تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

چرا از مسلمانی خود نتیجه‌ی لازم را نمی‌گیریم؟

عنایت داشته باشید وقتی روحی که حاکم است، غیر الهی است، راه حل‌های کوچکِ به ظاهر مذهبی، بسط همان روح غیر الهی خواهد بود و هرگز آن راه حل‌های کوچک، راه برون‌رفت از روحِ ظلمات حاکم نیست. مثل وقتی که ملاکِ برتری، ثروت است نه تقوا، اگر آدم ثروتمندی یک خیریه بزند و به مردم کمک کند در عین آن که کار بدی نکرده است ولی گمان نشود ارزش کار او با کسی که تلاش دارد فرهنگ غیر الهی را که بر روابط فردی و اجتماعی مردم حاکم شده است تغییر دهد، برابر است. مسلّم آن کسی که امروز متوجه است باید به تمدنی فکر کرد که به‌کلّی معنای زندگی از حالت اُمانیستی آن تغییر کند و زندگی زمینی به آسمان وصل شود، در زمره‌ی سربازان امام زمان(عج) قرار دارد. سربازانی که در وصف آن‌ها در روایات داریم: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) بِالسَّیْفِ»(7) هرکس در حال انتظار حاکمیت امام زمان(عج) بمیرد مانند کسی است که در خیمه‌گاه حضرت قائم(عج) با آن حضرت بوده بلکه به منزله‌ی کسی است که پیشاپیش رسول خدا(ص) مجاهده کرده است. به همین جهت باز تأکید می‌کنم وقتی در جامعه روحی غیر الهی حاکم است راه حل‌های کوچکِ به ظاهر مذهبی، بسط همان روح غیر الهی است و یا لااقل راه برون‌رفت از آن نیست. جریان صفوان جمّال را همه‌ی شما می‌دانید. هارون الرشید شتران صفوان جمال را برای مراسم حج کرایه کرده بود، حضرت امام کاظم(ع)، شنیدند، فرمودند: چرا شترها را به یک ستمگر کرایه داده‌ای؟ جواب داد برای سفر معصیت که نداده‌ام، برای سفر حج داده‌ام که سفر عبادت است. ملاک حضرت کاظم(ع) را دقت کنید، انتظار دارم جای سخن حضرت را پیدا کنیم. حضرت می‌فرمایند: به دلت نگاه کن، آیا دوست نداری تا وقتی‌که او از سفر برگردد و شترها و کرایه‌ات را بدهد، زنده بماند؟ صفوان به فکر فرو رفت و سری تکان داد و گفت بله. امام فرمودند: همین قدر که راضی به بقای ظالم هستی، گناه کرده‌ای و اگر توبه نکنی با همان انسان ظالم محشور می‌شوی.(8) ملاحظه کنید صفوان جمّال مسلمان است و یار امام کاظم(ع) می‌باشد، چه چیزی را در زمان خود گم کرده که امام می‌فرمایند اگر در این شرایط بمیری، با هارون الرشید محشور می‌شوی. اگر روی این موضوع خوب فکر کنیم می‌فهمیم باید به دنبال جامعه‌ای برای زندگی دینی باشیم که در آن جامعه هارون الرشیدها حاکم نباشند. وگرنه از مسلمانی خود نتیجه‌ای را که باید بگیریم نمی‌گیریم.
ما عموماً تصور می‌کنیم حساسیت بر روی حیات اجتماعی‌، جزء دینداری نیست. فکر می‌کنیم می‌شود مسلمان باشیم و به عنوان سالک و عارف، هم راه‌های آسمان به سوی قلبمان باز شود و هم به بقای هارون الرشیدها راضی باشیم. چون به گمان خودمان بودن یا نبودن حاکم جبّار ربطی به حوزه‌ی سلوک ما ندارد و بعد هم می‌گوئیم چرا دینداری ما آن جوابی را که باید به ما بدهد نمی‌دهد.سخن امام کاظم(ع)، ما را به کجا می‌برد؟ جز این است که باید همه‌ی فکر و ذکرمان حاکمیتی باشد با خصوصیات خاص الهی و دائم باید همه‌ی زاویه‌های دینداریمان را روی آن حاکمیت ببندیم؟ حاکمیتی که تمام مناسبات زندگی ما را در ذیل یک دین زنده و فعّال و جمعی معنا می‌کند؟