در کتاب سلوک روشن شده با نظر به شخصیت و سلوك ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام«رضواناللهتعالىعلیه» مىتوان به مبادى تمدن اسلامی دست یافت و در بستر آن مبادى، عقلى قدسى که مناسب انقلاب اسلامی است طلوع میکند، عقلی که به «وجود» نظر دارد. این عقل نه عقل ریاضی صرف است که تمدن غرب بر آن بنا شده و نه عقل انتزاعی است که ما را در محدودهی مفاهیم متوقف کند. در کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» عرض شد: رنسانس، انسانِ مناسب خود را ظهور داد که همان انسان ابزارساز است. انسان ابزارساز امروز همان تکنوکراتها هستند که برای زندگی زمینی شما انواع وسایل راحتی را میسازند تا در اعتقاد به ابزارِ برتر در زندگی دنیایی، در بندگی ابزارها و تکنیکها متوقف باشید. به عنوان مثال میبینید نفت را میفروشند و برایتان هواپیما میخرند. به همین جهت گفته میشود اصالتدادن به تکنیک حتی در زیر لوای جمهوری اسلامی، بسط غرب است. زیرا انسانی که به حقایقِ قدسی رجوع دارد و با عقل قدسی بهسر میبرد انسان دیگری است. در انقلاب اسلامی اگر انسانهایی ظهور کردند که مبادی شخصیتشان را حضرت امام خمینی(ره) قرار دادند خبر از آن میدهد که انقلاب میتواند انسانِ مناسب خود را بپروراند و بدین لحاظ فرهنگ دفاع مقدس را باید بسیار جدّی بگیریم، ادامهی حیات ما مطابق تاریخی که شروع شده است با توجه کامل به فرهنگ دفاع مقدس و سیرهی شهداء عملی خواهد بود.
انسانِ مناسب انقلاب اسلامی به «وجود» نظر دارد، زیرا نظر به «وجود» و تفکر را تفکرِ وجوددانستن، مقتضی احساس دائمی در راهبودن است و اساساًنظر داشتن به وجود، نظرداشتن نظر به حقیقتی است که سراسر پر از رمز و راز است و ما تنها بر اساس آن نظر، قادر به تفکر واقعی یعنی تفکرِ حضوری میشویم که در آن صورت عقل و قلب هر دو در صحنهاند. روح انسانی به واسطهی نحوهی وجودداشتنش، با «وجود» خویشاوند است و میتواند آماده باشد تا حقیقت، او را مورد خطاب قرار دهد، در آن صورت از فضای متافیزیک که «وجود» را به حجاب میبرد و فرهنگ حضوری اهلالبیت(ع) را نامفهوم مینماید، رهایی مییابد. بدین لحاظ به گفتهی هایدگر: تأکید بر «وجود»، تأکید بر یک واژه نیست بلکه با نظر به حقیقت وجود سرنوشت دیگری برای ما رقم میخورد و ما وارد گسترهی دیگری میشویم که آن گستره، دریافت نسبتِ وجود و ذات انسان در افقی جدید است، افقی که انسان در انکشاف وجود واقع میشود و عرصهی تفکر ظاهر میگردد.(64) در این حالت یعنی در ظهور امکان تفکر، ذات انسان برای انسان معنای خود را مییابد و خود را دارای نسبتی خاص با انسانهای ملکوتی احساس میکند و از این جهت نسبت دو طرفهای بین حقیقت شما و ملکوت حضرت امام خمینی(ره) در این عصر ظهور میکند. دیگر فرق نمیکند که با نظر به شخصیت اشراقی امام خمینی به حقیقت خود نظر کنید و یا با نظر به حقیقت خود با ملکوت حضرت امام رابطه برقرار نمایید. زیرا هر بار به آنچه خویشتن می نامیم رجوع کنیم، در آن خویشتن، آثاری از خویشتنِ والای خود را که با آن نسبتی خاص داریم، مییابیم و در نهایت به عالیترین وَجه انسانی یعنی انسان کامل رجوع خواهیم کرد و از این جهت این انقلاب حتماً به انقلاب حضرت مهدی(عج) ختم میشود.
وقتی میگوئیم انسانی باید به صحنه آید که به «وجود» نظر دارد توجه ما نظر به جایگاه تکوینی حضرت مهدی(عج) است و معتقدیم تنها راه رجوع به حضرت مهدی(ع) با نظر به «وجود» ممکن است. زیرا مقام حضرت مهدی(عج) مقام واسطهی فیض است که در یک شخص ظاهر شده. رسول خدا(ص) فرمودند: «اوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»(65) در این روایت، ایشان ذهنها را متوجه مقام واسطهی فیضبودنِ خود کردند تا بفهمیم در هر زمانی حجت خدا در چنین مقامی است. عقلی که نظر به «وجود» دارد و ما تحت عنوان عقل قدسی از آن نام میبریم، عقلی است که از عقل ریاضی و نظر به کمّیتها و اصالتدادن به آنها عبور کرده است و میتواند به حقیقت وجود نظر کند. غرب با عقل ریاضی شروع شد. گالیله با نگاه ریاضیگونه به همهچیز غربِ جدید را پایهگذاری کرد، حتی میگفت: کتاب مقدس با تفکر ریاضی نوشته شده است و معتقد بود؛ «ریاضی زبانی است که خدا با آن جهان را آفرید». مرحوم دکتر محمد مددپور در کتاب «تاریخ یونانزدگی ما» این مطلب را به خوبی روشن کرده است. آری درست است که ما نباید از عقل ریاضی فاصله بگیریم. اما باید متوجه بود در ذیل عقل قدسی میتوانیم از عقل ریاضی به طور صحیح برخوردار شویم. ولی زبان عقل قدسی زبان دیگری است و به ساحت دیگری اشاره دارد که از تنگناهای دنیای مدرن آزاد است. اگر خدا امیدی به این ملت نداشت و استعدادی در این ملت و در این دوران نمیدید امام خمینی(ره) را به این ملت نمیداد. باید سعی کنیم دوران عبور از ظلماتِ همهجانبه را احساس کنیم آن هم با احساس نفس ناطقه به صورت حضوری که منجر به احساس «وجود» شود.