البته از دریچهی فوق به امامان معصوم نگاهکردن نیاز به مقدمات معرفتی و قلبی دارد تا انسان از ظاهر، به باطن سیر داشته باشد و در سیره و گفتار آنها متوجه حقیقت انسانیت آنها بگردد و جذبهی مطلوب رخ بنمایاند و انسان احساس کند با حقیقت خود روبهروست. عدهای امام را فقط در محدودهی یک انسان بزرگ میشناسند، این کجا و امامشناسی حقیقی که شیعه معتقد است کجا؟! آنچنان موضوع عمیق است که خود امامان شیعیان را از طرح آن برای مردم عادی نهی میکردند زیرا موضوع از فهم مردم عادی بالاتر است. باید تلاش کرد تا حبّ اهل البیت(ع) در قلب انسان تجلی کند، انسان باید ابتدا از صورتها بگذرد و به حقایق که همان قلب امامان معصوم(ع) است برسد، در آن حال با مقام جامع اسماء روبهرو شده است که همان حقیقةالحقایق یا «اسم الله» است. این مقام کجا و جسم حضرت و نفس حضرت کجا؟! این موضوع از نفس ناطقهی حضرت هم بالاتر است همان مقام نور عظمت است که حضرت صادق(ع) در آن رابطه فرمودند: «إنّ اللهَ خَلَقَنا مِنْ نورِ عَظَمَتِه»؛(107) خداوند ما را از نور عظمت خود آفرید.
اگر موضوع حبّ اهل البیت(ع) درست تحلیل نشود و متوجه مقامی که باید به آن مقام محبّت ورزید نشویم، نه تنها تأثیری بر روی مردم ندارد بلکه موجب انکار میشود، علاوه بر این که دکانی میشود برای عدهای که چماق ولایت را به سر رقیبانشان بکوبند، و این ظلم به ائمه(ع) است. ولی اگر موضوع درست طرح شود و جایگاه قلبی این محبّت روشن گردد انسانها در مسیر آن قرار خواهند گرفت و آرامآرام سیر محبّت به مقام اهلالبیت(ع) در جان آنها شروع میشود و از صورتها میگذرند و با حقیقت باطنی و نور ولایت آن ذوات مقدس مرتبط میگردند. مگر مردم عادی میتوانند معنی واسطهی رزقبودن امام را تصور کنند یا بفهمند معنی واسطهی عالم هستیبودنِ وجود مقدس امام زمان یعنی چه؟ به همین جهت ما نباید این موضوعات را همهجا مطرح کنیم، چون ابتدا باید مقدمات آن روشن شود تا مبنا و مقصد حرفها مشخص گردد و مردم در مسیر حبّ اهل البیت(ع) بتوانند از صورتها عبور کنند و سیرهی آن عزیزان را آینهی انتقال به نور باطنی آنها قرار دهند. تا وقتی ما از صورتها نگذریم، نمیفهمیم یعنیچه که رسول خدا(ص) میفرمایند: فاطمهی زهرا(س) در دنیا فاطمه است و در آسمان «منصوره» بود.(108) این روایات راه اندیشهی ما را به سوی معارف بزرگی باز میکند تا بتوانیم معنی سیر از صورت به حقایق را بشناسیم. روایت میفرماید: خداوند صلب پیامبر(ص) را شایسته دید و لذا پس از طی مقدماتی، آن حقیقت آسمانی را که به نام «منصوره» بود در آن صلب قرار داد و در دنیا به صورت فاطمه(س) ظهور کرد. پس این فاطمهی زمینی جلوه و صورتی است از یک حقیقت آسمانی و میتوان از طریق این صورت زمینی به سوی آن حقیقت آسمانی سیر نمود و با آن مأیوس شد و از نور آن بهرهمند گشت و معنی اینکه با مودّت اهل البیت(ع) انسان قدرت سیر از صورت و نزدیکشدن به حقایق را مییابد از این قرار است و معنی «قلب» امام زمان(عج) که ما در فرهنگ خود داریم و از خدا میخواهیم قلب مبارک او را از ما راضی بگرداند تا حجابی بین ما و آن حقیقت نباشد، نیز به همین معنی است و لذا همهی معصومین(ع) یک مقام غیبی و قلبی دارند که صورت و سنت و سیرهی زمینی آنها مظهر آن حقیقت است و وسیلهی ارتباط با آن مقام غیبی و راه ورود به حقیقةالحقایق.
