مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» درصحبت خود با فرماندهان سپاه پس از آنکه روشن کردند هویت دشمنیها با انقلاب اسلامی از چه جنسی است و چون هویت انقلاب اسلامی «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون» است، حتماً انقلاب اسلامی آیندهی روشنی دارد، فرمودند: «نه به معنای یک دل خوشکنک، بلکه به معنای ملاحظهی همهی آنچه جلو چشم ما است...؛ البته این آینده زود باشد یا دیر باشد به دست شماست».(19)
حتماً مستحضرید همانطور که «وجود» دارای شدت و ضعف است، حقایق وجودی نیز مرتب ظهور و خفاء دارند مثل ظهور و خفای حاکمیت حضرت مهدی(عج). گاهی به ظهور آن حضرت نزدیک میشویم و تجلیات نور وجود مقدس حضرت در جامعه احساس میگردد و گاهی ظهور به تعویق میافتد. امروز حضرت مهدی(عج)؛ «سببُ الْمتصِل بَیْنَ الأرْضِ وَ السَّمَاء» هستند. حضرت باقر(ع) فرمودند چندین بار ممکن بود که ما صاحب امر بشویم و عالم را دست بگیریم، اما چون شیعیان نتوانستند زبانشان را حفظ کنند آن امر به تعویق افتاد(20). ظهور و خفاء برای حقیقت مهدوی به آن شکل است که گاهی نور حضرت مهدی(عج) با ظهور شدیدتری در عالم جاری میشود و گاهی آن نور در خفاء میرود تا إنشاءالله آن ظهورِ نهایی محقق شود. اگر شما رجوعِ وجودی به عالم نداشته باشید، این ظهور و خفا را نمی فهمید. این تعبیر آیت الله بهجت(ره) که چند سال گذشته فرمودند: ظهور حضرت مهدی(عج) را پیرمردها هم میبینند؛ راست بود و در همین رابطه ملت ما نور ظهور حضرت را یافتند، ولی متأسفانه دوباره آن نور در خفاء رفت. اگر ادبیات ظهور و خفای حضرت مهدی(عج) را بفهمیم متوجه میشویم آیتاللّه بهجت به خطا نرفتند.
عنایت فرمودید مقام معظم رهبری به فرماندهان سپاه فرمودند: «البته این آینده زود باشد یا دیر باشد، به دست شماست». تا جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را نفهمیم این سخن مقام معظم رهبری را نمیفهمیم. انقلاب اسلامی ظهور یک حقیقت در این عالم است؛ آنهم ظهورِ وجودیِ حقیقت و تا شرایطِ پیشآمده درست شناخته نشود معنای سخن ایشان معلوم نمیشود. سؤال جدّی بنده این است که این نوع احساس که مقام معظم رهبری نسبت به آینده دارند، از چه جنسی است؟ از کجا یقین به پیروزی انقلاب اسلامی در آینده دارند؟ آیا میخواهند دل ما را خوش کنند؟ یا متوجهاند آنچه به نام انقلاب اسلامی در عالم واقع شده است، یک پدیده نیست بلکه حضور تقدیر الهی است که برای درک آن نیاز به احساسی داریم که «وجود» را در جمال ارادهی خاص الهی درک کند، در این حال متوجه حضور حقیقتی میشویم که در عالم طلوع کرده است و چون آن حقیقت «وجودی» است قابل اشاره نیست ولی قابل احساس هست، مثل آنکه خود را احساس میکنید. به «تن» میشود اشاره کرد، اما به «نفس ناطقه» نمیتوان اشاره کرد، چون نفس ناطقه یک حقیقت وجودی است. ما باید با نظر به «وجود» برسیم به جایی که إنشاءاللّه حقایقِ وجودی را احساس کنیم و در آن رابطه تقدیری را که در عالم جاری شده است احساس نماییم. شواهدی برای احساس چنین تقدیری جلو چشم ما هست، مثل ناکامیهای نظام استکباری در تقابلِ با نظام اسلامی. مگر شما برای احساس حضور خدا پس از آنکه آثار حضور او را مشاهده کردید، آماده نمیشوید که با جان خود یعنی با جنبهی وجودی خود، خدا را عبادت کنید؟ همین مسیر باید برای احساس تقدیر الهی در عالم طی شود. و علت تأکید بنده به مباحثی مثل معرفت نفس به همین جهت است که از این طریق راه احساسِ وجودی سایر حقایق نیز گشوده میشود.
