تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

ملاک تفکر و بی‌فکری

این آیات به بنده و به شما می‌گوید: در تاریخی که پیش روی دارید بدانید بعضی‌ها در عین آن‌که در جبهه‌ی خودی هستند ولی نمی‌فهمند چه‌چیزی واقع شده است و شما مواظب باشید مثل آن‌ها گرفتار توهّمات خود نباشید. شما با اندکی دقت می‌توانید حس کنید تاریخ توحیدی جدید به میدان آمده و اگر متوجه این موضوع نباشید در اوج بی‌فکری قرار می‌گیرید، چون ملاک تفکر و بی‌تفکری در فهم و عدم فهمِ تقدیر زمانه است و فهم و درکِ تقدیر زمانه بدون سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی(ره) محال است، زیرا ما با صورت متعین تاریخ توحیدی خود یعنی حضرت امام می‌توانیم تاریخ خود را بفهمیم و مطابق آن عمل کنیم تا جزء معوّقین نباشیم و آن شور و شعفی را که عرفا همیشه با حسِ تاریخی خود برای خودشان داشتند از دست ندهیم و به تعبیرحضرت امام(ره) بتوانیم راه صدساله را یک شبه طی کنیم. مشروط بر این‌که به جای آن‌که بپرسید چگونه در این تاریخ حاضر شوید، نظر کنید و بیابید. نور را باید دید و با فکرکردن به نور هرگز با آن نور درخشانی که در مقابل شما است مرتبط نمی‌شوید. این حضور با گفتن و شنیدن حل نمی‌شود، باید متذکر شد و نظر کرد. لازم است به عقل و درک جدیدی ورود پیدا کنیم. گفت:
چون گهر در بحر گوید بحر کو

