و نیز سخت نمی‌گیرند و بین این دو حالت استوار باشند، یا می‌فرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(135) با کافران سخت می‌گیرند و بین خود مهربان هستند. اگر کسی از اعتدال خارج شد مکارم اخلاق نصیبش نشده است.
تذکر: قوه‌ی نفس غیر از شرف نفس است و گاهی در نتیجه‌ی انضمام یکی به دیگری ازدیاد حاصل می‌شود مثلا شجاعت که از لوازم قوت نفس است گاهی ناشی از تکبّر نفس و احتقار دشمن و علم به پیروزی خویش است و گاهی ناشی از شرف نفس و برتری از ذلت است آنچنان که ارسطو می‌گوید نفوس شریف از ذلّت ابا داشته و حیاتِ مقرون با ذلّت را مرگ و مرگ همراه با عزت را، حیات خویش می‌دانند. پس اگر شجاعت ناشی از قوت نفس باشد باید با حکمت قرین گردد تا بحکم عقل اقدام به جنگ و یا خودداری از جنگ را پیشه کند بر عکس جبن که وقتی به حکم عقل باید اقدام به جنگ کند خودداری می‌نماید و تهوّر عکس جبن است به این معنا که بدون دلیل به جنگ می‌پردازد.
غنا و بی‌نیازی نفس نیز گاهی به علت قوت نفس و علم به این است ‌که در موقع نیاز توان کسب مایحتاج را دارا می‌باشد و گاهی به علت شرافت نفس و عدم التفات به امر موجود است. عدالت لازمه‌ی شرافت نفس و ستم لازمه‌ی پستی نفس است.