تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تهمتهای رنگارنگ.

این آیات در حقیقت دنبالهای است برای بحثی که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستی، و سپس ادعاهای بی پایه بت پرستان در باره بتها، و اتهاماتشان درباره قرآن و شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آمده است.

آیه نخست مشرکان را در واقع به محاکمه میکشد و برای برانگیختن وجدان آنها، با منطقی روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن میگوید میفرماید: ((آنها خدایانی غیر از پروردگار عالم که اوصافش قبلا گذشت، انتخاب کردند، خدایانی که مطلقا خالق چیزی نیستند بلکه خودشان مخلوقند))

(و اتخذوا من دون الله الهة لا یخلقون شیئا و هم یخلقون).

معبود حقیقی، خالق عالم هستی است، در حالی که آنها درباره بتها چنین ادعائی را نداشتند بلکه آنها را ((مخلوق)) خدا میدانستند.

وانگهی انگیزه آنها برای پرستش بتها چه میتواند باشد؟ ((بتهائی که حتی مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند)) تا چه رسد به دیگران (و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیاتا و لا نشورا).

اصولی که برای انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مساله سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز.

براستی اگر کسی مالک اصلی این امور نسبت به ما باشد شایسته پرستش

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 18@@@

است، اما آیا این بتها هرگز قادر بر این امور در مورد خودشان هستند تا چه رسد به اینکه عابدان خود را بخواهند در این جهات زیر پوشش حمایت خویش قرار دهند؟

این چه منطق رسوائی است که انسان به دنبال موجودی بیفتد و سر بر آستان آن بگذارد که هیچگونه اختیاری از خود در مورد خویشتن ندارد تا چه رسد به دیگران؟!

این بتها نه تنها در این دنیا مشکلی را برای بندگان خود حل نمیکند که در قیامت نیز کاری از آنها ساخته نیست.

این تعبیر نشان میدهد که این گروه از مشرکان که مخاطب در این آیات هستند معاد را به نوعی پذیرفته بودند (هر چند معاد روحانی نه جسمانی) یا اینکه قرآن حتی با عدم اعتقاد آنها بمسئله معاد، مطلب را مسلم گرفته، و به طور قاطع در این زمینه با آنها سخن میگوید، و این معمول است که گاهی انسان با کسی که منکر حقیقتی است روبرو میشود اما سخنان خود را بدون اعتنا به افکار او بر طبق افکار خویش قاطعانه بیان میکند، بخصوص اینکه یک دلیل ضمنی نیز در خود آیه برای مساله معاد نهفته شده است، زیرا هنگامی که خالقی، مخلوقی می آفریند، و مالک موت و حیات و سود و زیان او است، باید هدفی از خلقت او داشته باشد، و این هدف در مورد انسانها بدون قبول رستاخیز امکان پذیر نیست، چرا که اگر با مردن انسان همه چیز پایان یابد زندگی پوچ خواهد بود و دلیل بر این است که آن خالق حکیم نبوده است.

ضمنا اگر می بینیم مساله ((ضرر)) در آیه قبل از ((نفع)) قرار گرفته برای این است که انسان در درجه اول از زیان وحشت دارد، و جمله دفع ضرر اولی از جلب منفعت است، به صورت یک قانون عقلائی در آمده است.

و نیز اگر ((ضرر)) و ((نفع)) و ((موت)) و ((حیات)) و ((نشور)) به صورت نکره

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 19@@@

آمده، برای بیان این حقیقت است که این بتها حتی در یک مورد مالک سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز نیستند. تا چه رسد نسبت به همگان.

و اگر ((لا یملکون)) و ((لا یخلقون)) به صورت ((جمع مذکر عاقل)) ذکر شده (در حالی که بتهای سنگی و چوبی کمترین عقل و شعوری ندارند) به خاطر آن است که هدف از این سخن تنها بتهای سنگ و چوبی نیست، بلکه گروهی است که فرشتگان یا حضرت مسیح را عبادت میکردند و چون عاقل و غیر عاقل در معنی این جمله جمعند، همه را به صورت عاقل ذکر کرده و به اصطلاح ادبی از باب تغلیب است.

