تاریخ «پسفردایی»، تاریخی است ماورای امروز و فردا و با فکری که امروز و ادامهی امروز یعنی فردا را میتوان تصور کرد و فهمید، نمیتوان آن را درک کرد. برای درک آن باید ماورای این نوع فکرها، احساس ماورای تاریخی داشت، فکری که عموم ما میشناسیم، همانی است که دیروز و امروز و فردا را میفهمد و تنها در این فضا میتواند تعقل کند در حالیکه در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» تحت عنوان «بیتوجهی به نهادهای دنیای مدرن توسط حضرت امام خمینی(ره)» عرض شد جنسِ نگاه اشراقی حضرت امام، نگاه به تاریخی است ماورای تاریخی که مدرنیته در آن ظهور و بروز دارد. به همین جهت بنده تأکید میکنم از خود بپرسید چه چیزی را در امام خمینی(ره) باید ببینیم؟ آیا قاعدهای برای دیدن حضرت امام داریم تا او را به عنوان تقدیر زمانهی خود مدّ نظر قرار دهیم، به عنوان کسی که میخواهد تاریخ جدیدی ایجاد کند با هویتی خاص؟ و آیا در این موضوع به ربط شخصیت امام(ره) و فرهنگ امامان معصوم(ع) به اندازهی کافی فکر شده است؟ آنچنان باید دقیق و همهجانبه زاویههای مختلف این حضور تاریخی را که به صورت کثیر الاضلاع به صحنه آمده است، بررسی کرد که غفلت از هر ضلع آن موجب غفلت از همهی آن میشود، شبیه «یؤمِنُ بِبَعْضٍ و یكْفُرُ بِبَعْضٍ» خواهد بود که عملاً موجب کفر به همهی آن است و آن نتیجهای را که میتوانیم از آن ببریم از دست میدهیم. نتیجهای که تنها با حضور جمعی در تحقق نظام توحیدی بهدست میآید.
بنده سخن خود را اینطور یادداشت کردهام که: «تنها در تفاهم قدسی است که تفکرِ حقیقی ظهور میکند، تفکری که به "وجود" نظر دارد». مقدمهی این سخن را در جلسات قبل ملاحظه فرمودید، به نظرم روشن شد وقتی موضوعی با تفکر حصولی دیده میشود و به جنبهی وجودی آن نظر نمیشود و اصلاً مفاهمهای صورت نمیگیرد و هرکس با مفهومی که در ذهن خود از آن موضوع یا پدیده دارد زندگی میکند. در حالیکه مفهومِ یک پدیده هرگز خودِ آن پدیده نیست. حقیقت هر پدیدهای، مرتبهای از وجود است و وجود در عینی که شدت و ضعف برمیدارد مثل ماهیات کثرت برنمیدارد. حال اگر هرکدام از ما توانستیم به وجود نظر کنیم و موضوعات و پدیدهها را در حقیقت وجود بنگریم، دیگر کثرت به معنایی که هر چیزی کاملاً از چیز دیگری جدا باشد و عالم انبار پدیدههای متکثر باشد، در منظر ما نیست.
آنجایی ما همدیگر را نمیفهمیم و به تفاهم نمیرسیم که بنده یک وجه از یک موضوع را مینگرم و شما وجه دیگر آن را. یعنی با نظر به کثرات است که نمیتوانیم با همدیگر تفاهم داشته باشیم. اما با نظر به جنبهی وجودی هر موضوعی نگاه هر کدام از ما به آن موضوع، نگاه به همهی آن موضوع است و سخن هرکدام تذکری است به دیگری تا از مرتبهی بالاترِ موضوع غافل نشود. در نگاه وجودی به عالم و آدم، عملاً همه با کلّ موضوع روبهرو هستند هرچند بعضی به صورتی اجمالی به آن موضوع نظر دارند و با تذکری که دیگران میدهند، نگاه اجمالی آنها به تفصیل در میآید و نظر دیگران را در آن فضا تصدیق میکنند. اینجاست که معلوم میشود چرا فرمودهاند: «المؤمنُ مرآتُ المؤمن» هر مؤمنی آینهای است برای مؤمنی دیگر. زیرا در این حالت است که انسانها نسبت ایمانی با همدیگر برقرار میکنند و هر کدام وجوهی از حقیقت را در آینهی وجود مؤمن دیگر مینگرند.
