1- وقتی در تاریخ با جبهههایی روبهرو شدیم که در یک طرف، جبههی وضع موجودِ آن تاریخ در صحنه است - که در عین ظلمانیبودن، با تمام تجهیزات و عِدّه و عُدّهی خود به میدان آمده - در طرف دیگر گروه قلیلی صفآرایی کرده که تنها نگاه توحیدی آنهاموجب تقابل با وضع ظلمانی موجود شده و با اینهمه، جبههی توحید بر خلاف عرف زمانه در این مقابله پیروز شد، معلوم میشود ارادهای ماوراء آنچه قابل مشاهده در فرهنگ جاری است، به میان آمده و حضرت حق میخواهد تاریخ جدیدی را به صحنه بیاورد.
این اولین نکتهای است که باید در نگاه به انقلاب اسلامی مدّ نظر قرار دهیم و نسبت به آن اسمی که از طرف خدا بنا است تاریخ ما را معنا کند، فکر کنیم.
در رابطه با نکتهی فوق در قرآن داریم: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً»(احزاب/22) و چون مؤمنین در جنگ خندق با احزاب - که عبارت بودند از اتحاد جبههی کفر- روبهرو شدند، گفتند این است آن وعدهای که خدا و رسولش به ما داد - تا با همهی کفر روبهرو شویم و حتماً پیروز گردیم- و خدا و رسول او راست گفتند، آنها در این تقابلی که پیش آمد نهتنها خود را نباختند بلکه ایمانشان افزون و سرسپردگیشان نسبت به اسلام چند برابر شد. زیرا در آن تقابلِ نابرابر که منجر به پیروزی جبههی توحید شد حضور خدا را یافتند.
قرآن در مورد جنگ بدر که مسلمانان قصد داشتند در یک درگیری مختصر با کاروان قریشیان، زهر چشمی به آنها نشان دهند، میفرماید خداوند آنها را وارد معرکهای نابرابر کرد تا در آن منطقه بنیاد کفر را براندازد. میفرماید: «وَإِذْ یَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِیْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِینَ»(انفال/7) و(به یاد آرید) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه یكى از دو گروه [كاروان تجارى قریش، یا لشكر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود؛ و شما دوست مىداشتید كه كاروان(غیر مسلح) براى شما باشد(و بر آن پیروز شوید)؛ ولى خداوند مىخواهد حق را با كلمات خود تقویت، و ریشهی كافران را قطع كند؛ از این رو شما را بر خلاف میلتان، با لشكر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزى بزرگ را نصیبتان کرد.
در اینجا شما متوجه قاعدهای در این عالم هستید که چگونه حضرت حق با ارادهای خاص در تاریخ ظهور مییابد و حرف بنده این است که وقتی در تاریخ، دو جبهه روبهروی هم ایستادند؛ یکی جبههای که میخواهد وضع موجود را حفظ کند و بر فرهنگ استکباری خود تأکید دارد و دیگری جبههای که بر خلاف عرف جهانی به میدان آمده است تا توحید را بنمایاند، خداوند در چنین شرایطی خود را نشان میدهد. زیرا آن جبههای که در صدد حفظ وضع موجود جهان است به خاطر سابقهی تاریخیاش همهی ساز وکارها را با خود دارد، قوای نظامی منظمی برای خود شکل داده، تجهیزاتِ تبلیغاتی تعریفشده را در دست دارد و نهادهای جامعه همه در راستای اهداف آن عمل میکنند. ولی جبههی مقابل هیچیک از تواناییهای آن نظام را ندارد. حال اگر دیدید در چنین فضایی جبههای که تنها حرفش تأکید بر توحید است، بر جبههی مقابل پیروز شد،یقینا به این فکر میروید که باید ارادهای ماورای ارادههای معمولی زمانه در صحنه آمده باشد و بنا است تاریخ جدیدی در عالم شروع شود. بنده دو نمونه از این رویارویی را متذکر شدم و سعی میکنم آن را شرح دهم و بقیه را به عهدهی خودتان میگذارم.
همانطور که عرض شد یکی از نمونههای تقابل جبههی کفر و استکبار با جبههی توحید در جنگ بدر اتفاق افتاد. جنگ بدر نقطهی شروع تقابل اسلام با کفر است، و نمونهی دیگر آن جنگ احزاب بود که نقطهی انتهایی تقابل نظامی اسلام با کفر و استکبار در جزیرةالعرب بود. ما بعد از جنگ احزاب دیگر برخورد نظامی با جبههی کفر در آن منطقه نداریم و از آن به بعد برخورد فرهنگی آنها با اسلام شروع میشود.
