تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

گمراه تر از چهارپایان

جالب اینکه قرآن مجید در آیات این سوره، سخنان مشرکان را یکجا نقل نمیکند بلکه بخشی از آن را نقل کرده به پاسخگوئی و اندرز و انذار می پردازد سپس بخش دیگری را به همین ترتیب ادامه می دهد.

آیات مورد بحث بازگو کننده نمونه دیگری از منطق مشرکان و کیفیت برخورد آنها با پیامبر اسلام و دعوت راستین او است.

نخست می گوید: آنها هنگامی که تو را می بینند، تنها کاری که انجام می دهند این است که به باد مسخره ات گرفته می گویند آیا این همان کسی است که خدا او را به عنوان پیامبر مبعوث کرده است (و اذا رأ وک ان یتخذونک الا هزوا ا هذا الذی بعث الله رسولا).**(هزوا) مصدر است و در اینجا به معنی مفعول آمده این احتمال نیز هست که مضاف در تقدیر باشد(موضع هزو) ضمنا تعبیر به (هذا) برای تحقیر و کوچک شمردن پیامبر است***

چه ادعای بزرگی می کند؟ چه حرف عجیبی می زند؟ راستی مسخره است! ولی نباید فراموش کرد که پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) همان کسی بود که قبل از رسالت، چهل سال در میان آنها زندگی کرد، به امانت و صداقت و هوش و درایت معروف بود، اما هنگامی که سران کفر، منافعشان به خطر افتاد همه این مسائل را به دست فراموشی سپردند، و با سخریه و استهزاء، مساءله دعوت پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را با آن همه شواهد و دلائل گویا به باد مسخره گرفتند و حتی او را متهم به جنون کردند!

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 99@@@

سپس قرآن در ادامه گفتار مشرکان و از زبان آنها چنین نقل می کند:

((اگر ما استقامت و پایداری بر پرستش خدایانمان نکنیم بیم آن می رود که این مرد ما را گمراه سازد و ارتباطمان را با آنها قطع کند (ان کاد لیضلنا عن الهتنا لو لا ان صبرنا علیها).**کلمه (ان) در ان کاد لیضلنا (مخففه) است و برای تاکید است و در تقدیر انه کاد بوده و ضمیر آن شان است***

ولی قرآن از چند راه به آنها پاسخ می گوید نخست با یک جمله کوبنده به این گروه که اهل منطق نبودند چنین پاسخ می دهد: هنگامی که عذاب الهی را دیدند به زودی می فهمند چه کسی گمراه بوده است؟! (و سوف یعلمون حین یرون العذاب من اضل سبیلا).

این عذاب ممکن است اشاره به عذاب قیامت باشد چنانکه بعضی از مفسران مانند طبرسی در مجمع البیان گفته اند، و یا عذاب دنیا همچون شکست دردناک روز بدر و امثال آن، چنانکه قرطبی در تفسیر معروف خود گفته است. و نیز ممکن است اشاره به هر دو باشد.

جالب اینکه این گروه گمراه در این سخنان خود به دو کار ضد و نقیض دست زدند، از یکسو پیامبر و دعوتش را به باد مسخره می گرفتند، اشاره به اینکه آنقدر ادعای او بی اساس است که ارزش برخورد جدی ندارد، و از سوی دیگر معتقد بودند که اگر دو دستی به آئین نیاکان خود نچسبند، امکان دارد سخنان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آنها را نیز از آن بازگرداند، و این نشان می دهد که سخنانش را فوق العاده جدی و مؤ ثر و حساب شده و دارای برنامه می دانستند این پریشان گوئی از افراد سرگردان و لجوج بعید نیست.

بعلاوه بسیار دیده شده است که منکران حق هنگامی که در برابر امواج خروشان منطق رهبران الهی قرار می گیرند گاهی استهزاء را به عنوان یک تاکتیک

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 100@@@

برای کوچک نشان دادن و محو آن، انتخاب می کنند در حالی که در باطن چنین عقیدهای ندارند، و گاه آنرا جدی گرفته با تمام وجود با آن مبارزه می کنند.

دومین پاسخی که قرآن از سخنان آنها میگوید در آیه بعد آمده است، روی سخن را به پیامبر کرده به عنوان دلداری و تسلی خاطر و هم به عنوان بیان دلیل اصلی عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوی آنان می فرماید:

((آیا دیدی کسی که معبود خود را هوای نفس خویش برگزیده! (ا رأ یت من اتخذ الهه هواه).

((آیا با این حالت تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستی؟! (ا فانت تکون علیه وکیلا).

