حرف این است که حضرت امام خمینی(ره) چه نسبتی توانسته با امام معصوم پیدا کند و ما باید با چه نگاهی به امام خمینی(ره) نگاه کنیم؟ عرض کردم حضرت امام(ره) در عین این که فقیه بودند نسبت خود را با امامان معصوم تنها یک نسبت فقهیِ صرف قرار ندادند. بلکه به کمک معارف خاصِ عرفانی، نسبتی قلبی با امامان معصوم برقرار کردند و از انوار اشراقی آن ذوات مقدس بهرهمند شدند. امروز اگر کسی خواست از حضرت امام خمینی به عنوان مبادی تفکر خود بهره ببرد باید در ذیل اسلام و نور اهل البیت(ع) با ملکوت حضرت امام خمینی رابطهای اشراقی برقرار کند تا وارد تقدیری شود که خداوند برای این ملت اراده کرده است. حضور در چنین تاریخی ظرف وجودی خاصی را میطلبد که انسان از یک طرف متوجه ضعفهای تاریخی که ما در آن هستیم باشد و از طرف دیگر نظرش جهت عبور از آن ضعفهای تاریخی به شخصیت اشراقی حضرت روح الله(ره) معطوف شده باشد و بتواند رابطهای حبّی و ملکوتی با آن شخصیت برقرار کند، که این ملاک و مبادی تفکر در عالمی است که سراسر گرفتار بیفکری است. روزگار ما با حضرت امام خمینی و با ظهور انقلاب اسلامی وارد تاریخی شده که دوران بیپناهی و سرگردانی بشر را به او متذکر میشود و راه برونرفت را به او نشان میدهد.
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» بحث شد(59) باید با ملکوت حضرت امام رابطه برقرار کرد آن طور که سرداران شهیدِ دفاع مقدس توانستند آن رابطه را برقرار کنند، همین اندازه هم که از حرکات و سکنات شهدا به ما گزارش شده معلوم است که آنها توانستهاند رابطهای وجودی با حضرت امام برقرار کنند. این اساسیترین حرف بنده است که باید رابطهای اشراقی با ملکوت حضرت امام(ره) برقرار کرد تا شعور تاریخی خاصی را که منجر به تفکری از جنس تفکر شهید چمرانها میشود، نصیب خود کنیم. یکی از موضوعاتی که هنوز نتوانستهایم درست تبیین کنیم تصور درستی است که باید عزیزان از رابطهی وجودی داشته باشند زیرا ناخودآگاه موضوع را با تفکر انتزاعی و علم حصولی دنبال میکنیم. در حالیکه از شما محبین اهل البیت که با اهل البیت(ع) رابطهای قلبی برقرار کردهاید انتظار هست تصور و درک درستی از ارتباط وجودی داشته باشید وگرنه در نظر و ارتباط با حضرت مهدی(عج) به عنوان واسطهی فیض در عالم هستی، نیز دچار مشکل خواهید شد. اگر کسی نتواند وجود مقدس حضرت مهدی(عج) را به آن صورت درک کند که آن حضرت واسطهی وجودی بین عالم مُلک و ملکوت هستند، چطور میتواند قبول کند یک انسان واسطهی چنین فیضی باشد؟ مگر آن که نظر به حقیقت وجودی آن حضرت بیندازد. این که چطور میشود با ملکوت حضرت امام خمینی رابطه برقرار کرد نیاز به پیش زمینههای سلوکی دارد وگرنه با تفکر انتزاعی و علم حصولی تا اینجاها نمیتوان جلو آمد و مثل شهدا مطلوبِ قلبی خود را دنبالکردنِ منویّات و نیّات حضرت امام خمینی(ره) قرار داد.
باید به دنبال رابطهای وجودی بود. مکرر عرض کردهام شما صدبار هم بگویید آب و چند روز هم در رابطه با آن فکر کنید و مرطوب بودن آن را تصور نمائید، یک ذره هم به تری نمیرسید. اما اگر با یک قطره آب رابطه وجودی پیدا کنید به همان اندازه به تری میرسید.
تا «وجود» مدّ نظر ما نیاید و رابطهی وجودی با عالَم پیدا نکنیم تنها با تصورات خودمان نسبت به عالم زندگی میکنیم بدون آنکه راهی به سوی خدا در مقابل خود بگشاییم. این راه، در صورتی در مقابل ما گشوده میشود که به ارادهی الهی در این عصر یعنی به انقلاب اسلامی، نگاه وجودی بیندازیم زیرا حقیقتاً با انقلاب اسلامی شکاف و شقاقی که بین خدا و انسان بهوجود آمده بود برطرف شد.
به خوبی میتوان احساس کرد تاریخی که ما در آن قرار گرفتهایم، تاریخ عجیبی است و در دل این تاریخ خداوند حضرت امام(ره) را پرورانده تا ما را وارد چنین تاریخی بکند. همانطور که ملاصدرا را در زمان خود در مقابل دکارت پروراند تا بتواند با تأکید بر اصالت وجود، تاریخ خطرناک سوبژکتیویتهی دکارتی را خنثی کند. جایگاه تاریخی آن اصالت وجودی که ملاصدرا میگوید چنین جایگاهی است و این غیر از اصالت وجودی است که در کتاب و درس و به صورت مفهومِ وجود مورد توجه عزیزان است. ملاصدرا در زمان خود یک پارچه عشق و شور و حیات و انقلاب است، یک آدم فوقالعاده زندهای است. کتابهای سه اصل و کسر الاصنام او شاهد این مطلب است، ببینید چطور بر سر متحجرین و اخباریون و آنهایی که تحت تأثیر مستشرقین غربی اصالت را بر حسّ میدهند، فریاد میزند، عین همان نوع فریادی که حضرت امام بر سر آمریکا میزند و میفرماید: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
ملاصدرا میفرماید با این جهالتها و تحجرها میخواهند تاریخ امامتی را که در آن زمان شروع شده بود در حجاب ببرند. آری درست است که همان جهالتها و تحجرها موجب شد تا او تبعید شود و امثال میرفندرسکیها هم به حاشیه رانده شوند و متحجّرین به میدان بیایند و اخباریون و مستشرقین کارها را در دست بگیرند و نتیجهاش این شد تا تمدنی که میتوانست با سرمایهی فکر شیعی، ما را در سقف آسمان قرار بدهد، کارش به حاکمیت شاه سلطان حسین بکشد و اشرف افغان چند روزه اصفهان را تصرف کرد و طومار سلسلهی صفویه را در هم پیچید، ولی عبرتی و تجربهای شد برای ما تا بفهمیم وقتی رابطهی خود را با چنین عالمانی زمانشناس قطع کنیم بهرهی چندانی از تاریخ و تقدیری که پروردگارمان جهت تعالی ما برایمان مقدر کرده است، نخواهیم برد.
ملاصدرا در آن روز اصالت وجود را برای ورود در تاریخی که شروع شده بود مطرح کرد ولی عدهای از همعصرانش جایگاه سخن او را نفهمیدند و دعوای بین اصالت وجود و اصالت ماهیت را راه انداختند. در حالی که اصالت وجودی که ملاصدرا میگوید به خوبی با اصالت ماهیت میرداماد و شیخ اشراق و جناب محی الدین قابل جمع است. حرف ملاصدرا تذکر به یک حیات تاریخی است نه یک ادعای فلسفی صرف. همین بلا را ممکن است بر سر انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بیاوریم و حقیقت آن را در مباحث کلامی متوقف کنیم.