ملاحظه کردید که قرآن در توصیف تقابلی که بین مسلمانان و احزاب یعنی جبههی متحد کفر و استکبار در آن زمان پیش آمد میفرماید: وقتیکه مؤمنون، یعنی متدینینی که معتقد به اهداف بزرگ اسلام بودند، اتحاد جبهه کفر را دیدند، خوشحال و امیدوار شدند و گفتند: این همان وعدهی خدا و رسول است. چون میدانستند اگر بخواهند تاریخِ توحیدی خود را شروع کنند باید با کلّیت کفر بیفتند. اگر دو گروه ساده با هم درگیر شوند تاریخی شروع نمیشود، باید همهی کفر بیاید تا هویت کفر به صورت کامل ظهور کرده باشد و مؤمنین این مطلب را در جنگ احزاب میفهمیدند که وعدهی خدا در ظهور تاریخی اسلام فرارسیده و ملاحظه فرمودید که حقیقتاً هم در جنگ احزاب بود که ریشههای اسلام برای ادامهی حیات خود محکم شد. قرآن میگوید چون اینها متوجهی آن ارادهی خاص شدند که بنا است آن اراده با اتحاد همهی کفر ظهور کند. با روبهروشدن با احزاب «وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیما» به جای آنکه رعب آنها را بگیرد، زیاد نشد مگر ایمان و تسلیمشان. در این حرف برای عزیزانی که میخواهند متوجهی حضور ارادهی الهی در تاریخ باشند و به آن شور ایمانی که نیاز است برسند؛ نکتهی دقیقی نهفته است. مؤمنین معمولی هرگز متوجهی چنین حضوری از ارادهی الهی در تاریخ نمیشوند. این نوع ایمان یک جنس دیگری از ایمان است و با نظر به حضورِ اراده و مشیت الهی که یک نوع نگاه سلوکی است، برای بعضیها پیش میآید و الفبای خاص خود را دارد، همین اندازه فکر کنید این چه نوع ایمانی است که صاحبان آن وقتی تقابل همهی کفر با جبههی توحید را میبینند، میفهمند وعدهی الهی جهت نابودی کفر فراهم شده است.
جریان جنگ بدر را هم در همین راستا میتوانید ارزیابی کنید. آیهی 7 سورهی انفال بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، به مسلمانان یادآوری میکند که یادتان هست خدا در ابتدای امر که راههای مقابله با جبههی کفر را در جلوی شما قرار داد، یکی مقابله با کاروانی بود که میخواستید بروید و با آن درگیر شوید و از این طریق نهتنها حضور خود را در منطقه اعلام کنید بلکه با مصادرهی اموال آن کاروان، ثروتی جهت ادامهی کار بهدست آورید؟ و راه دیگر آن بود که با قوای نظامی مکه درگیر شوید و شما میخواستید فقط با کاروان تجاری درگیر شوید ولی یادتان هست که خدا میخواست شما حضور بزرگتری در تاریخ پیدا کنید و ریشهی کفر در آن منطقه به دست شما کنده شود، و خدا شما را وارد آن جبهه کرد و به صورتی غیر قابل پیشبینی پیروز شدید؟
جبههی مقابل مسلمانان حدود هزار نفر بودند با اسب و شمشیر و تجهیزات کامل و این طرف حدود سیصد و سیزده نفر بدون هیچ تجهیزاتی. خداوند میفرماید: «وَ إِذْ یَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ» وقتیکه خدا به شما وعده داد به دو گروه، گروهی که غیر مسلح بودند و شما مایل به برخورد با آن بودید و گروهی که خداوند با تقابل شما با آنها میخواست «أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرین» تا حق حاکم شود و ریشهی کفر قطع گردد و در آن درگیری برخلاف عرف آن زمان، آن تقابل به نفع جبههی توحید تمام شد.
حرف بنده با شما عزیزان این است: یک وجه از ارادهی الهی در آن زمان با جنگ بدر ظهور کرد و یک وجه از آن با جنگ احزاب و پس از آن خداوند از مسلمانان خواست سعی کنند با عبور از فرهنگ کفر و نفاق جایگاه خود را در تاریخ تثبیت کنند. آیا امروز ما نمیتوانیم همان نوع از حضورِ حضرت حق را در عالم احساس کنیم؟ اگر امروز میبینیم جبههای روبهروی ما قرار دارد که مجهز به همهی امکانات نظامی و فرهنگی است در حالیکه امکانات ما نسبت به آنها زیر صفر است و با اینهمه توان مقابله داریم، آیا این کافی نیست تا متوجه شویم بنا است خداوند از طریق انقلاب اسلامی با مشیت خود، تاریخ دیگری را به صحنه آورد؟ اینجا دیگر بحثِ پیروزی یک جبهه بر دیگری نیست، اینجا بحث تاریخی است که در حال شروع است. این اولین حرف بنده بود که لازم دیدم خدمت عزیزان عرض کنم. امیدوارم توانسته باشم از یک واقعیت بزرگ تاریخی خبر دهم، واقعیتی که با چشمهای عادتکرده به ارزشهای دنیای استکبار دیده نمیشود.