و یا در این تعبیر طبق اعتقاد طرف سخن گفته شده تا عجز و ناتوانی آنها را مشخص کند، یعنی شما که اینها را صاحب عقل و شعور میدانید، با این حال چرا نمیتوانند زیانی از خود دفع کنند و یا منفعتی جلب نمایند؟!

آیه بعد به تحلیلهای کفار و یا صحیحتر بهانه جوئیهای آنها، در برابر دعوت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) پرداخته چنین میگوید: کافران گفتند: این فقط دروغی است که او ساخته و پرداخته است، و گروهی نیز او را بر این کار یاری داده اند! (و قال الذین کفروا ان هذا الا افک افتراه و اعانه علیه قوم آخرون).

در واقع آنها برای اینکه شانه از زیر بار حق خالی کنند - همانند همه کسانی که در طول تاریخ تصمیم به مخالفت رهبران الهی داشتند - نخست او را متهم به افترا و دروغگوئی کردند و مخصوصا برای اینکه قرآن را تحقیر کنند از کلمه ((هذا)) (این) استفاده کردند.

سپس برای اینکه اثبات کنند او به تنهائی قادر بر آوردن چنین سخنانی نیست، زیرا آوردن چنین سخنان پرمحتوائی هر چه باشد نیاز به قدرت علمی فراوانی دارد، و آنها مایل نبودند این را بپذیرند و نیز برای اینکه بگویند این

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 20@@@

یک برنامه ریشه دار و حساب شده است گفتند: او در این کار تنها نبوده بلکه جمعی وی را یاری کرده اند، و حتما توطئه ای در کار است و باید در مقابل آن ایستاد!

بعضی از مفسران گفته اند منظور از قوم آخرون (گروهی دیگر) جماعتی از یهود بودند، و بعضی گفته اند منظور آنها سه نفر از اهل کتاب به نام عداس و یسار و حبر (یا جبر) بوده.

به هر حال چون این قبیل مطالب در میان مشرکان مکه وجود نداشت، و بخشی از آن مانند سرگذشت پیامبران پیشین نزد یهود و اهل کتاب بودآنها ناچار بودند در این تهمت پای خود اهل کتاب را نیز به میان کشند، تا موج اعجاب مردم را از شنیدن این آیات فرو بنشانند.

ولی قرآن در جواب آنها فقط یک جمله میگوید و آن اینکه: ((آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و هم دروغ و باطل شدند (فقد جائوا ظلما و زورا).**(جائوا) از ماده (مجییء) معمولا به معنی آمدن است ولی در اینجا به معنی آوردن آمده است همانگونه که در آیه 81 سوره یونس نیز می خوانیم:که موسی به ساحران گفت ما جئتم به السحر: (آنچه شما آورده اید سحر است)***

((ظلم)) از این نظر که مردی امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستی جمعی از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بی اساس بود، زیرا بارها پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آنها را دعوت به آوردن سورهها و آیاتی همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدی عاجز و ناتوان شده بودند. این خود نشان میداد که این آیات ساخته مغز بشر نیست چرا که اگر چنین بود آنها نیز می توانستند با کمک گرفتن از جماعت یهود و اهل کتاب نظیر

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 21@@@

آن را بیاورند، بنابراین عجزشان دلیل بر دروغشان و دروغشان دلیل بر ظلمشان است.

بنابراین جمله کوتاه ((فقد جائوا ظلما و زورا)) پاسخی است رسا و گویا در برابر ادعاهای بی اساس آنان.

واژه ((زور)) (بر وزن کور) در اصل از ((زور)) (بر وزن غور) به معنی قسمت بالای سینه، گرفته شده، سپس به هر چیز که از حد وسط متمایل شود، اطلاق گردیده و از آنجا که دروغ از حق منحرف شده و به باطل گرائیده به آن زور میگویند.

آیه بعد به یکی دیگر از تحلیلهای انحرافی و بهانه های واهی آنان در مورد قرآن پرداخته، میگوید: ((آنها گفتند این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده))! (و قالوا اساطیر الاولین اکتتبها).

او در واقع از خود چیزی ندارد، نه علم و دانشی و نه ابتکاری، تا چه رسد به وحی و نبوت، او از جمعی کمک گرفته و مشتی از افسانه های کهن را گردآوری نموده و نام آن را وحی و کتاب آسمانی گذارده است.

