تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

برترین معیار شناخت

این سوره با جمله ((تبارک)) آغاز می شود که از ماده برکت است و می دانیم برکت داشتن چیزی عبارت از آن است که دارای دوام و خیر و نفع کامل باشد.

می فرماید: ((پر برکت و زوال ناپذیر است خدائی که ((فرقان)) را بر بنده اش نازل کرد، تا جهانیان را انذار کند)) (تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا).**در جلد ششم صفحه 208 ذیل آیه 56 سوره اعراف ریشه اصلی (برکت) تشریح شده است***

جالب اینکه مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان، یعنی قرآنی که جدا کننده حق از باطل است معرفی شده، و این نشان میدهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیله ای برای شناخت - شناخت حق از باطل - در دست داشته باشد!

این نکته نیز قابل توجه است که ((فرقان)) گاه به معنی قرآن و گاه به معنی معجزاتی که روشنگر حق از باطل است، و گاه در مورد تورات به کار رفته است، ولی در اینجا با قرائنی که در آیه و آیات بعد است منظور قرآن است.

در بعضی از روایات هنگامی که از امام صادق (علیه السلام) می پرسند که آیا میان قرآن و فرقان فرقی است؟ می فرماید: ((قرآن اشاره به مجموع این کتاب آسمانی است، و فرقان اشاره به آیات محکمات است)).**تفسیر برهان جلد 3 صفحه 155***

این سخن منافات با فرقان بودن همه آیات قرآن ندارد و منظور این است که آیات محکمات قرآن مصداق روشنتر و بارزتری برای فرقان و جداسازی

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 8@@@

حق از باطل محسوب می شود.

موهبت ((فرقان و شناخت)) تا آن حد اهمیت دارد که قرآن مجید آن را به عنوان پاداش بزرگ پرهیزکاران ذکر کرده است: یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا: ((ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوی پیشه کنید خداوند فرقان در اختیار شما می گذارد)).**سوره انفال-29***

آری بدون تقوا، شناخت حق از باطل ممکن نیست، چرا که حب و بغضها و گناهان حجاب ضخیمی بر چهره حق می افکند و درک و دید آدمی را کور می کند.

به هر حال قرآن مجید برترین فرقان است.

وسیله شناخت حق از باطل، در تمام نظام حیات بشر است.

وسیله شناخت حق از باطل در مسیر زندگی فردی و اجتماعی است، و معیار و محکی است در زمینه افکار و عقائد، و قوانین و احکام و آداب و اخلاق.

این نکته نیز قابل توجه است که می گوید: ((فرقان را بر بنده اش نازل کرد)) آری مقام عبودیت و بندگی خالص است که شایستگی نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهای شناخت حق از باطل را به وجود می آورد.

و بالاخره آخرین نکته ای که در این آیه مطرح شده این است که هدف نهائی فرقان را انذار جهانیان بیان می کند، انذاری که نتیجه اش احساس مسئولیت در برابر تکالیف و وظائفی است که بر عهده انسان قرار گرفته و تعبیر ((للعالمین)) روشنگر این است که آئین اسلام جنبه جهانی دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معینی نیست، بلکه بعضی از آن استفاده خاتمیت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) کرده اند، چرا که ((عالمین)) نه فقط از نظر مکانی محدود نیست که از نظر زمانی هم قیدی ندارد و همه آیندگان را نیز شامل می شود.(دقت کنید).

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 9@@@

در دومین آیه مورد بحث خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف می کند که یکی در حقیقت پایه و بقیه نتیجه ها و شاخه های آن است: نخست می گوید: او خدائی است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به او است (الذی له ملک السماوات و الارض).**واژه (ملک)(بروزن کرک) چنانکه (راغب) در (مفردات) گوید:به معنی در اختیار گرفتن چیزی و حاکمیت بر آن است در حالی که ملک (بر وزن پلک) همیشه دلیل بر حاکمیت و تصرف مالکانه نیست و به این ترتیب هر ملکی ملک است در حالی که هر ملکی ملک نیست***

آری او حاکم بر کل عالم هستی و تمام آسمانها و زمین است، و چیزی از قلمرو حکومت او بیرون نمی باشد. با توجه به مقدم شدن ((له)) بر ((ملک السماوات)) که طبق ادبیات عرب دلیل بر انحصار است چنین استفاده می شود که حکومت واقعی و فرمانروائی آسمانها و زمین منحصر به او است، چرا که حکومتش کلی و جاودانی و واقعی است بر خلاف حاکمیت غیر او که جزئی و ناپایدار و در عین حال وابسته به او است.

سپس به نفی عقائد مشرکان یکی پس از دیگری پرداخته می گوید:

((خدائی که فرزندی برای خود انتخاب نکرد)) (و لم یتخذ ولدا).**توضیح بیشتر درباره نفی فرزند از خداوند و دلائل آن در جلد اول تفسیر نمونه ذیل آیه 116 سوره بقره آمده است***

اصولا نیاز به فرزند چنانکه قبلا هم گفته ایم یا به خاطر استفاده از نیروی انسانی او در کارها است، یا برای یاری گرفتن به هنگام ضعف و پیری و ناتوانی است، و یا برای انس گرفتن در تنهائی است، و مسلم است که هیچیک از این نیازها در ذات پاک او راه ندارد.

و به این ترتیب اعتقاد نصاری را به اینکه حضرت مسیح فرزند خدا است و یا یهود که عزیر را فرزند خدا می دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 10@@@

عرب را نفی می نماید. سپس می افزاید: ((او شریکی در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستی ندارد)) (و لم یکن له شریک فی الملک).

و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهائی داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا می پنداشتند، در شفاعت به آنها توسل می جستند و در حاجات خود از آنها کمک می طلبیدند، تا آنجا که با صراحت در هنگام گفتن ((لبیک)) برای حج این جمله و جمله هائی شرک آلود و زشت به این صورت بر زبان جاری می کردند: لبیک لا شریک لک، الا شریکا هو لک، تملکه و ما ملک!: ((اجابت دعوت تو را کردم ای خدائی که شریکی نداری، جز شریکی که از آن تو است که تو مالک این شریکی و مالک مملوک او هستی))!

قرآن همه این موهومات را نفی و محکوم می کند.

و در آخرین جمله می گوید: او تمام موجودات را آفریده، نه تنها آفریده بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیری آنها را دقیقا معین کرده است)) (و خلق کل شی ء فقدره تقدیرا).

نه همچون اعتقاد ثنویین که بخشی از موجودات این عالم را مخلوق ((یزدان)) می دانستند و بخشی را مخلوق ((اهریمن!)) و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم می کردند چرا که دنیا را مجموعه ای از خیر و شر و نیکی و بدی می پنداشتند، در حالی که از دیدگاه یک موحد راستین در عالم هستی چیزی جز خیر نیست و اگر شری می بینیم یا جنبه نسبی دارد یا عدمی و یا نتیجه اعمال ما است (دقت کنید).

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 11@@@

نکته: