تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

نور ایمان در دل ملکه سبا

در این آیات به صحنه دیگری از ماجرای عبرت انگیز سلیمان (علیه السلام) و ملکه سبا برخورد می کنیم.

سلیمان برای اینکه میزان عقل و درایت ملکه سبا را بیازماید، و نیز زمینهای برای ایمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را که حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید ببینیم آیا هدایت می شود یا از کسانی خواهد بود که هدایت نمی یابند (قال نکروا لها عرشها ننظر اتهتدی ام تکون من الذین لا یهتدون).

گر چه آمدن تخت ملکه از کشور سباء به شام، کافی بود که به آسانی نتواند آن را بشناسد، ولی با این حال سلیمان دستور داد تغییراتی در آن نیز ایجاد کنند، این تغییرات ممکن است از نظر جابجا کردن بعضی از نشانه ها و جواهرات و یا تغییر بعضی از رنگها و مانند آن بوده است.

اما این سؤال پیش می آید که هدف سلیمان از آزمایش هوش و عقل و درایت ملکه سباء چه بود؟

ممکن است آزمایش به این منظور انجام شده که بداند با کدامین منطق

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 479@@@

باید با او روبرو شود؟ و چگونه دلیلی برای اثبات مبانی عقیدتی برای او بیاورد.

و یا در نظر داشته پیشنهاد ازدواج به او کند و می خواسته است ببیند آیا راستی شایستگی همسری او را دارد یا نه؟ و یا واقعا می خواسته مسئولیتی بعد از ایمان آوردن به او بسپارد، باید بداند تا چه اندازه استعداد پذیرش مسئولیتهائی را دارد.

برای جمله اتهتدی (آیا هدایت می شود) نیز دو تفسیر ذکر کرده اند، بعضی گفته اند مراد شناختن تخت خویش است، و بعضی گفته اند منظور هدایت به راه خدا به خاطر دیدن این معجزه است.

ولی ظاهر همان معنی اول است هر چند معنی اول خود مقدمه ای برای معنی دوم بوده است.

به هر حال هنگامی که ملکه سبا وارد شد، کسی اشاره ای به تخت کرد و گفت: آیا تخت تو این گونه است؟ (فلما جائت قیل اءهکذا عرشک).

ظاهر این است که گوینده سخن خود سلیمان نبوده است و گرنه تعبیر به قیل (گفته شد) مناسب نبود، زیرا نام سلیمان قبلا و بعدا آمده و سخنان او به عنوان قال مطرح شده است.

بعلاوه مناسب ابهت سلیمان نبوده است که در بدو ورود او چنین سخنی را آغاز کند.

اما به هر صورت ملکه سبا زیرکانه ترین و حساب شده ترین جوابها را داد و گفت گویا خود آن تخت است! (قالت کانه هو).

اگر می گفت: شبیه آن است، راه خطا پیموده بود، و اگر می گفت عین خود آن است، سخنی بر خلاف احتیاط بود، چرا که با این بعد مسافت، آمدن تختش به سرزمین سلیمان، از طرق عادی امکان نداشت، مگر اینکه معجزه ای صورت

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 480@@@

گرفته باشد.

از این گذشته در تواریخ آمده است که او تخت گرانبهای خود را در جای محفوظی، در قصر مخصوص خود در اطاقی که مراقبان زیاد از آن حفاظت می کردند و درهای محکمی داشت، قرار داده بود.

ولی با این همه، ملکه سبا با تمام تغییراتی که به آن تخت داده بودند توانست آن را بشناسد.

و بلافاصله افزود: و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم! (و اوتینا العلم من قبل هذا و کنا مسلمین)

یعنی اگر منظور سلیمان از این مقدمه چینی ها این است که ما به اعجاز او پی ببریم ما پیش از این با نشانه های دیگر از حقانیت او آگاه شده بودیم و حتی قبل از دیدن این خارق عادت عجیب ایمان آورده بودیم، و چندان نیازی به این کار نبود.

و به این ترتیب سلیمان او را از آنچه غیر از خدا می پرستید بازداشت (و صدها ما کانت تعبد من دون الله).**در اینکه فاعل (صد) کیست؟و همچنین (ما) در (ماکانت) موصوله است یا مصدریه؟ مفسران سخن بسیار گفته اند جمعی فاعل آن را چنانکه در بالا گفتیم سلیمان دانسته اند و بعضی خداوند که تفاوت زیادی از نظر نتیجه ندارد مطابق این دو تفسیر (ها) مفعول اول است و ما (کانت) در جای مفعول دوم با حذف (جار) و تقدیر چنین است (صدها سلیمان)-یا-صدها الله عما کانت تعبد من دون الله-ولی جمعی دیگر ما کانت...را فاعل صد دانسته اند که معنی چنین می شود:معبودهای ملکه اورا از پرستش حق بازداشته بود-اما با توجه به اینکه در اینجا سخن از ایمان او است نه از کفر او تفسیر اول مناسبتر به نظر می رید-و کلمه (ما) ممکن است موصوله یا مصدریه باشد***

هر چند قبل از آن از قوم کافر بود (انها کانت من قوم کافرین).