او برای رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهره گیری میکند ((و این کلمات هر صبح و شام بر او املا میشود))! (فهی تملی علیه بکرة و اصیلا).

او در مواقعی که مردم کمتر در صحنه حضور دارند، یعنی به هنگام صبح و هنگام شام برای منظور خود کمک می گیرد.

این سخن در حقیقت تفسیر و توضیحی است بر تهمتهائی که در آیه قبل از آنها نقل شده بود.

آنها در این چند جمله کوتاه می خواستند، چند نقطه ضعف بر قرآن تحمیل کنند:

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 22@@@

نخست اینکه قرآن مطلقا مطلب تازه ای ندارد و مشتی از افسانه های پیشین است!

دیگر اینکه پیامبر اسلام حتی یک روز بدون کمک دیگران نمی تواند به کار خود ادامه دهد، باید صبح و شام مطالب را بر او املا کنند و او بنویسد.

و دیگر اینکه او خواندن و نوشتن را میداند، و اگر میگوید درس نخوانده ام این هم سخن خلافی است!

در واقع آنها با این دروغها و تهمتهای واضح می خواستند مردم را از گرد پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) پراکنده کنند، در حالی که تمام کسانی که عقل داشتند و در آن جامعه مدتی زندگی کرده بودند به خوبی میدانستند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نزد کسی درس نخوانده بود، بعلاوه با جمعیت یهود و اهل کتاب سر و کاری نداشت، و اگر همه روز صبح و شام از دیگران الهام میگرفت چگونه ممکن بود بر کسی مخفی شود؟ از این گذشته آیات قرآن در سفر و حضر در میان جمع و در تنهائی و در همه حال بر او نازل میشد.

علاوه بر همه اینها قرآن مجموعهای بود از تعلیمات اعتقادی، احکام عملی، قوانین، و قسمتی از سرگذشت پیامبران، چنان نبود که همه قرآن را سرگذشت پیامبران تشکیل دهد، و تازه آنچه از سرگذشت اقوام پیشین در قرآن آمده بود شباهتی با آنچه در عهدین (تورات و انجیل تحریف یافته) و افسانه های خرافی عرب موجود بود نداشت، چرا که آنها پر از خرافات بود، و اینها پیراسته از خرافات که اگر این دو را در کنار هم بگذاریم و مقایسه کنیم حقیقت امر به خوبی روشن میشود.**جمعی از مفسران معتقدند که مراد از جمله (اکتتبها) این است که پیامبر (ص) از دیگران خواست که برای او این آیات را بنویسند و همچنین جمله (تملی علیه) مفهومش این است که آنها القاء می کردند و او حفظ می کرد ولی با توجه به اینکه دلیلی نداریم که این دو جمله را بر خلاف ظاهر بگیریم تفسیری که در متن گفته شد صحیحتر به نظر می رسد و در واقع آنها می خواستند از این طریق پیغمبر(ص) را متهم کنند که با سواد است و عمدا خود را درس نخوانده معرفی می کند***

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 23@@@

لذا آخرین آیه مورد بحث، به عنوان پاسخگوئی به این اتهامات بی پایه میفرماید:

((بگو کسی آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را می داند))

(قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات و الارض).

اشاره به اینکه محتوای این کتاب و اسرار گوناگونی که از علوم و دانشها، تاریخ اقوام پیشین، قوانین و نیازهای بشری، و حتی اسراری از عالم طبیعت و اخباری از آینده در آن است نشان میدهد که ساخته و پرداخته مغز بشر نیست، و با کمک این و آن تنظیم نشده، بلکه مولود علم کسی است که آگاه از اسرار آسمان و زمین است و علم او بر همه چیز احاطه دارد.

ولی با این همه راه بازگشت را به روی این کج اندیشان مغرض و دروغگویان رسوا باز میگذارد و در پایان آیه میگوید: درهای توبه و بازگشت به سوی خدا به روی همه شما باز است چرا که او غفور و رحیم بوده و هست (انه کان غفورا رحیما).

به مقتضای رحمتش، پیامبران را ارسال و کتب آسمانی را نازل نموده، و به مقتضای غفوریتش گناهان بی حساب شما را در پرتو ایمان و توبه می بخشد.


@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 24@@@