تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

تفاهم قدسی

در جمع‌بندی بحث إن‌شاءاللّه روشن شده باشد: رجوع به حضرت امام خمینی(ره) وقتی با عقلی باشد که آن عقل از قلب جدا نبود و به جای تقلید، تفکر را به صحنه آورد، حتماً ‌گوهر تفاهم در بین افراد و جریان‌های موجود در جامعه به صحنه می‌آید و در کتاب سلوک تحت عنوان «راز تفاهم حقیقی» از آن سخن به میان آمده است(66) و روشن می‌شود با پذیرفتن فکرِ منسجمِ امام خمینی است که اصول‌گرایی حقیقی خود را می‌نمایاند و تاریخ جدید ما شروع می‌شود و از رنج بی‌تاریخی و گسست تاریخی رها می‌شویم. حتماً در بین خود تجربه کرده‌اید که چرا بعضاً فکرِ دو شخص متعهد را که هر دو در یک موضوع سخن درستی می‌گویند، نمی‌توانیم جمع کنیم و هر کدام بر وَجه درست سخن خود تأکید دارند بدون آن که متوجه وجه درست سخن طرف مقابل خود بشوند و در سخن طرف مقابل هم فکر کنند. بنده بعضاً تأسف می‌خورم که جرا بعضی از مؤمنین و انقلابیون چطور حرف خود را می‌فهمند اما صحت حرف طرف مقابل را نمی‌فهمند. حتی در این حد هم به توحید نرسیده‌اند که بتوانند وجوه مختلف یک حقیقت را جمع کنند در حالی‌که در توحیدی که ما همه به آن معتقدیم آیه‌ی «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»(حدید/3) هست که می‌گوید او هم اول است و هم آخر به آن صورت که از همان جهت که اول است، از همان جهت آخر است. خدا توفیقمان بدهد تا به این مرحله برسیم، این نوع توحید به سلوک نیاز دارد، سالک به جایی می‌رسد که در نظر به حضرت حق از همان جهت که او اول است او را آخر می‌بیند و درست از همان جهت که ظاهر است او را باطن می‌بیند. توحید تا این‌جاها انسان را در جمع اضداد جلو می‌برد حالا دو انسانِ موحد در اندیشه‌هایی که با همدیگر متضاد هم نیستند سخن همدیگر را نمی‌فهمند. ما نیاز به تفاهم قدسی داریم تا ابعاد نورانی اندیشه‌های همدیگر را احساس کنیم و از این ظلمات بزرگ آزاد شویم که اندیشه‌های افراد را در ماهیات مختلف نگاه می‌کنیم و نه در وجودی که دارای ظهورات مختلف است و در عین شدت و ضعف‌داشتن، سراسر وجود است. ماهیت‌ها منشأ کثرات‌اند و با هم جمع نمی‌شوند، «وجود» است که به عنوان یک حقیقت بدون هرگونه کثرتی در صحنه است. اگر دو سخن و دو اندیشه در ذیل توحید قرار داشته باشد و نتوانید آن دو سخن را جمع کنید به موحدبودن خود شک داشته باشید و بدانید از حقیقتِ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10) بیرون هستید زیرا «اَلْمُؤْمِنُ مِرْآتُ الْمُؤْمِن» یعنی هر مؤمنی آینه‌ی ایمان مؤمن دیگری است و هر کدام باید حقیقت را در آینه‌ی وجود دیگری ببیند، زیرا مؤمنین حقیقی به جای نظر به ماهیات و کثرات، به «وجود» نظر دارند. گاهی از بعضی از عزیزان تعجب می‌کنم که می‌پرسند در این‌ موضوع خاص علامه طباطبایی درست می‌گویند یا حضرت امام؟ طوری حرف می‌زنند که معلوم می‌شود در اسارت ماهیات‌اند. مگر می‌شود اندیشه‌ی علمائی که در ذیل توحید سخن می‌گویند و نظر به حق دارند، جمع نشود؟ همان طور که اول و آخر و ظاهر و باطن در توحید حضرت حق جمع می‌شود.
عرض بنده با توجه به موضوع فوق این است که در پذیرفتن فکر منسجمِ حضرت امام خمینی(ره) به اصولگرایی حقیقی می‌رسیم و عقل‌ها و قلب‌ها در ذیل شخصیت حضرت امام، آینه‌ی همدیگر می‌شوند و می‌بینند که هر کدام متذکر وجهی از حقیقت‌اند و همه با هم می‌توانند در کنار هم منشأ تمدنی باشند که جواب‌گوی همه‌ی ابعاد انسان‌ها است.(67)
مقام معظم رهبری با مسئولان و کارگزاران نظام، بیاناتی تحت عنوان: «شاخصه‌های اصولگرایی» داشتند، اگر بخواهیم بدانیم در کدام مرتبه از حیات معنوی هستیم باید نسبت خود را با رهنمودهای ایشان ارزیابی کنیم. با نظر به صحبت‌های ایشان افق بسیار بلندی در رابطه با راز تفاهمی که باید در ذیل شخصیت حضرت امام به دست آورید در مقابل‌تان گشوده می‌شود و ما را متوجه آن نوع اصولگرایی می‌کند که به کمک آن از بی‌تاریخی و گسست تاریخی نجات یابیم. مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله» در تبیین اصول‏گرایى حقیقى مى‏فرمایند:
«ایمان و هویت اسلامى و انقلابى روشن بینانه، دورى از خرافه و سست‏اندیشى و تمناى دائمى عدالت از یك‏سو و ایمان به آینده، برخوردارى از روحیه‏ى مجاهدت علمى، اعتقاد به آزاداندیشى وكرامت انسانى، به‏كارگیرى اصل تصحیح روش‏ها در مدیریت و تلاش براى‏ شكوفایى اقتصادى اجتماعى كشور، ایمان به مردم، ایمان به خود، ایمان به استقلال و وحدت ملى از سوى دیگر، از مهم‏ترین شاخص‏ها در اصول‏گرایى است».(68)
امیدوارم طی چند جلسه‌ای که گذشت توانسته باشم اشاراتی را که در جلسات اول و دوم کتاب سلوک طرح شده است بهتر تبیین کنم و جدّی بودن سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی(ره) برای دوستان روشن شده باشد. بنده عرایضم را همین جا با ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد تمام می‌کنم.