درست است که در حال حاضر در شخصیت افرادِ جامعهی ما ترکیبی از عادت غربی و سنتهای اسلامی بهچشم میخورد ولی امروز تقدیر دیگری برای ما رقم خورده است. در همین رابطه خداوند حضرت امام(ره) را پرورانده است تا جنبهی غربی ما مغلوب جنبهی الهی ما شود و تحقق تمدن اسلامی بهدست ما پایهریزی گردد، و تا ما متوجه شرایط پیشآمده نباشیم و عزمِ بهدرآمدن از احوالات غربی در ما ایجاد نشود، هر برنامهای بریزیم، پریشانحالی خودمان را اضافه میکنیم، زیرا خداوند راه دیگری را برای ما تقدیر کرده است و بحمداللّه مردم آمادهی ورود به همان راهی هستند که خداوند اراده کرده است. در همین رابطه بنده هیچوقت نسبت به ادامهی انقلاب مأیوس نیستم ولی امیدوارم مسئولان اجرایی هرچه زودتر رویکردشان را در راستای تحقق تمدن اسلامی قرار دهند تا روز به روز شاهد به نتیجهرسیدن کارهایشان باشند. مقام معظم رهبری تلاش میکنند تا آرامآرام این افق برای مردم جامعهی ما ظهور کند. بهترین راه هم همین است که یک ملت آرامآرام برسند به اینکه باید از خود شروع کنند و سرمایههای درونی خود را به ظهور برسانند تا با تمدنی روبهرو شوند که انعکاس آرمانهای خودشان است. حضرت امام در همین رابطه مکرر توصیه میکردند از خود باید شروع کنید و مقام معظم رهبری در مقابل دشمنیهای آمریکا میفرمایند: «علاج مقابله با این دشمنی هم فقط یک چیز است و آن، تکیه به اقتدار ملی و به توان داخلی ملّی و مستحکمکردن هرچه بیشتر ساختار درونی کشور».(29) رهبری انقلاب به این صورت ملت را به تمدن اسلامی نزدیک میکنند و تأکید دارند:
«اگر چنانچه ما بر روى توان خودمان تكیه كنیم، استقامت آنها در هم خواهد شكست؛ این را بدانند. تا وقتى كه ما چشممان به دست دیگران باشد، دنبال این باشیم كه كدام مقدار از تحریمها كم شد، كدام مقدار چنین شد، فلان حرف را فلان مسئول آمریكایى گفت یا نگفت - تا وقتى دنبال این حرفها باشیم- به جایى نمیرسیم. ما یك كشور بزرگ هستیم، یك ملّت قوى هستیم، ملّت با فرهنگى هستیم، ملّت با استعدادى هستیم، ثروت خدادادى هم إلى ماشاءالله داریم.»(30)
تأمل بر نحوهی ظهور سنتهای بزرگ در تاریخ میتواند مقدمهی مناسبی باشد برای آنکه بدانیم آینده چگونه شکل میگیرد. اینکه شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و اینکه در حال حاضرآمریکا هر تصمیمی که با روحیهی استکباریاش میگیرد موفق به انجام آن، آنطور که او تصمیم میگیرد، نمیشود و اینکه روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمیگویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار میگیرد تا شما بفرمایید چرا در همگان قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام(ره) فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن کشور، میشد چنین شکستی را دید؟
همهچیز گواه بر آن است که خداوند برای عبور از پریشانی فرهنگی که فعلاً ما گرفتار آن هستیم و رسیدن به انسجام فرهنگی، لطفی به ما کرده و شخصیت اشراقی حضرت امام(ره) را در منظر ما قرار داده است و ارتباط با این شخصیت در این عصر و زمانه تنها راه حلی است که جامعهی ما برای رسیدن به آرمانهایش به او نیاز دارد. باز باید از خود پرسید زیرساختهای فکری و فرهنگی مورد نیاز برای تحقق تمدن اسلامی چه چیزهایی میتواند باشد. عرض کردم از نظر تفکر، حکمت صدرایی و رجوع به «وجود» است و در رابطه با نظر به مظهری که تعیُّن تقدیر الهی است، شخصیت اشراقی حضرت امام(ره) باید مورد توجه باشد.