امیدوارم تا حال روشن شده باشد که اگر ائمهی معصومین (ع)نبودند که انسان با دوستی آنها به دوستی خدا برسد هیچکس خدا را به معنی واقعی آن، دوست نمیداشت، نه اینکه خدا را اثبات نمیکرد، همهی متکلمین میتوانند خدا را اثبات کنند ولی چه خسارت بزرگی است که با خدا طوری بهسر ببریم که دوستی او در زندگی ما حضور نداشته باشد. اگر به روایتی که سنی و شیعه نقل کردهاند و در واقع به صورت دعا از پیامبر(ص) نقل شده و غزالی هم این روایت را در کتاب احیاء العلوم آورده است، دقت شود متوجه میشویم که پیامبر خدا(ص) بنا داشتهاند چه نوع حبّی را به ما آموزش دهند، به خدای خود عرضه میدارند: «اَللّهُمَ ارزقنی حبَّکَ وَ حبَّ مَنْ اَحبَّکَ وَ حبَّ مَنْ یقَرَّبُنی اِلی حبَّکَ وَاجْعَلْ حبَّکَ اَحبَّ مِنَ الْماءِ الْبارد»؛(109) خدایا! حبّ خودت را روزی من بگردان، و دوستی کسی که تو را دوست دارد و دوستی کسی که مرا به دوستی تو نزدیک میکند نیز نصیب من بگردان، و دوستی خودت را دوستداشتنیتر از آب خنک برای من بدار. شاهد بحث من قسمت «مَنْ یقَرَّبُنی اِلی حبّکَ»؛ است. پیامبر(ص) دارند دعا میکنند که خدایا! به من لطف کن کسی را دوست داشته باشم که اگر او را دوست داشته باشم به دوستی تو نزدیکم میکند. حال سؤال ما از جهان اسلام این است که آیا از این دعا نمیفهمید که پیامبر(ص) دارد میگوید کسانی زیر این آسمان هستند که میشود دوستشان داشت و اگر آنها را دوست داشته باشید، با خدا دوستی کردهاید. در آن دعا میگویی: خدایا حبّ کسانی که با حبّ آنها به حبّ تو نزدیک میشوم را رزق من بکن. میخواستم با طرح این دعا معنی حبّ فاطمه(س) و حبّ حسنین(ع) و حبّ علی(ع) برای ما معلوم شود و اینکه پیامبر(ص) متوجهاند حبّ این افراد دریچهی محبّت به حق را بر جان انسان میگشاید، به همین جهت در آخر دعا حبّی را تقاضا میکنند که موجب حبّ به خدا شود. حضرت صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَسْكُنُ إِلَى الْمُؤْمِنِ كَمَا یَسْكُنُ الظَّمْآنُ إِلَى الْمَاءِ الْبَارِدِ»؛(110) مؤمن میآرامد به سوى مؤمن، مانند تشنه كه با آب خنک به آرامش میرسد.
مؤمن برای برادر مؤمن خود دریچهی سیر به سوی عالم غیب است، لذا با جمال خود، انسان را به سوی آرامشِ عالم معنا دعوت میکند. سکینه یا آرامش از جنس عالم حرکت و تغییر نیست، از جنس عالم ثابتات است که تجلی آن در حرکات و سکنات مؤمنین به صورت وقار ظاهر میشود و دریچهی محبّت به حق است. و نیز رسول خدا(ص) میفرمایند: «بَكَى شُعَیْبٌ(ع) مِنْ حبّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا شُعَیْبُ إِلَى مَتَى یَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ یَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ یَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَكَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حبّكَ عَلَى قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِیمِی مُوسَى بْنَ عِمْرَان».(111)
شعیب(ع) از حبّ خداى(جل جلاله) آنقدر گریست تا نابینا شد، پس حقّ تعالى بینایى را به او برگرداند سپس آن قدر گریست تا بینایى خود را از دست داد، باز خداوند چشمانش را به او بازگرداند، پس از آن باز آن قدر گریست تا نابینا گردید، این بار نیز خداى عزّ و جلّ بینایى را به وى برگرداند، پس چون بار چهارم شد حقّ تعالى به او وَحى نمود و فرمود: اى شعیب تا كى این طور مىكنى، اگر از خوف جهنّم گریه مىكنى، تو را از آن آزاد و رها كردم و اگر به جهت شوق به بهشت گریه مىكنى، بهشت را برایت مباح نمودم.
شعیب(ع) عرض كرد: پروردگارا، تو مىدانى كه نه از خوف جهنّم مىگریم و نه به خاطر شوق بهشت اشک مىریزم بلكه حبّ و شوق تو قلبم را فرا گرفته به طورى كه صبر نمىتوانم نمود تا تو را ببینم. خداوند( به او وحى نمود و فرمود: حال كه چنین است كلیم و هم سخنم موسىبنعمران را به زودى خادم تو قرار مىدهم.
