پس از آنكه شیطان از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نكرد و خداوند او را از مقامی كه در كنار ملائكه داشت خارج کرد، شیطان گفت: پس خدایا تا روزی كه مردم را مبعوث میكنی، من را فرصت بده. خداوند فرمود: تا وقتی كه من تعیین میكنم تو فرصت داری. پس حضرت حق از یك جهت، تقاضای شیطان را پذیرفت، از یك جهت هم آن تقاضا را محدود كرد. چون شیطان گفت: تا روزی كه مردم مبعوث میشوند من را فرصت بده، حضرت حق فرمود: آری، تو جزء كسانی هستی كه فرصت داده شدهاند، امّا «اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»؛ تا یك وقت مشخص، كه معلوم است آن فرصت تا اول برزخ است. چون شیطان دیگر در برزخ تصرفی بر انسان ندارد.(198) شیطان در ادامه گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعین»؛ در این فرصتی كه به من دادی به عزّت تو قسم میخورم كه همهی بندگان تو را گمراه میكنم و مسیرشان را وارونه مینمایم، «إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین»؛ غیر از كسانی از بندههایت كه اینها مخلَصاند.(199) اگر انسانی تصمیم گرفت خود را از ناخالصیهای اخلاقی پاك گرداند، چنین كسی را مخلِص میگویند، حتی اگر آن افراد امثال سلمان و ابوذر باشند. چون آن بزرگواران تصمیم گرفتهاند از آلودگیهایی كه برای هر بشر معمولی به طور طبیعی هست، خود را پاك گردانند؛ ولی مخلَص، انسانی است كه از ابتدا به لطف خدا خالص شده است و این است که قرآن در مورد حضرت یوسف(ع) در مقابله با حیلهی همسر عزیز مصر میفرماید: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»؛(200) اینچنین از یوسف هرگونه بدی و فحشایی را دور کردیم، زیرا که او از بندگان «مخلَص» ما بود. نمیگوید او از آن بدیها فاصله گرفت، بلکه میگوید ما آن بدیها و فحشا را از او دور کردیم و بعد هم تأکید میفرماید: چون یوسف از «مخلَصین» بود.
خداوند در رابطه با مخلَصین، مقام آنها را تا آنجا معرفی میکند که فقط آنها به معنی واقعی خدا را میشناسند و میتوانند توصیف کنند؛ میفرماید: «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُون، اِلاّ عِبادَاللهِ الْمُخْلَصین»؛(201) خدا منزه است از اینكه بتوان او را توصیف كرد، مگر توصیفی كه مخلَصین میكنند. این آیه میرساند، غیر مخلَصین مقامشان مقام فهم حقیقی خدا نیست و در ارتباط با خدا در حجاب هستند، و نیز میرساند كه قلب مخلَصین آیینهی تمام نمای حق است و غیری در آن تصرف ندارد تا بین آنها و خدا حجاب شود.