وآن خیالِ چون صدف دیوار او

گفتن آن کو، حجابش می‌شود

ابر تابِ آفتابش می‌شود

نکته‌ای که در آخر إن‌شاءاللّه کمک می‌کند تا متوجه معنای حضور تاریخی خود باشیم، توجه به این سخن قرآن است که قرآن برای جامعه و قوم و ملت شخصیت خاص قائل است و این بدین‌معنی است که هر جامعه‌ای حضور خاصی در تاریخ دارد و پیامبران به عنوان برادران آن قوم از طرف خدا مبعوث می‌شدند تا مردم حضور تاریخی خود را درست درک کنند. مرحوم شهید مطهری(ره) در آخرین اثر خود که شهادتش مانع شد آن را تمام کنند، یعنی در کتاب «جامعه و تاریخ» به تأسی از علامه طباطبایی(ره) در المیزان می‌فرماید:
قرآن‏ برای «امت»ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترك، نامه‌ی عمل مشترك، فهم‏ و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است.(117)
بدیهی است كه «امت»‏ اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان‏ معنی ندارد، این‌ها دلیل است كه قرآن به نوعی از حیات قائل است كه آن، حیات‏ جمعی و اجتماعی است. حیات جمعی صرفاً یك تشبیه و تمثیل نیست، یك‏ حقیقت است، همچنان‌كه مرگ جمعی نیز یك حقیقت است. در سوره‌ی اعراف آیه‌ی 34 می‏فرماید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» هر امتی (هر جامعه‏ای) مدت و پایانی دارد (مرگی دارد). پس آن‌گاه‏ كه پایان كارشان فرا رسد، ساعتی عقب‏تر یا جلوتر نمی‏افتند. در این آیه سخن از یك حیات و زندگی است كه لحظه‌ی پایان دارد و تخلف‏‌ناپذیر است، نه پیش‌افتادنی است و نه پس‌افتادنی و این حیات به «امت» تعلق دارد نه به افراد. بدیهی است كه افراد امت نه با یكدیگر و در یك لحظه بلكه به طور متناوب و متفرق حیات فردی خود را از دست‏ می‏دهند. در سوره‌ی مباركه‌ی جاثیه، آیه‌ی 28 می‏فرماید: «كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا» هر امت و جامعه‏ای به سوی «كتاب» و نوشته‌ی خودش برای رسیدگی‏ خوانده می‏شود.
پس معلوم می‏شود نه تنها افراد، هركدام كتاب و نوشته و دفتری مخصوص‏ به خود دارند، جامعه‏ها نیز از آن جهت كه در شمار موجودات زنده و مكلّف و قابل تخاطب هستند و اراده و اختیار دارند، نامه‌ی عمل دارند، و به سوی نامه‌ی عمل خود خوانده می‏شوند. در سوره‌ی انعام، آیه‌ی 108 می‏فرماید: «زَیَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم‏» عمل هر امتی را برای خود آن‌ها زیبا قرار دادیم.
این آیه دلالت می‏كند كه یك امت، شعور واحد، معیارهای خاص، طرز تفكر خاص پیدا می‏كند، و فهم و شعور و ادراك هر امتی مخصوص خود آن است. هر امتی با معیارهای خاصی قضاوت می‏كند (لااقل در مسائل مربوط به‏ ادراكات عملی). هر امتی ذوق و ذائقه‌ی ادراكی خاص دارد، بسا كارها كه‏ در دیده‌ی امتی زیبا و در دیده‌ی امتی دیگر نازیباست. جوّ اجتماعی امت است‏ كه ذائقه‌ی ادراكی افراد خود را اینچنین می‏سازد. در سوره‌ی غافر، آیه‌ی 5 می‏فرماید: «وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَیْفَ كانَ عِقاب‏» و هر امتی آهنگ پیامبر خویش كردند كه او را بگیرند و به باطل با او جدل كردند تا حق را به این وسیله بشكنند. و چون چنین كردند من آن‌ها را گرفتم. پس چگونه بود عقاب من؟ در این آیه سخن از یك تصمیم و اراده‌ی ناشایسته‌ی اجتماعی است، سخن از تصمیمی اجتماعی برای معارضه‌ی بیهوده با حق است و سخن در این است كه كیفر چنین آهنگ و تصمیم اجتماعی، عذاب عمومی و اجتماعی است.
مرحوم شهید مطهری در این رابطه‌ در ادامه می‌فرماید:
«در قرآن كریم مواردی دیده می‏شود كه كار یك فرد از افراد یك‏ اجتماع را به همه آن اجتماع نسبت می‌دهد و یا كار یك نسل را به نسل‌های‏ بعدی نسبت داده» و مطلب را به المیزان‏، جلد 4، صفحه‌ی 102 ارجاع می‌دهند.(118)
نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسان‌ها را آنچنان‏ به یكدیگر پیوند می‏زند و زندگی را آنچنان وحدت می‏بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می‏دهد كه در یك اتومبیل و یا یك هواپیما یا یك كشتی‏ سوارند و به سوی مقصدی در حركت‏اند و همه با هم به منزل می‏رسند و یا همه‏ با هم از رفتن می‏مانند و همه با هم دچار خطر می‏گردند و سرنوشت یگانه‏ای‏ پیدا می‏كنند.
چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم(ص) آنجا كه فلسفه‌ی امر به معروف و نهی‏ از منكر را بیان می‏كرد و فرمود: «گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه‌ی دریا را می‏شكافت‏ و می‏رفت. هر یك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بودند. یكی از مسافران به عذر این‌كه اینجا كه نشسته‏ام جایگاه خودم است و تنها به خودم‏ تعلق دارد، با وسیله‏ای كه در اختیار داشت به سوراخ‌كردن همان نقطه‏ پرداخت. اگر سایر مسافران همان‌جا دست او را گرفته و مانع می‏شدند، غرق‏ نمی‏شدند و مانع غرق‌شدن آن بیچاره نیز می‏شدند».(119)
این نوع تأکیدها همه حکایت از آن دارد که باید واقع‌بینی را در تقدیر زمانه‌ی خود دنبال کنیم و از طرف دیگر از شخصیتی که صورت تعین‌یافته‌ی سرنوشت امتی است که خداوند برای آن امت اراده کرده است نباید غفلت کرد و تنها با ارتباط با ملکوت آن شخصیت که محل اراده‌ی الهی است، می‌توان زندگی را معنا کرد و آن شخصیت را مبنای تفکر خود قرار داد، تفکری که با رجوع وجودی به آن شخصیت به حضور و ظهور می‌آید.
البته باز تأکید می‌کنم ممکن است گمان کنید ساختن جامعه و تمدّنی که مدّ نظر حضرت امام خمینی(ره) است دشوارتر از آن است که در ابتدا به ذهن می‌آید ولی نباید فراموش کرد که این تنها راهِ به معنارساندنِ زندگی در این عصر و زمانه است و لذا هر قدمی که جهت زیرساخت‌های آن هدف برداریم یک قدم به معناداری خود افزوده‌ایم و در این رابطه باید متوجه باشید کار نظری به مراتب بیش از کار عملی کارساز است. و ما فعلاً وظیفه داریم خود را و جامعه‌ی خود را با سلوکی خاص، برای فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی آماده کنیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»