در این روایت معلوم میشود برای ورود به عالم ملکوت و اُنس با خدا، خداوند مصاحبت حضرت موسی(ع) را به حضرت شعیب(ع) میدهد، جان انسان با چنین ملاقاتی از جنبهی باطنی آن ولی خدا تغذیه میکند. زیرا از طریق اُنس با اولیاء الهی یک نحوه اتحاد با جنبهی باطنی آنها برای ما پدید میآید و در صفای آنها مستقر میشویم. حالا حساب کنید با نظر حبّی به اهلالبیت(ع) جان و قلب ما تا کجاها میتواند سیر کند. «اللّهمّ ارْزُقنی حُبَّ مَنْ یقَرِّبُنی إلی حُبِّکَ» خدایا! رزق مرا محبّت آنهایی قرار ده که محبّت به آنها مرا به محبّت به خودت نزدیک میکند.
موضوعات مطرحشده در این جلسه را میتوان به صورت زیر جمعبندی نمود:
1- تفاوت نظر فیلسوفان نسبت به حقایق قدسی و نظر انبیاء و اولیاء الهی و چگونگی ارتباط با آن حقایق از طریق انبیاء(ع).
2- راهکار حضرت صادق(ع) برای ارتباط شیعیان با حقیقت ولایت امامان(ع).
3- جنبههای دوگانهی نسبت ولایت ائمه(ع) بر ما از آن جنبه که ما با نظر مودّت به آن ذوات مقدس نظر کنیم و از آن جنبه که آنها به باطن ما نظر نمایند.
4- تفاوت نظر به ولایت امامان(ع) با نگاههای سطحی و آثار منفی آن و نگاه حکیمانه و نتایج فوقالعادهی آن.
5- چگونگی رسیدن به یقین نسبت به مقام باطنی ائمه(ع) و اینکه با تدبّر و اُنس با آثار آن ذوات مقدس، یقین شروع میشود و به مرور شدت مییابد.
6- حدّاقل شرط برای ایجاد زمینه در قلب انسان جهت تجلی نور ولایت ائمه(ع)، توجه به موضوع مواسات اخوان و عدم ظلم حتی به یک مورچه است.
7- چگونگی معنادارشدن زندگی با مودّت به اهلالبیت(ع) و ارتباط با اسماء الهی و انس با حق.
8- نقش حبّ در تحقق دینداری حقیقی و اینکه از طریق محبّت به اهلالبیت(ع) قلب به میدان میآید و وقتی قلب به میدان بیاید ایمان ظهور میکند.
9- نگاه به حادثهی کربلا از آن جهت که آینهی تمامنمای حبّ به اهلالبیت(ع) بود و اینکه حبّ اهلالبیت(ع) چگونه حبّی است و چرا اصحاب حسین(ع) توانستند دوستداشتن حقیقی را که غذای اصلی قلب هر انسانی است به بهترین نحو به فعلیت برسانند.
10- از آنجایی که ائمهی معصومین(ع) جنبهی برتر و آرمانی هر انسانی هستند، محبّت به آنها از یک طرف محبّت به خوبیها و از طرف دیگر عبور از خودِ مادون و نزدیکی به خودِ برتر است.
11- توجه به اصل اصیل دوستداشتن و اینکه محبّت به اهلالبیت(ع) تنها دوستداشتنی است که منجر به سرخوردگی و شکست نمیشود - آنهم بدترین شکست یعنی شکست در دوستداشتن-.
12- اهلالبیت(ع) لایههای عمیق وجود انساناند تا نگذارند ابعاد متعالی انسانها از منظرشان دور شوند و گرفتار لایههای سطحی و زودگذر زندگی گردند.
13- در راستای محبّت به انسان کامل مسیر میلهای انسانها مطابق میلهای امامان معصوم(ع) میگردد و به همان اندازه با شوق و شیدایی، در مسیر انتخاب صحیح قرار میگیرند.
14- لازمهی اخذ هر درجه از انسانیت، ارتباط با انسان کامل است، همانطور که آب مسیر اخذ هرگونه رطوبت میباشد. ابتدا انسان باید جان خود را از هرگونه پلیدی پاک کند تا همسنخی بین جان او و انسان کامل شروع شود و محبّت به انسان کامل ظهور یابد.
15- موضوع اسماء حسنیبودن امامان(ع) و ایجاد زمینه جهت مباحث بعدی.
16- توجه به مقام آسمانی حضرت زهرا(س) که «منصوره» نامیده میشوند و مقام زمینی آن حضرت که «فاطمه» نامیده میشوند، تا روشن شود نظر به ذوات مقدس اهلالبیت(ع) همیشه باید با توجه به مقام آسمانی آنها مورد توجه باشد تا بتوان با تجلی انوار آن مقام با جنبههای معنوی آنها مأنوس گشت.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»