عرض کردم بنده میخواهم مقداری در مورد تفکر صحبت کنم. در کتاب سلوک میخوانید: شناخت مبادی در هر زمانی کار آسانی نیست و به راحتی انسانها نمیتوانند به مشهورات و عادات زمانهی خود آگاهی پیدا کرده و مشهورات را از آن مبادی که باید داشته باشند تفکیک کنند.(40) گاهی آنچنان گرفتار مشهورات زمانه خود هستیم که به هیچوجه به آنچه انجام میدهیم فکر نمیکنیم. انسانهای عادی عموماً به مشهورات و عاداتِ زمانهی خود، خودآگاهی نمییابند. ولی با این همه میخواهم تأکید کنم ما چارهای نداریم جز این که برای فکر کردن در مورد زمانهی خود، مبادی خود را پیدا کنیم و براساس آن مبادی به سوی مقصود خود سیر نمائیم. هر فکری مبادی خود را میخواهد، چه فکر حصولی و چه فکر حضوری. در رابطه با مبادی فکر حصولی میگوئید:
الفِكرُ حَرْكَةٌ إلى الْمَبَادِى
وَ مِنَ الْمَبادِى الى الْمُراد
فکر حرکتی است به سوی مبادی و به کمک نظر به مبادی، به مراد و مقصود خود نظر میاندازیم و آن را مییابیم.
در رابطه با تفکر حضوری هم میگوئید:
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جز اندر بدیدن کلّ مطلق
در اینجا یعنی در تفکرِ حضوری، شما با نظر به حق میتوانید باطل را بشناسید و از باطل عبور کنید و از امور جزئی و محدود، به حضرت حق که وجود مطلق است سیر کنید و مبادی خود را برای خود از اجمال به تفصیل در آورید.
با توجه به هر دو تعریفی که برای تفکر داریم میخواهم عرض کنم تفکر یک نحوه ارتباطی با زمان دارد و حق را باید در متن زمانهای که در آن زندگی میکنید جستجو کنید. مبادی شما در علم حصولی همان احساسی است که به صورت حضوری از حقیقت دارید و سعی میکنید براساس همان احساس، فکر را حرکت دهید به آن مقصودی که به دنبال آن هستید و در این مسیر، عقل، بستر هدایت و راهنمای شما است تا تفصیل احساس و مقصد خود را با وَهم و خیال مخلوط نکنید، ولی در هر حال نمیتوان از حضور عقل در تاریخ و هر عقلی در هر تاریخی غفلت کرد. در علم حضوری نیز شما در آینهی عالَمی که با آن روبهرو هستید حق را مییابید و از موانعِ ظهور آن روی میگردانید تا آن حقیقتِ مطلق را در آینهی مخلوقات بیابید و همانطور که عرض کردم از اجمال به تفصیل در آیید.