یعنی اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها زدند نه به خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جای شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هوای نفسشان است، آیا انتظار داری چنین کسانی تو را پذیرا شوند، یا بتوانی در آنها نفوذ کنی؟!

در معنی جمله ا رأ یت من اتخذ الهه هواه، مفسران بزرگ بیانات گوناگونی دارند.

جمعی همانگونه که در بالا گفتیم گفتهاند منظور آنست که آنها یک بت دارند و آن هوای نفس آنها است و تمام کارهایشان از آن سرچشمه می گیرد.

در حالی که جمع دیگری معتقدند منظور آنست که آنها حتی در انتخاب کردن بتها هیچ گونه منطقی را رعایت نمی کنند، بلکه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ یا درخت جالبی می افتاد یا چیز دیگر که هوس آنها را برمی انگیخت آن را به عنوان معبود برمی گزیدند، در برابر آن زانو میزدند، قربانی می کردند

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 101@@@

و حل مشکلات خود را از آن میخواستند!.

اتفاقا در شاءن نزول آیه فوق روایتی نقل کرده اند که مؤ ید این معنی است و آن اینکه: در یکی از سالها کار بر قریش در مکه سخت شد و در اطراف پراکنده شدند، بعضی از آنها همین که به درخت زیبا و یا سنگ جالبی برخورد می کردند آن را می پرستیدند، نام آن را اگر سنگ بود صخره سعادت گذاشته، برایش قربانی می کردند و خون قربانی را بر آن می پاشیدند، و حتی درمان بیماریهای حیوانات خود را از آن می خواستند!

اتفاقا روزی عربی آمد و می خواست شترهای خود را به آن صخره بمالد و تبرک جوید شترها رم کردند و در بیابان پراکنده شدند او شعری گفت که مضمونش این بود:

من به سراغ صخره سعادت آمدم تا پراکندگی ما را جمع کند، اما او جمع ما را به پراکندگی کشاند!

سپس گفت این سنگ سعادت چیست جز یک قطعه سنگ همسان زمین، نه انسان را به گمراهی می کشاند و نه به هدایت!.

مرد دیگری از عرب یکی از این قطعه سنگها را دید در حالی که روباهی بر آن بول می کرد، او این شعر را سرود:

أ رب یبول الثعلبان برأ سه لقد ذل ما بالت علیه الثعالب!:

:((آیا معبود است موجودی که روباه بر آن بول می کند؟ مسلما ذلیل است کسی که روباهان بر آن بول می کنند!))**تفسیر علی بن ابراهیم طبق نقل نورالثقلین جلد 4 صفحه 20***.

دو تفسیر بالا با هم منافاتی ندارند، اصل بت پرستی که زائیده خرافات است یک نوع هواپرستی است، و انتخاب بتهای گوناگون بدون هیچ منطقی، آن نیز شاخه دیگری از هواپرستی است.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 102@@@

در زمینه ((بت هوا و هوس)) در نکتهها، به خواست خدا، بحث مشروحی خواهد آمد.

بالاخره سومین پاسخی که قرآن از این گروه گمراه می گوید این است که می گوید: آیا تو گمان می کنی که اکثر آنها گوش شنوا دارند، یا می فهمند؟!

(ام تحسب ان اکثرهم یسمعون ام یعقلون).

((نه آنها تنها مانند چهارپایانند، بلکه گمراهتر))! (ان هم الا کالانعام بل هم اضل).

یعنی سخریه ها و سخنان زننده و غیر منطقی آنها هرگز تو را ناراحت نکند چون آدمی یا باید خود دارای عقل باشد و آن را به کار گیرد (و مصداق یعقلون گردد) و یا اگر از علم و دانش برخوردار نیست از دانایان سخن بشنود (و مصداق یسمعون باشد) اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین دلیل با چهارپایان تفاوتی ندارند، و روشن است که از چهارپا نمی توان توقعی داشت، جز نعره کشیدن و لگد زدن، و کارهای غیر منطقی انجام دادن.

بلکه اینها از چهارپایان نیز بدبختتر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزی افتاده اند!.

قابل توجه اینکه باز در اینجا قرآن، تعبیر به اکثرهم می کند و این حکم را به همه آنها تعمیم نمی دهد، چرا که ممکن است در میان آنها افرادی واقعا فریب خورده باشند که وقتی در مقابل حق قرار گرفتند تدریجا پرده ها از مقابل چشمشان کنار میرود و پذیرای حق می شوند و این خود دلیل بر رعایت انصاف در بحثهای قرآنی است.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 103@@@