شما در نظر به «ماهیت»، چیزی از آن موضوع نمیبینید تا بخواهید با کلّ آن موضوع روبهرو شوید. اینکه فیلسوفان میگویند: ماهیت حدّ وجود است، چون میفهمند ماهیت مرزهایی است که وجود در آن محدوده دیگر ادامه نیافته، و آن مرزها عدمِ ادامهی وجود را مینمایاند. چطور ما با وجوه عدمی یک پدیده میخواهیم آن پدیده را بشناسیم؟ میفرمایند: وجود تعریفبردار نیست زیرا در ذات خود مرزی ندارد تا مطابق آن مرز در ذهن خود از آن تصوری بسازیم. ماهیات را میتوان تعریف کرد زیرا جنبههای عدمی پدیدهها و موضوعات را مینمایاند. حال اگر خواستیم آن موضوع را تعریف کنیم چون با جنبهی عدمی آن، آن را تعریف میکنیم، عملاً آن را در حجاب بردهایم، از این جهت باید حق بدهیم که در رجوعِ غیر وجودی به موضوعات و پدیدهها آنطور که باید با آن پدیدهها روبهرو نخواهیم بود که منجر به تفاهم بشود و هر کدام نگاه دیگری را تصدیق کند، بلکه برعکس، در نگاه به ماهیتِ موضوعات هرکدام نگاه دیگری را نفی میکند زیرا متوجه ربط و تعلق موجودات به حضرت حق نیستند. حاجی سبزواری در بحث إصالة الوجود میفرماید:
لو لَم یُؤَصِّل وَحدَةٌ ماحَصَلَتْ
إذ غَیرُهُ مَثارُ كَثرةٍ أتَت
در شرحش آورده : بیانُه أنّه لو لم یكن الوجودُ أصیلاً لم یحصُل وحدة أصلاً، لانّ الماهیّةَ مَثارُ الكثرة. اگر وجود اصیل نباشد، وجودِ رابط هم که قسمی از آن است اعتباری خواهد بود، در این صورت حمل در قضایا صورت نمیگرفت. بنابراین تباین در وجود به خاطر خود وجود، غیر معقول است زیرا وجود، حقیقتِ واحدِ بسیطی است که تنها ذومراتب است و نه متباین و به همین جهت میتوان گفت کثرتش عین وحدتش است.
در موضوع خدا اگر همهی شما رجوعِ وجودی به حضرت حق داشته باشید همه واقعاً با او روبهروئید، هرچند ممکن است شدت توحید شما نسبت به توحید دیگری متفاوت باشد ولی یکی از شما در خطا نیستید و دیگری در صحت. حضرت امام(ره) بر همین اساس فرمودند اگر پیامبران با هم یکجا جمع میشدند اختلافی نداشتند. چون همه با حضور قلب و با نگاه توحیدی به یک حقیقت که عین کمال است، نظر میکردند و قرآن در همین رابطه میفرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض»(بقره/253) آن رسولان را بعضی بر بعضی برتری دادیم. یعنی در عین آنکه همه معصوماند و همه به یک حقیقت وَحدانی رجوع دارند تفاوتشان در شدت و ضعف توحیدشان بود و لذا اسم حیّ در منظر وجود مقدس حضرت موسی(ع) همان اسم حیّ است که در منظر وجود مقدس حضرت محمد(ص) هست. تفاوت در شدت حضور است نه آنکه یکی درست ببیند و دیگری غلط. این در مورد نظر به هر موضوعی صادق است و اگر ما به موضوعات و پدیدهها نگاه وجودی داشته باشیم دیگر یکی درست نمیبیند و دیگری خطا، تا گرفتار عدم تفاهم نسبت به آن موضوع شویم. از این جهت عرض کردم اگر موضوعات و پدیدهها با نگاه حصولی فهم شوند مفاهمه ایجاد نخواهد شد ولی اگر در عین نگاه حصولی به موضوعات و پدیدهها از نگاه وجودی به آنها غفلت نشود، نهتنها تفاهم حاصل میشود بلکه در تحلیلِ نظر افراد به موضوعات به خودآگاهی میرسیم و خاستگاه نگاه افراد را نیز میفهمیم.