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 481@@@

آری او با دیدن این نشانه های روشن با گذشته تاریک خود وداع گفت و در مرحله تازه ای از زندگی که مملو از نور ایمان و یقین بود گام نهاد.

در آخرین آیه مورد بحث صحنه دیگری از این ماجرا بازگو می شود، و آن ماجرای داخل شدن ملکه سباء در قصر مخصوص سلیمان است.

سلیمان دستور داده بود، صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جاری قرار دهند.

هنگامی که ملکه سبا به آنجا رسید به او گفته شد داخل حیاط قصر شو (قیل لها ادخلی الصرح)**(صرح) (بر وزن طرح) گاه به معنی فضای وسیع گسترده آمده و گاه به معنی بنای مرتفع و قصر بلند و در اینجا ظاهرا به معنی حیاط قصر است***

ملکه آن صحنه را که دید، گمان کرد نهر آبی است، ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد (در حالی که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه می کند؟) (فلما رأ ته حسبته لجة و کشفت عن ساقیها).**(لجه) در اصل از ماده (لجاج) به معنی سرسختی در انجام کاری است سپس به رفت و آمد صدا در گلو لجة(بر وزن ضجه) اطلاق شده و امواج متراکم دریا که در حال رفت و آمد هستند نیز لجه (بر وزن جبه) نامیده شده اند و در آیه مورد بحث اشاره به آب متراکم و متلاطم است***

اما سلیمان به او گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده (این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذرد) (قال انه صرح ممرد من قواریر).**(ممرد) به معنی صاف و (قوادیر) جمع (قاروره) به معنی بلور و شیشه است***

در اینجا سؤال مهمی پیش می آید و آن اینکه: سلیمان که یک پیامبر بزرگ الهی بود چرا چنین دم و دستگاه تجملاتی فوق العاده ای داشته باشد؟ درست است

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 482@@@

که او سلطان بود و حکمروا، ولی مگر نمی شد بساطی ساده همچون سایر پیامبران داشته باشد؟

اما چه مانعی دارد که سلیمان برای تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ باشکوه و تشکیلات پر زرق و برق می دانست صحنه ای به او نشان دهد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود، و این نقطه عطفی در زندگی او برای تجدید نظر در میزان ارزشها و معیار شخصیت گردد؟!

چه مانعی دارد که به جای دست زدن به یک لشکرکشی پر ضایعه و توأ م با خونریزی، مغز و فکر ملکه را چنان مبهوت و مقهور کند که اصلا به چنین فکری نیفتد، بخصوص اینکه او زن بود و به این گونه مسائل تشریفاتی اهمیت می داد.

مخصوصا بسیاری از مفسران تصریح کرده اند که سلیمان پیش از آنکه ملکه سبا به سرزمین شام برسد دستور داد چنین قصری بنا کردند، و هدفش نمایش قدرت برای تسلیم ساختن او بود؟ این کار نشان می داد قدرت عظیمی از نظر نیروی ظاهری در اختیار سلیمان است که او را به انجام چنین کارهائی موفق ساخته است.

به تعبیر دیگر این هزینه در برابر امنیت و آرامش یک منطقه وسیع و پذیرش دین حق، و جلوگیری از هزینه فوق العاده جنگ، مطلب مهمی نبود.

و لذا هنگامی که ملکه سباء، این صحنه را دید چنین گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم! (قالت رب انی ظلمت نفسی).

و با سلیمان در پیشگاه الله، پروردگار عالمیان، اسلام آوردم (و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین).

من در گذشته در برابر آفتاب سجده می کردم، بت می پرستیدم، غرق تجمل و زینت بودم، و خود را برترین انسان در دنیا می پنداشتم.

اما اکنون می فهمم که قدرتم تا چه حد کوچک بوده و اصولا این زر و زیورها

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 483@@@

روح انسان را سیراب نمی کند.

خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت می سایم.

جالب اینکه: او در اینجا واژه مع را به کار می برد (همراه سلیمان) تا روشن شود در راه خدا همه برادرند و برابر، نه همچون راه و رسم جباران که بعضی بر بعضی مسلط و گروهی در چنگال گروهی اسیرند، در اینجا غالب و مغلوبی وجود ندارد و همه بعد از پذیرش حق در یک صف قرار دارند.

درست است که ملکه سباء، قبل از آن هم ایمان خود را اعلام کرده بود زیرا در آیات گذشته از زبان او شنیدیم: و اوتینا العلم من قبلها و کنا مسلمین (ما پیش از اینکه تخت را در اینجا ببینیم آگاهی یافته بودیم و اسلام را پذیرا شده بودیم).

ولی در اینجا اسلام ملکه به اوج خود رسید لذا با تاکید بیشتر، اسلام را اعلام کرد.

او نشانه های متعددی از حقانیت دعوت سلیمان را، قبلا دیده بود.

آمدن هدهد با آن وضع مخصوص.

عدم قبول هدیه کلان که از ناحیه ملکه فرستاده شده بود.

حاضر ساختن تخت او از آن راه دور در مدتی کوتاه.

و سرانجام مشاهده قدرت و عظمت فوق العاده سلیمان و در عین حال اخلاق مخصوصی که هیچ شباهتی با اخلاق شاهان نداشت.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 484@@@

نکته ها: