تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

انسانی که در حال تولد است

اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است شواهدی را بیابیم که خلاف روح مدرنیته در حال وقوع است و آن‌ شواهد را با آنچه تفکر در رابطه با سنتِ ظهور و سقوط تمدن‌ها در اختیار ما می‌گذارد ارزیابی کنیم، حضور خاصی در تاریخ زمانه‌ی خود احساس می‌کنیم که چون هوای تازه‌ای می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما می‌توانید از حضور در این فرایند محروم ‌نشوید به شرطی که درک خود را از چهارچوب مفهوم‌ها به چیزی بالاتر معطوف دارید که آن «وجود» است. در آن حال نگاه شما به انسانی می‌افتد که در حال ظهور است و از هم‌اکنون او را مورد خطاب قرار می‌دهید، چون متوجه حضور جدّی انسانی هستید که دیگر در فضای اصالت‌دادن به فرهنگ مدرن تنفس نمی‌کند و در همین رابطه به شما صادقانه عرض کنم بنده سعی دارم مخاطب خود را انسان دیگری قرار دهم که بتواند ماورای اصالت‌دادن به فرهنگ مدرنیته فکر کند، هرچند می‌دانم چنین انسان‌هایی امروز زیاد نیستند، ولی مطمئن هستم در حال تولد می‌باشند.
مخاطب ما انسان‌هایی نیستند که دوره‌شان گذشته و در تاریخی که باید حضور داشته باشند قرار ندارند. این جمله را همه شنیده‌اید که قبل از پیروزی انقلاب، امام فرمودند: شاه رفتنی است. قبل از قبول قطع‌نامه‌ی 598 هم فرمودند: صدام رفتنی است. ممکن است ساده از این دو جمله بگذریم در حالی‌که با کم‌ترین دقت متوجه می‌شوید این ادبیات، ادبیات مرسومی نیست و این جملات نشان می‌دهد ایشان نظر به سنتی دارد که در عالم در حال وقوع است. آدمی مثل حضرت امام که در اظهار جملات، اهل شعاردادن و سیاسی‌بازی نیست، این جملات را با این ادبیات و با آن قاطعیت اداء کردند که اگر محقق نمی‌شد برای مکتب تشیع آبرویی نمی‌ماند ولی چون متوجه حضور سنتی خاص در این تاریخ هستند این‌طور سخن می‌گویند و به همین جهت وقتی آن زمان فرمودند شاه رفتنی است، کسانی که امام را می‌شناختند فهمیدند یعنی قصه‌ی حاکمیت شاه تمام است و شما دیدید در دل آن‌ بصیرت و شناختی که نسبت به زمانه داشتند فرمودند صدام رفتنی است و شما بعداً با سقوط صدام روبه‌رو شدید.
آنچه بنده بر آن تأکید دارم این است که رفقا متوجه احساسی بشوند که این مرد الهی داشته و سعی کنند در این احساس با او مشترک شوند و این غیر از آن است که از او تبعیت و اطاعت کنند، بلکه همان‌طور که عرض شد باید اشراق امام را پیدا کرد و عجیب است که هنوز بعضی از دوستان سؤال می‌کنند چگونه؟ در حالی‌که اساساً موضوع مورد بحث یک موضوع حصولی نیست که با سؤال و جواب حل شود. حضرت خضر به حضرت موسی«علیهماالسلام» گفتند جهت رسیدن به این علمی که بنا است در کنار من به‌دست آوری، سؤال نکن، این‌طور هم نباشد که آنچه من می‌کنم تو هم باید انجام بدهی، فقط دنبال من بیا. ملاحظه کردید که خودِ حضرت خضر آن کودک را به قتل رساند و خودِ حضرت، کشتی را سوراخ کرد. نمی‌شود که حضرت خضر(ع) به حضرت موسی(ع) بگوید من به عنوان شیخِ تو به تو دستور می‌دهم کشتی را سوراخ کن، این نوع مریدبازی‌ها در کار نبود. باید حضرت موسی(ع) به بصیرتی که حضرت خضر(ع) داشت می‌رسید و مطابق بصیرت خودش عمل می‌کرد. روش حضرت امام(ره) این‌طور بود که به بسیجی‌ها بصیرت لازم را می‌دادند و سرداران ما با یک شعور فوق‌العاده از جنس بصیرت حضرت امام در تاریخ حاضر شدند، باز تأکید می‌کنم باید به آن بصیرت و احساسی که حضرت امام داشتند می‌رسیدند تا بتوانند آن‌گونه عمل کنند که کردند. به گفته‌ی شهید آوینی:
«اینان، بسیجی‌ها، جنود خدا و مجاری تحقق اراده‌ی حق در سیاره‌ی زمین هستند و بار دیگر زمان در انتظار واقعه‌ای عظیم است. آن‌ها خود را به پناه حق می‌سپارند و پای در عرصه‌ای می‌گذارند که در عرصه‌ی تحقق بزرگ‌ترین واقعه‌ی تاریخ است.»(111)
و با توجه به این‌که بسیجی متوجه تحقق بزرگ‌ترین واقعه‌ی تاریخ است، مرحوم شهید آوینی در توصیف بسیج می‌گوید:
«بسیج مدرسه عشق است، بسیجی خود را در نسبت میان مبدأ و معاد می‌بیند و انتظار موعود، با این انتظار، هویت تاریخی انسان را باز می‌یابد، او آسایش تن را قربانی کمال روح می‌کند و خود را نه در روز و ماه و سال و شهر و کوچه و خیابان، که در فاصله‌ی میان مبدأ و موعودِ تاریخ باز می‌شناسد و برای مبارزات فردا آماده می‌شود.»(112)
سرداران دفاع مقدس،این بسیجیان واقعی، با بصیرت اشراقی خود توانستند جایگاه تاریخی انقلاب را احساس کنند و این با پرسیدن و جواب‌گرفتن حل نمی‌شود، رابطه‌ای دیگر باید در میان آید که از پرسیدن و جواب‌گرفتن آزاد شوید. در عرفان واقعی، اطاعت مرید به معنای تقلید از شیخ معنی ندارد که شیخ دستور بدهد و مرید عمل کند، شیخ باید مرید را به شعوری برساند که شخصیت خود را مطابق شعور استاد اقامه کند و در اشراق شخصیت استاد مثلاً صد بار ذکر «لا إله إلاّ الله» بگوید. همان‌طور که اهل‌البیت(ع) کاری می‌کردند که شیعیانشان در ذیل محبت به آن‌ها در احساسی مشترک با امامشان قرار گیرند و در جلسه‌ی قبل به این موضوع اشاره شد که حضرت امام حسین(ع) فرمودند: «من أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ كَهَاتَیْنِ، وَ قَرَنَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْه‏»(113) كسى كه ما را براى خدا دوست بدارد، ما و او مانند این دو انگشت مى‏باشیم، و دو انگشت خود را کنار هم گذاشتند‏.