لازم است با نظر به معارفی که فرهنگ اهلالبیت(ع) در اختیار ما قرار داده متوجه رابطهی وجودی و اشراقی با شخصیتهایی مثل حضرت امام بشویم تا معنای آنکه گفته میشود حضرت امام یک راهِ حل بود، معلوم گردد. آنهایی که آمادهی رابطهی اشراقی با حضرت امام شدند و توانستند آن رابطه را برقرار کنند، در عمل همان سردارهای دفاع مقدس بودند که به صورت نازلهی شخصیت امام، به میدان آمدند و بر این اساس بنده عرض میکنم؛ «شهید چمران، همان حضرت امام است در جبهه»، به نظر میرسد این جامعیت و کلیت و این شعورهای عجیب و غریب که در امثال شهید چمرانها بود را باید در این راستا تحلیل کرد.
اساسیترین بحثی که باید با شما عزیزان در میان گذاشته شود این نکته است که روشن گردد ما در حال حاضر در تاریخِ بیفکری هستیم و به همین جهت نمیتوانیم در یک تفاهم متعالی به تمدن اسلامی فکر کنیم. ملت ایران قبل از انقلاب فهمید آن فکری که انسان را گرفتار زندگی آمریکایی میکند فکر نیست و به همین جهت توانست به تحقق انقلاب اسلامی چشم بدوزد و یکدل و یکزبان با تفکری مناسبِ تحقق انقلاب اسلامی، به میدان آمد، ولی در ما هنوز فکری که مناسب تحقق تمدن اسلامی و عبور از فرهنگ غربی باشد ظهور نکرده است. آن فکر با رجوعِ وجودی به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی(ره) ظهور میکند زیرا از یکطرف راهی را که باید طی کنیم در آن شخص احساس کنیم و از طرف دیگر از بستر ظلماتی که غرب با تحریک نفس امّاره برای ما قرار داده، با اسوه قرار دادن ایشان، نجات یابیم. این کاری است که تنها با زیرساختهای فکری فرهنگی خاصی ممکن است که امام خمینی(ره) مد نظر باشند.
عقلی که بتواند زهر تجدد را احساس کند یک عقل قدسی و روحانی است و هر اندازه روحانیت آن عقل بیشتر باشد، روح تجدد کمتر در آن نفوذ میکند. تاریخ گواه است کمترین نفوذِ تجددمآبی در میان علمای دینی و اندیشمندان حوزوی بوده، حوزههایی که از حیات فعّال دینی و میراثهای معنوی تاریخی و حِکمی خود جدا نشدند. و برعکس، بیشترین نفوذِ تجددمآبی را در میان کسانی مشاهده میکنید که از بهرههای معنوی و روحانی واقعی برخوردار نبودند. از این لحاظ با نظر به حضرت امام و سیرهی خاص ایشان متوجه راه حلّی میشویم که به دنبال آن هستیم. معنای این حرف این است که باید به یک نوع فکر دیگری رجوع کنید، ماورای فکری که ما را در محدودهی علم حصولی نگه میدارد و امکان احساس تقدیر تاریخی را از ما میگیرد، یعنی رجوع به «وجود». زیرا از این طریق تفکر شروع میشود و تا تفکر شروع نشود، ما نمیتوانیم اشراقی را که در تاریخ ما ظهور کرده است به زندگی خود وصل کنیم، این فکری است که با حبّ اهلالبیت(ع) به ما برمیگردد و نه با فکر حصولی صِرف. فکر حصولی در جای خود به عنوان مقدمهی تفکر، محترم است، ولی آرمان ما چیز دیگری است که با نوع دیگری از فکر در منظر ما قرار میگیرد و دست و زبان ما را برای رسیدن به آن متحد میکند. به امید طلوع فکری که در نتیجهی آن فکر، حضرت روحاللّه(ره) در منظر ما قرار گیرد و در سایهی شخصیت اشراقی او معنای تمدن اسلامی بهخوبی ظهور نماید و ما نیز معنای خود را پیدا کنیم. إنشاءاللّه.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»