اگر متوجه غلبهی مشیت الهی بر همهی قلمروهای حیات انسانها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعهی تاریخ، مطالعهی نحوهی ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم است و راهی است برای خداشناسیِ غیر انتزاعی. به شرطی که تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امرِ والا یعنی سنتهای جاری در عالم، چشم پوشی نکنیم.
اگر انسان در مرتبهی احساس جزییات بماند به هیچ ادراک کلّیِ وجودی نمیرسد تا وارد عالم تفکر شود. آنچه اهمیت دارد تشخیص مصلحتهای بزرگ در هر تاریخی و نسبت آنها با ارادهی الهی است و اعمال انسانهای بزرگ مثل حضرت امام خمینی(ره) بر همین اساس مورد توجه قرار میگیرد. این انسانها از پندارهای معمولی فراتر رفتهاند که میتوانند مصلحتهای بزرگ زمانهی خود را تشخیص دهند.
عرض شد سلسلهی قاجار و پهلوی مانع ادامهی تمدنی شدند که با سلسلهی صفوی شروع شد و به همین جهت ملاحظه میکنید چرا مقام معظم رهبری نسبت به سلسله قاجار انتقاد اساسی دارند. حضور قاجار و پهلوی در تاریخ ما موجب شد تا ما هنوز هم نتوانیم به آن حالتی برگردیم که با سلسلهی صفویه شروع شد، در آن فضا، رویکردی از عزمِ تفکرِ تمدنسازی شیعه به صحنه آمد و ما در آن فضا داشتیم به تمدنی رجوع میکردیم که مطلوب اهلالبیت(ع) بود. آقای دکتر شریعتی موضوع تشیع صفوی و تشیع علوی را در فضایی بیرون از تاریخ مطرح میکند، اگر ایشان نگاه تمدنی به صحنه میانداخت نظر دیگری داشت. ایشان شاه عباس و دربار را نگاه کرده است، در حالیکه شاه عباس نسبت به ارادهای که در آن تاریخ به صحنه آمده بود چیزی نبود، و علمای ما با بصیرتِ تاریخی که داشتند بهخوبی نظر آقای دکتر شریعتی را نقد کردند. بنده و امثال بنده آن روز نفهمیدیم علماء از چه زاویهای سخن آقای دکتر شریعتی را نقد میکنند. آنها آن روحی را که در آن تاریخ ظهور کرد تأیید میکنند، نه شخص شاه عباس را. روحی حاکم بود که این روح را شیخ بهائیها تشخیص دادند. مثل امروز که عدهای متوجه نیستند چه جریانی از طریق انقلاب اسلامی در تاریخ در حال وقوع است. از این لحاظ که شما امروز باز به ملاصدرا نظر دارید ادامهی صفویهای هستید که در آن تاریخ با رویکرد تمدنی به صحنه آمد و آثار آن رویکرد را نهتنها در شهر اصفهان بلکه در همهی نقاط کشور ملاحظه میکنید. حکمت متعالیه حاصل نبوغ ملاصدرا و اساتید بزرگ او چون میرداماد و شیخ بهائی و شرایط اجتماعی خاصی بود که در زمان ملاصدرا ظهور کرده بود و ملاصدرا نیز فلسفهی خود را حاصل یک تلاش جمعی و تاریخی در آن زمان میداند.